آه از حسین و داغ فزون از شماره اش *** وآن دردها که کس نتوانست چاره اش
فریادهای العطش آل و عترتش *** تبخال های لعل لب شیرخواره اش
آن اکبری که گشتبه خون غرقه عارضش *** آن اصغری که ماند تهی گاهواره اش
آن جبهه شکسته و حلق بریده اش *** آن ریش خون چکان و تن پاره پاره اش
آن ماه چارده که زخون بست هاله اش *** آن آسمان که زخم بدن بد ستاره اش
آن سر که بر فراز نی از کوفه تا به شام *** بردند تا تبیره و کوس و نقاره اش
آن نوعروس حجله حسرت که دست کین *** تاراج کرد زیور و خلخال و یاره اش
آن کودکی که درگه یغمای خیمه گاه *** از گوش برد دست ستم گوشواره اش
آن بانوی حریم جلالت که چشم خصم *** میکرد با نگاه حقارت نظاره اش
آن خسته علیل که با بند آهنین *** بردند گه پیاده و گاهی سواره اش
آن دست بسته طفل یتیمی که خسته گشت *** پای برهنه از اثر خار و خاره اش
داغی که کهنه شد بیقین بیاثر شود *** وین داغ هر زمان اثرش بیشتر شود
(ادیب الممالک فراهانی)