(بخش اول)
نام شریفش جعفر، کنیه اش ابوعبدالله و ابواسماعیل و لقب هایش فاضل، قائم، طاهر، کافل، منجی و مشهورترین آنها صادق بود. درروز جمعه هفدهم ربیع الاول سال83 هجری قمری هنگام طلوع فجر درمدینه چشم به جهان گشود و در بیست و پنجم شوال سال 148 هجری قمری در سن شصت و پنج سالگی در مدینه چشم از جهان فرو بست ودر کنار پدر و جد (امام باقر و امام سجاد(ع) و عموی جدش امام جسن مجتبی (ع) در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. پدرش26ساله بود که او زاده شد. دوازده سال از عمر شریفش را در کنارجدش امام سجاد(ع) و نوزده سال را در کنار پدرش امام باقر(ع)گذراند. مدت امامت آن گرامی 34 سال بود که حدود هجده سال آن(132-114ه ) همزمان با حکومت امویان بود و شانزده سال آن(148-132 ه ) همزمان با حکومت عباسیان.
آن حضرت با پنج تن از خلفای بنی امیه هشام بن عبدالملک(125-105 ه )، ولید بن یزید (126-125ه)، یزید بن ولید(1267ه)، ابراهیم بن ولید (127ه) و مروان بن محمد ملقب بهحمار (132-127ه) و دو تن از خلفای بنی عباس ابوالعباس سفاح(132-136) و ابو جعفر منصور (158-136ه) معاصر بود.
در مدت امامت آن حضرت در قلمرو اسلام حوادث مهمی روی داد. تنی چند از علویان علیه حکومت وقت قیام کردند. زید بن علی بن الحسین پسر امام سجاد(ع) در سال 121 هجری علیه هشام بن عبدالملک اموی در کوفه قیام کرد و به شهادت رسید. یحیی پسر زید نیز چند سال بعد در خراسان قیام کرد و کشته شد. محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه نوه امام حسن مجتبی(ع) نیز در سال145 هجری علیه حکومت عباسی علیه منصور دوانیقی در مدینه قیام کرد ولی کارش به جایی نرسید و کشته شد. برادر این محمد،ابراهیم بن عبدالله هم در همان سال در بصره علیه منصور قیام کرد و کشته شد. از جمله مهمترین حوادث سیاسی اجتماعی دوران امامت امام صادق(ع) انتقال حکومت از امویان به عباسیان بود.
عباسیان که از سال 100 هجری یک نهضت فرهنگی پنهانی را بنیادکرده بودند و علیه امویان در خراسان مخفیانه تبلیغ میکردندسرانجام در سال129 هجری به یک قیام نظامی به رهبری ابومسلم خراسانی دست زدند و در سال 132 هجری ابوالعباس سفاح را درکوفه به خلافت رساندند و در همان سال مروان حمار آخرین خلیفه اموی در مصر به دست سپاه خراسان کشته شد.
در دوره امامت امام صادق(ع) مسلمانان بیش از پیش به علم ودانش روی آوردند و در بیشتر شهرهای قلمرو اسلام بویژه درمدینه، مکه، کوفه، بصره و... مجالس درس و مناظره های علمی دایرو از رونق خاصی بر خور دار گردید. در این مدت و با استفاده ازفرصتبه دست آمده امام صادق(ع) توانست علوم و معارف اهل بیت را بیان کرده در همه جا منتشر کند. سفرهای اجباری و اختیاری امام به عراق و به شهرهای حیره، هاشمیه و کوفه و مدتی اقامت در کوفه و برخورد با اربابان دیگر مذاهب فقهی و کلامی نقش بسزایی در معرفی علوم اهل بیت و گسترش آن در جامعه داشت. دراین شهرها مدینه، کوفه، حیره، هاشمیه و مکه در ایام حج گروهه ای مختلف برای فراگیری دانش نزد آن حضرت می آمدند و ازدریای دانش او بهره میبردند. بزرگان اهل سنت چون مالک بن انس،ابوحنیفه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابن جریح، روح ابن قاسم و... ریزه خوار خوان دانش بیکران او بودند. آن اندازه که دانشمندان و راویان از او حرف و حدیث نقل کرده و از دانش وی بهره برده اند از هیچ یک از دیگر ائمه و دیگر خاندان اهل بیت،آن اندازه نقل نکردهاند. هیچ محدث و فقیهی به اندازه آن حضرت مساله پاسخ نگفته است. بر خورد وی با گروه های مختلف مردم سببشد که آوازه شهرتش در دانش و بینش دینی، علم و تقوی، سخاوت وجود و کرم و... در تمام قلمرو اسلام طنین انداز شود و مردم ازهر سو برای استفاده از دانش بیکران وی رو سوی او کنند.
دانشمندان علم حدیثشمار کسانی را که مورد اعتماد بوده اند راویان ثقه و از آن حضرت حدیث نقل کرده اند تا چهار هزار نفررا نوشته اند.
ظاهرا نخستین بار ابن عقده این شمارش را انجام داده است. (نکمناقب، 4/369 دارالاضواء) شیخ طوسی در کتاب رجال خود سه هزار ودویست و سی و چهارتن از این راویان از جمله دوازده زن را نامبرده است. (نک: رجال طوسی، اصحاب الصادق(ع» در این دوره علوم و فلسفه ایرانی، هندی و یونانی به حوزه اسلامی راه یافت وبازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهای مختلف به زبان عربی گرمو پررونق گردید. همچنین مکتب های کلامی و فرقه های مذهبی و فقهیدر این عصر پایه گذاری شد. مناظرات امام صادق(ع) با اربابان دانش های گوناگون چون پزشکان، فقیهان، منجمان، متکلمان، صوفیان و... بویژه مناظرات وی با ابوحنیفه مشهور و در منابع شیعه وسنی ثبت است. (نک مناقب: 4/305-233، کشف الغمه: 2/430-367) بهعنوان مثال چگونگی گردش خون در بدن و وظائف گلبول ها را امام صادق(ع) دست کم هزار سال پیش از دانشمندان غربی بیان کرده است. (بنگرید: توحید مفضل).
شمایل
بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(ع) بود. جز آنکه کمی باریکتر و بلندتر بود. مردی بود میانه بالا، افروخته روی،پیچیده موی و پیوسته صورتش چون آفتاب می درخشید. در جوانی موهای سرش سیاه بود. بینی اش کشیده و وسط آن اندکی بر آمده بودو برگونه راستش خال سیاهی داشت. محاسن آن جناب نه زیاد پرپشت و نه زیاد تنک بود. دندان هایش درشت و سفید بود و میان دودندان پیشین آن گرامی فاصله داشت. بسیار لبخند میزد و چون نام پیامبر برده میشد رنگ رخسارش زرد و سبز میشد. در پیری سفیدی موی سرش بر وقار و هیبتش افزوده بود.
آراستگی ظاهر
بسیار با ابهت بود. چندانکه چون دانشمندان زمانش به قصدپیروزی بر او برای مناظره های علمی به دیدارش می رفتند، بادیدن او زبانشان بند می آمد. همواره با وقار و متین راه میرفت و به هنگام راه رفتن عصا در دست میگرفت. ظاهرش همیشه مرتب ولباسش اندازه بود. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت می داد. موهای سر و صورتش را هر روز شانه میزد. عطر به کار می برد و گل میبوئید. انگشتری نقره بانگین عقیق در دست میکرد و نگین عقیقبسیار دوست میداشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مینشست و گاه پای راست را بر ران چپ مین هاد. در اتاقش نزدیک در و رو به قبله مینشست. لباس هایش را خود تا میکرد. گاه بر تخت میخوابید و گاه بر زمین. چون از حمام بیرون میآمد لباس تازه و پاکیزه می پوشیدو عمامه میگذاشت.
لباس پوشیدن
در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ میکرد و هم توانایی مالی را ومیفرمود: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان زمان است.» هم لباس نو میپوشید و هم لباس وصله دار. هم لباسگران قیمت میپوشید و هم لباس کم بها و میفرمود: «اگر کهنه نباشد، نو هم نیست.» لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم وگران قیمت را روی آن میپوشید و چون «سفیان ثوری» زاهد به ویاعتراض کرد که «پدرت علی (ع) لباسی چنین و گرانبها نمیپوشید» فرمود: «زمان علی (ع) زمان فقر و نداری بود واکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس شهرت است و حرام خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد و چونبه بنده اش نعمتی میدهد، دوست دارد بنده اش آن را آشکار کند.
سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشانداد و فرمود: «لباس زبر و خشن را برای خدا پوشیده ام و لباس روئین را که نو و گرانبها است برای شما.» هنگام احرام وانجام فریضه حجبرد سبز میپوشید و به گاه نماز پیراهن زبر وخشن و پشمین. لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن دیگران میرفت آن را برتن میکرد. نعلین زرد میپوشید و به کفش زرد رنگ و سفید علاقه مند بود.
غذا خوردن
به هنگام غذا خوردن چهار زانو مینشست و گاهی هم بر دست چپتکیه میکرد و غذا میخورد. رعایت بهداشت را بویژه به هنگام غذاخوردن بسیار مهم میشمرد. همواره هم پیش از غذا خوردن دستانش را میشست و هم بعد از غذا، با این تفاوت که پیش از غذا دستانش را بعد از شستن، با چیزی چون حوله خشک نمیکرد ولی پس از غذا آنها را میشست و خشک میکرد. اگر هنگام غذا خوردن دستانش تمیزبود آنها را نمی شست. همیشه غذا را با گفتن «بسم الله» شروع میکرد و با جمله «الحمدالله» به پایان میبرد. نیز غذا را بانمک آغاز و با سرکه تمام میکرد. به هنگام خوردن غذا«الحمدلله» بسیار میگفت و نعمت های خدا را سپاس میگفت. غذارا داغ نمیخورد بلکه صبر میکرد تا معتدل شود، میل میکرد. به وقت خوردن از آن قسمت ظرف که مقابلش بود غذا میخورد. هیچگاه در حال راه رفتن غذا نمیخورد. و هیچ وقت شام نخورده نمیخوابید. همواره به اندازه غذا میخورد و از پرخوری پرهیز میکرد. بعد از غذا خوردن خلال میکرد.
عبادت
امام صادق(ع) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارجنبود: یا روزه داشت، یا نماز میخواند و یا ذکر میگفت. چونروزه میگرفت بوی خوش به کار میبرد و بعد از ماه رمضان بیدرنگزکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را میپرداخت.
شبهای قدر را اگرچه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش وعبادت میگذراند. چون نیمه شب برای خواندن نماز شب بر میخاست با صدای بلند ذکر میگفت و دعا میخواند تا اهل خانه بشنوند وهرکس بخواهد برای عبادت برخیزد. هنگامی که ماموران حکومت برای دستگیری وی شبانه از دیوار منزلش وارد می شدند، او را درحال راز و نیاز با توانای بی همتا یافتند. آن گرامی ذکر رکوع و سجود را بسیار تکرار میکرد.
امام صادق(ع) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر میدانست. از این رو بهگاه نیایش مجذوب خداوند میشد. مالکبن انس میگوید: «با امام صادق بر او درود خدای باد حج گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه میکوشید تا لبیک بگوید، صدایش درگلو میماند و چنان حالتی به او دست میداد که نزدیک بود ازمرکبش به زیر افتد. گفتم: چاره ای نیست باید لبیک گفت. فرمود:
چگونه جرات کنم لبیک بگویم، میترسم خداوند بگوید: «نه لبیک» چون زبان به لبیک میگشود، آن قدر آن را تکرار میکرد که نفسش بند میآمد. قرآن را بسیار بزرگ میداشت و آن را در چهارده بخش قرائت میفرمود.
برنامه زندگی
کار
امام صادق(ع) در زندگی برنامه ای منظم داشت و هرکاری را به موقع انجام میداد; چنانکه خود فرمود: «بی حیا بی ایمان است وبی برنامه بی چیز» مجلس درس و بحث و مناظره ها و مذاکرات علمی با شاگردان، یاران و سران مذاهب دیگر وقت معینی داشت وپرداختن به امور زندگی و کار در مزرعه و باغ نیز وقت خاص خودش را.
آن حضرت یاران و پیروان خود را به کسب مال حلال تشویق میکرد واز آنان میخواست که در کار خود کوشا باشند و از هرگونه تنبلیو کسالت دوری کنند. کار کردن و تجارت را موجب عزت و سربلندی انسان میدانست و میفرمود: «صبح زود برای به دست آوردن عزت خود بروید.» ولی تاکید میکرد که تجارت باید سالم باشد و کسب در آمد از راه های درست و مشروع باشد.
آن گرامی هرگونه کوشش و تلاش را برای توسعه زندگی خود وخانواده، حج و زیارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم کردن را تلاش برای آخرت میدانست نه دنیا. تنها به کار و کوشش سفارش نمیکرد،بلکه خود نیز کار میکرد و در روزهای بسیار گرم تابستان، عرقریزان در مزرعه و باغ خود کار میکرد. باغش را بیل میزد و آبیاری میکرد. یکی از یارانش میگوید: «آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهنی تنگ، زبر و خشن در برو بیل در دست باغ را آبیاری میکرد و عرق از سرو صورتش سرازیر بود. گفتم: «اجازه بفرمایید من کار را انجام دهم.» فرمود: «من کسی را دارم که این کارها را انجام دهد، ولی دوست دارم که مرد در راه به دست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند کهمن در پی روزی حلال هستم. » یکی از یارانش که آن حضرت را در یک روز بسیا گرم تابستان دید که کار میکند، معترضانه گفت:
«فدایت شوم، شما با مقام والایی که نزد خداوند داری وخویشاوندی نزدیکی که با پیغمبر داری، در چنین روزی، این گونه سخت کار میکنی؟» امام(ع) پاسخ داد: «در طلب روزی حلال بیرون آمدم تا از چون تویی بی نیاز شوم.» امام صادق(ع) هم خود کارمیکرد و هم غلامان و خدمتکاران خود را به کار وا میداشت و هم کارگران روز مزد را به کار میگرفت. هر وقت کارگری را به کار میگرفت پیش از خشک شدن عرقش مزدش را میپرداخت. هنگام برداشت خرما هم در جمع آوری آن کمک میکرد و هم در وزن کردن آن. و همبه هنگام فروش و تقسیم بر فقرا و نیازمندان.
تجارت
امام صادق(ع) نه تنها پیروان و یارانش را به کارهای درست وتجارت صحیح تشویق میکرد بلکه خود نیز گاهی به تجارت میپرداخت.اما نه به دستخویش. بلکه سرمایه اش را در اختیار کارگزاران وافراد مطمئن قرار میداد تا با آن تجارت کنند. چون میشنید که سودی برده و روزی به او رسیده شادمان میشد. با این حال بر تجارت سالم بسیار تاکید داشت و هنگامی که کارپرداز وی مصادف که با سرمایه وی به تجارت مصر رفته بود، با سودی کلان باز گشت فرمود: «این سود خیلی زیاد است با کالاها چه کردید که چنین سود هنگفتی به دست آوردید؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزدیک شدیم از کاروان های که از مصر میآمدند از وضع کالای خویش پرسیدیم. دانستیم که این کالا مورد نیاز مردم مصر است و دربازار آنجا بسیار نایاب است. از این رو با هم پیمان بستیم که کالایمان را جز در برابر هریک دینار سرمایه یک دینار سود، کمتر نفروشیم، این بود که سود زیادی بردیم.»
امام(ع) فرمود:«سبحان الله، علیه مسلمانان هم پیمان میشوید که کالایتان راجز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود کمتر نفروشید!»سپس اصل سرمایه اش را برداشت و فرمود: «من را به این سودنیازی نیست. ای مصادف، چکاچک شمشیرها از کسب روزی حلال آسانتراست.» چون امام(ع) این گونه سود بردن را اجحاف در حقمسلمانان میدانست به کارگزار خود اعتراض کرد و از آن سود چیزیبر نگرفت