هنگام دردسر که گذر می شود شلوغ
درخانه بیشتر دم در می شود شلوغ
مادر جلوست دور پدر می شود شلوغ
این کوچه ها چقدر مگر می شود شلوغ؟
چندین نفر به زور در این کوچه جا شدند
نمرودها مزاحم پروانه ها شدند
دریا خروش کرد تلاطم شروع شد
دوران جاهلیت مردم شروع شد
وقتش رسیده بود تهاجم شروع شد
انگار کار آتش و هیزم شروع شد
در پشت در زبانۀ آتش که پا گرفت
دودش بلند شد همه جا را فرا گرفت
در بسته بود در شکنی ایستاده بود
در جنگ نور اهرمنی ایستاده بود
در بین خانه ممتحنی ایستاده بود
نامرد روبروی زنی ایستاده بود
فریاد می کشید ولایت گرفتنی ست
با زور هم اگر شده بیعت گرفتنی ست
مشغول حرف بود که با پا به در زد و
صدیقه را مقابل مولا به در زد و
فهمید مانده پشت در اما به در زدو
همراه مادری پسرش را به در زد و
گل را گلاب کرد و به دستان خار داد
مسمار را به پهلوی زهرا فشار داد
فضه اگر نبود به دادش که می رسید؟
چادر به روی پیکر زهرا که می کشید؟
در بین شعله بانوی این خانه را که دید
محکم به صورتش زد و به سمت در دوید
این پاسخ سفارش عمر رسول بود
مولا بفکر حفظ حجاب بتول بود
شاعر : سید پوریا هاشمی
هنگام دردسر که گذر می شود شلوغ
- بازدید: 2593