بر پایه اسناد تاریخی ، آن دو کس که اجتماع انصار را به عمر خبر دادند ، معن بن عدی (329)
و عویم ساعده بودند. پیش از رسیدن عمرو همراهانش به سقیفه ،از مهاجران کسی در گردهمایی سقیفه حضور نداشته است. عویم از طایفه اوس و معن نیز هم پیمان مهاجران بود و هر دو رابطه صمیمی با عمر و ابوبکر داشتند. گفتگوهای خشونت آمیز این دو با انصار این نظر را تقویت می کند که آن دو قبل ، از با خبر ساختن عمر ، امید داشتند بتوانند عزم واتحاد انصار را تا پیش از رسیدن مهاجران فور پاشند ، ولی چون از سوی انصار رانده شدند و جستجوی عمر و ابوبکر به مسجد و خانه پیامبر روی آوردند و آنها را به کمک طلبیدند. (330)
ابن ابی الحدید می نویسد : این دو نفر در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابوبکر علاقه وافر داشتند و در مدینه ، این دوستی به دشمنی با سعد بن عباده در آمیخت. هر دو در تحریک و تقویت عمر و ابوبکر برای شکست سعد بن عباده سهم به سزایی داشتند. نیز بیشتر تاریخ نویسان نام این دو تن را در میان افرادی که برای بیعت گیری از امیرمومنان علی علیه السلام به خانه آن حضرت هجوم بردند ، ذکر کرده اند. ابن اثیر می نویسد : رسول خدا صلی الله علیه و آله بین معن بن عدی و برادر عمر زید بن خطاب پیمان برادری بست. (331)
این هر دو در زمان خلافت ابوبکر در نبرد با مرتدان اهل یمامه کشته شدند.(332)
عمر بن خطاب خود را تا بدانجا مرهون عویم بن ساعده می دید که بر سر قبرش گفت : از زمینیان کسی نمی تواند ادعا کند که بهتر از صاحب این قبر وجود دارد. (333)
خبر رسانی این دو به مهاجران ،انصار را چنان خشمگین و رنجیده کرد که روزی پس از سقیفه ،انصار بار دیگر گردهم آمده ، تصمیم گرفتند که این دو را ادب کنند ، اما به هر صورت ، اجتماع ایشان به سکوت و آرامش پایان پذیرفت. (334)
از مجموع آن چه گذشت به دست می آید که پیش از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله پیرامون موضوع جانشینی حضرت ، از سوی این عده نشست ها و گفتگوهایی انجام گرفته است و همه از تصمیم یکدیگر اطلاع داشته اند و چنین معلوم می شود که عمر بن خطاب بر پایه همان گفتگوها ، در سقیفه طرحی نزدیک تر به خلافت خود در ذهن داشته است که با زیرکی ابوبکر مدتی از هدف خود دور می شود.
از مغیرة بن شعبه در این باره چنین رسیده است که وی به عمر می گوید : زمانی که ابوبکر عهده داری خلافت را به تو واگذاشت ، به چه سبب آن را نپذیرفتی و حال به رفتار آن روز ابوبکر خرده می گیری و با تاسف از آن یاد می کنی ؟!
عمر می گوید : من تو را از مردان هوشمند عرب می شناختم.گویا تو آن روز آنجا حضور نداشتی که ابوبکر چگونه مرا فریب داد.البته من نیز او را فریفتم.(335)
تصمیم قبلی ما آن بود که من خلیفه شوم ، ولی او با زبردستی ، خلافت را از چنگ من خارج ساخت.
6. نمی توان انکار کرد که دختران ابوبکر و عمر عایشه و حفصه در آن هماهنگی ها نقش به سزایی داشته اند. تاریخ نگاران اهل تسنن از ابن عباس چنین نقل می کنند : رسول خدا صلی الله علیه و آله روزهای پایانی عمر را می گذراند که روزی برای بیان پاره ای سفارش ها ، علی بن ابی طالب را به حضور فراخواند. عایشه گفت :چه می شود اگر ابوبکر را فراخوانی !و حفصه می گفت : بهتر که عمر را طلب کنی ! به اصرار آن دو زن ، ابوبکر و عمر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود : اگر با شما کاری داشتم کسی را به سوی شما می فرستادم.برخیزید و بروید.(336)
بعد که عایشه چنین دید گفت : به خدا قسم ، کسی جز علی را نمی خواهد. او را بگویید تا بیاید. سرانجام علی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و هر دو زمانی طولانی نجوا کردند (337)
بعدها نیز این چندتن هیچ یک در ظاهر بر ضد دیگری به کاری اقدام نورزیدند و تا زنده بودند از یکدیگر پشتیبانی کردند. (338)
کوشش عمر برای تثبیت حکمرانی ابوبکر تا بدان حد بود که ابن ابی الحدید می نویسد : اگر کوشش های او نبود ابوبکر به خلافت نمی رسید. (339)
عمر در پاسخ ابوموسی اشعری می گوید : به خدا سوگند ، اگر از برادرم زید بن خطاب اطاعت می کردم و سخن او را به کار می بستم ابوبکر هرگز شیرینی خلافت را نمی چشید... پس از آن که او خلافت را در دام خویش انداخت من چاره ای ندیدم جز این که برای مدت زمانی صبر کنم و در انتظار بازگشت خلافت به خود باشم. (340)
7. امام علی علیه السلام زمانی که عمر می کوشد او را به بیعت با ابوبکر مجبور سازد ، به عمر می گوید : احلب یا عمر حلبا لک شطره. اشدد له الیوم ازره لیرده علیک غدا: ای عمر ، نیک بدوش که بهره ای از آن به تو می رسد. امروز کار را برای او محکم نما تا فردا به تو باز گردد.(341)
329) معن بن عدی بن جدبن عجلان.السیرة النبویة ،ج 1 ،ص 456. اسدالغابة ، ج 4 ، ص 462.
330) ر.ک : الاخبار الموفقیات ، ص 587 و 591.
331) این نکته امور مسلم تاریخ است که رسول اکرم (ص) در انجام پیمان برادری تا حد امکان توافق اخلاقی ، سابقه دوستی و تمایلات افراد را در نظر می گرفت و آن گاه میان آنان عقد برادری می بست. سنن ترمذی ، ج 12 ص 299 ،سن ابن ماجة ، ص 12 ، المستدرک علی الصحیحین ، ج 3 ، ص 111 ، تاریخ الامم و الملوک ،ج 2 ،ص 56 ، خصائص امیر المومنین علیه السلام ، ج 3 ، ص 18 ،کنزالعمال ،ج 6 ،ص 394 ،الطبقات الکبری ،ج 3 ، ص 22 ،الدرالمنثور ، ج 4 ،ص 114 ، آن حضرت میان ابوبکر و عمر بنا به قولی ، ابو عبیده و سالم بن عبید ،طلحه و زبیر ، پیمان برادری بست. مطالعه نام کسانی که رسول اکرم (ص) میان آنان پیمان برادری بسته است ، پرده از بسیاری امور بر می دارد.
332) اسدالغابة ،ج 4 ،ص 462 ، آن حضرت بین عویم بن ساعد و حاطب بن ابی بلتعه ،پیمان برادری بست. عویم در 65 یا 66 سالگی در روزگار خلیفه دوم در گذشت. الاستیعاب ،ج 3 ، ص 1248.
333) اسدالغابة ،ج 4 ، ص 16 و 158 ،الاصابة ،ج 3 ، ص 45 ،الاستیعاب ،ج 3 ،ص 170 ،عبدالله بن سبا، ص 346.
334) الاخبار الموفقیات ، ص 587 و 591.
335) شرح نهج البلاغه ،ابن ابی الحدید ،ج 2 ،ص 33 ،در مبحث وصیت و مرگ مشکوک ابوبکر ، پرده از این راز برخواهیم داشت که عمر بعدها چگونه ابوبکر را فریفت.
336) تاریخ الامم و الملوک ، ج 2 ، ص 439.
337) تذکرة خواص الامة ، ص 26.
338) پس از رویداد سقیفه و تثبیت حکمرانی ابوبکر ، در جبهه متحد این سه ، شکاف و تزلزلی ایجاد شد که در مبحث وصیت و مرگ مشکوک ابوبکر ،از آن سخن خواهیم گفت.
339) شرح نهج البلاغه ، ج 1 ،ص 174.
340) همان ، ج 2 ،ص 32. در مبحث وصیت و مرگ مشکوک ، علیت یاد کرد عمر از این سفارش برادرش را ذکر خواهیم کرد.
341) همان ، ج 6 ،ص 11 ، الامامة و السیاسة ، ج 1 ، ص 12.