جهان، ملتهب انفجار و مهیّای انقلاب است.
چشم زمین، از دیدن زشت ترین چهره آدم، نابینا و گوش آسمان، از شنیدن کریه ترین آوازهای جهالت، ناشنوا و زمان، بدترین ثانیه هایش را از پستوی لحظات بیرون کشیده است.
صبر، طاقت از کف داده و تاب تحمّل بار سنگین ذلّت را ندارد.
شب از دیدن سیاه ترین چهره بشر، وحشت زده از خواب بر میخیزد و روز، در سیاهی اوهام شب پرستان بت پرست، در خود مچاله شده است.
غم و اندوه، مقیم آستانه دلهای دردمند است و حسرت، خیمه سیاهش را بر سینه های چاک چاک گسترده و آه، پرنده خلد آشیانی است که در آسمان بی کسی پرواز میکند و بیچارگی بشر را آواز میدهد.
ناله بی پناهان و ضجّه بردگان، با همهمه زوزه مستانه شهوت پرستان قریش درهم آمیخته است. بشر به اوج توحش رسیده و با زنده به گور کردن دختران، ترس جاهلانه اش را در پشت توجیه احمقانه اش، مخفی میکند.
... و خداوند جهان را به سپیده دم آزادی نوید میدهد. پلاس پوسیده جهالت و ندامت را از تن اندیشه و عمل بشریّت بیرون میکشد و جهان را مهمان زیباترین سفره کرامتش میسازد و محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را با سبدی به وسعت آفرینش، پر از میوه های رحمت، به خانه های ستم سوخته بشر، میفرستد.
همگان را به خوان یکتاپرستی فرا میخواند، کامشان را با شهد آزادی، شیرین و نامشان را با خلعت آزادگی، رنگین میکند. در دل هاشان بذر ایمان میپاشد تا از اعمالشان، خوشه تقوا، درو کنند.
درهای خدعه و نیرنگ شکسته و بازار مکاره ناجوانمردی، بسته میشود، و پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم در یک دست، خورشید رسالت و در دست دیگر ماه هدایت را به جهانیان هدیه میکند.
چه زیباست، چادر سبز رسالت بر آسمان آبی هدایت!
چه دیدنی است پرواز کبوتران مشرف بر قله جوانمردی!
چه تماشایی است در سپیده دم آزادی، خرامیدن غزال آزادگی در مرغزار انسانیت!
هاجر امانی ماچیانی
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا