قبلا باید دانست که خیبر مرکب از هفت قلعه محکم بود که اطراف آن را مزارع سر سبز و نخلستانها احاطه کرده بود و محل سکونت چند تیره از یهود بوده.
نام این قلعهها به گفته یاقوت حموى به شرح زیر بود:
ناعم،قموص،شق،نطاة،سلالم،و طیح و کتیبه.و در برخى از تواریخ دو قلعه دیگر به نام قلعه صعب بن معاذ و قلعه زبیر نیز ذکر شده که معلوم نیست نام دیگرى از همین قلعههاى هفت گانه است و یا اضافه بر قلعههاى مذکور بوده است.
یهودیان خیبر که پیش بینى چنین حملهاى را از طرف مسلمانان کرده بودند قبلا تهیه جنگ را دیده و آذوقه و اسلحه کافى براى چنین روزى در قلعهها ذخیره کرده بودند،و چون از ورود لشکر اسلام با خبر شدند براى مقابله با آنها به مشورت پرداختند و به دستور سلام بن مشکمـکه بزرگترین آنها بودـاموال و زنان را در قلعه وطیح و سلالم جاى دادند و اندوختههاى خود را به قلعه ناعم بردند،و مردان جنگجو به قلعه نطاه رفتند و براى جنگى سخت خود را آماده کردند.
محاصره قلعهها شروع شد و هر روز در پاى یکى از قلعهها جنگ مىشد و یهودیان بسختى از قلعهها دفاع مىکردند،زیرا بخوبى مىدانستند اگر شکست بخورند باید از سراسر جزیرة العرب چشم بپوشند و نفوذ یهود در کشور عربستان از میان خواهد رفت،و از این رو محاصره قلعههاى مزبور تا روزى که یهودیان تسلیم شدند بیش از بیست روز طول کشید و سرانجام نیز فتح این جنگ مانند اکثر جنگهاى دیگر به دست على بن ابیطالب(ع)انجام شد و شجاعتى که از وى در میدان جنگ به ظهور رسید سبب یأس و نومیدى یهودیان از مقاومت و پایدارى گردید و حاضر به تسلیم و مصالحه شدند،بشرحى که ذیلا بیاید،مورخین مىنویسند روزهاى نخست مسلمانان در پاى قلعه نطاه با یهود به جنگ پرداختند و جنگ سختى در آنجا روى داد که در یک روز تنها از مسلمانان پنجاه نفر زخمى و کشته شدند،و در همان جنگ سلام بن مشکمـبزرگ یهودیانـبه قتل رسید،و به دنبال او حارث بن ابى زینب فرماندهى جنگ را به عهده گرفت و به قلعه ناعم رفت و محاصره این قلعه شروع شد و چند روز به طول انجامید و مسلمانان کارى از پیش نمىبردند .
مورخین عموما نوشتهاند:روزى پیغمبر اسلام(ص)پرچم جنگ را به دست ابو بکر داد و او را براى فتح قلعه قموص و جنگ با یهودیان مأمور کرد (1) ولى اونتوانست کارى انجام دهد و سرافکنده بازگشت و به نقل بسیارى از اهل حدیث او و همراهان هر یک گناه شکست را به گردن دیگرى مىانداختند،ابو بکر همراهانش را سرزنش مىکرد و همراهان او را،روز دیگر پیغمبر خدا پرچم را به دست عمر داد و او را مأمور فتح قلعه و جنگ فرمود،ولى او نیز همانند رفیقش ابو بکر بدون فتح بازگشت و عذر خود را سرپیچى لشکریان از فرمان ذکر کرد و لشکریان نیز بىکفایتى او را در فرماندهى علت شکست مىدانستند.
شب که شد به اتفاق اهل تاریخ و حدیث پیغمبر خداـبا مختصر اختلافى که در نقل حدیث استـفرمود :
«لا عطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه کرارا غیر فرار».
[فردا پرچم را به دست مردى مىدهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند و باز نگردد تا آن گاه که خداوند قلعه را به دست او بگشاید،آن حمله افکنى که فرار نکند!]
چون روز بعد شد بزرگان را اصحاب پیغمبر زودتر از هر روز در خیمه آن حضرت جمع شدند و همگى انتظار داشتند این افتخار نصیب آنها گردد و اوصافى که پیغمبر خدا فرموده بود بر آنها منطبق شود و به همین خاطر وقتى رسول خدا(ص)در جاى خود نشست و نگاهى به آنها انداخت هر یک گردن مىکشیدند که پیغمبر آنها را ببیند شاید پرچم را به او بسپارد.
و از عمر نقل شده که گوید:من هیچ روز فرماندهى جنگ را به اندازه آن روز دوست نداشتم .
و چون رسول خدا(ص)نظر افکند و على را در میان اصحاب ندید فرمود:على کجاست؟
گفتند:به چشم درد سختى مبتلا شده که پیش پاى خود را نمىبیند.
پیغمبر فرمود:او را نزد من آرید.
و چون على(ع)را به نزد آن حضرت آوردند پیغمبر خدا قدرى از آب دهان خودبه دیدگان او مالید و دست بر چشمان او کشید که چشمش باز شد و پرچم جنگ را به دست او داد و او را به سوى قلعه یهودیان فرستاد و این جمله از دعا را نیز بدرقه راه او کرده گفت:
«اللهم قه الحر و البرد».
[خدایا او را از گرما و سرما حفظ کن. (2) ]
على(ع)عرض کرد:یا رسول الله تا چه مقدار با آنها بجنگم؟فرمود:تا وقتى که مسلمان شوند و شهادتین را بگویند،که آن وقت دیگر جان و مالشان محترم است.
على(ع)به پاى قلعه آمد و یهودیان به رسم هر روز با سابقهاى از فرار کردن مسلمانان در روزهاى پیش داشتند بیرون ریختند و به نقل بسیارى از اهل تاریخ در همینجا بود که مرحب پهلوان نامى یهودـغرق در اسلحه به میدان آمد و رجز خوانده مبارز طلبید و گفت:
قد علمت خیبر انى مرحب
شاکى السلاح بطل مجرب
اذ الحروب اقبلت ملتهب (3)
على(ع)به جنگ او رفته و با این رجز پاسخ او را داد و فرمود:
انا الذى سمتنى امى حیدرة
کلیث غابات شدید قسورة
اکیلکم بالسیف کیل السندرة (4)
و سپس با دو ضربت مرحب را به خاک انداخت و یهودیان دیگر که چنان دیدند به قلعه گریختند و با سرعت در قلعه را بستند که مسلمانان نتوانند وارد شوند،در این وقتعلى(ع)به پاى قلعه آمد و پنجه مبارک خود را به حلقه در انداخت و حرکت سختى داده آن را از جاى خود کند و به صورت سپرى روى دست گرفت و سپس آن را به دور افکند و به دنبال آن مسلمانان وارد قلعه شده و آن را فتح کردند. (5)
و به نقل ابن هشام هنگامى که رسول خدا پرچم را به دست على(ع)داد فرمود:این پرچم را بگیر و پیش برو تا خداوند قلعه را براى تو بگشاید.
و سپس از سلمة بن عمرو بن اکوع نقل کرده که گفت:على(ع)پرچم را به دست گرفت و با سرعت به سوى قلعه روان شد،و من نیز به دنبال او بودم،پس همچنان هروله کنان تا پاى قلعه بیامد و پرچم را در وسط سنگهایى که پاى قلعه بود در زمین فرو برد.مردى از یهودیان از بالاى دیوار قلعه سر کشید و گفت:تو کیستى؟
على(ع)پاسخ داد:منم على بن ابیطالب.
آن مرد یهودى فریاد زد:سوگند بدانچه بر موسى نازل شد که مغلوب شدید.
و از ابو رافع نقل کرده که گفت:من در آن روز همراه على بودم و چون به در قلعه رسید یهودیان بیرون آمده و با او به جنگ پرداختند،پس مردى از یهود ضربتى به دست على(ع)زد که سپر از دستش افتاد،در آن هنگام على را دیدم که دست برد و در قلعه را از جاى کند و آن را به دست گرفت و سپر خویش قرار داد و تا پایان جنگ آن در دست او بود و پس از آنکه قلعه را فتح کرد آن در را به یکسو افکند،و در آن هنگام من و هفت نفر دیگر که روى هم هشت نفر شدیم پیش رفته و هر چه خواستیم آن در را از جا حرکت دهیم نتوانستیم.و به نقل ابن حجر عسقلانى در اصابه و قاضى دحلان در سیرة النبویه و دیگران از علمان اهل سنت پس از پایان جنگ چهل نفر کمک کردند تا توانستند آن در را به جاى خود بازگردانند،و قاضى عضد الدین ایجى در شرح مواقف و چند تن دیگر از محدثین آنها از على(ع)با مختصر اختلافى نقل کردهاند که فرمود:
«و الله ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة بل بقوة رحمانیة».
[به خدا سوگند در قلعه خیبر را به نیروى جسمانى از جاى نکندم بلکه با نیروى رحمانى و الهى آن را کندم. (6) ]
- پینوشتها -
1.و برخى نیز این داستان را در فتح قلعه ناعم ذکر کردهاند.و الله العالم.
2.در احادیث بسیارى است که از آن پس گاهى على(ع)را در هواى سرد با جامههاى نازک مىدیدند و بالعکس در هواى گرم با جامههاى پشمین،و چون تعجب کردند که چگونه سرما و گرما در وى اثر نمىکند و از او جهت را پرسیدند فرمود:از آن روز که پیغمبر خدا آن دعا را در حق من کرد سرما و گرما در بدن من اثر نمىکند.
3.یعنى خیبریان مىدانند که منم مرحب که اسلحه و افزار جنگم بران،و پهلوانى مجرب و آزموده هستم هنگامى که جنگها شعلهور شود.
4.منم که مادرم مرا حیدره نامیده و چون شیر بیشهاى هستم که خشم و قهرش سخت است و با این شمشیر شما را همچون سندره مىسنجم(سندره نام پیمانه بزرگى است که گنجایش زیادى دارد و کنایه از آن است که کشتار زیادى از شما خواهم کرد).
5.داستان کندن در قلعه خیبر را به وسیله على بن ابیطالب بخارى و مسلم و ابن هشام و طبرى و دیگر از محدثین و مورخین اهل سنت با مختصر اختلافى نقل کرده و شعراى عرب نیز مانند حسان بن ثابت و دیگران در اشعار خود به اجمال و تفصیل به نظم در آورده اند.
6.احقاق الحق،ج 8،ص .383
قلعه هاى خیبر
- بازدید: 1441