در کتاب المنتقى در حوادث سال پنجم مىنویسد در این سال مردم مدینه به خشکسالى دچار شدند و به نزد رسول خدا(ص)آمده و گفتند:اى پیغمبر خدا!باران قطع شده و درختان خشک گردیده و علوفه تمام گشته و چهار پایان و مواشى به هلاکت رسیدهاند،از خداى خود بخواه تا براى ما بارانى بفرستد!
رسول خدا بدانها فرمود:فلان روز که شد بیایید تا براى این کار بیرون برویم و همراه خود مقدارى صدقه هم بیاورید.
چون روز موعود فرا رسید پیغمبر آمد و مردم نیز بیرون آمدند و همگى با حال آرامش و وقار به سوى بیابان حرکت کردند و در جایى به نماز ایستادند و چون نماز به پایان رسید رسول خدا(ص)برخاسته و عباى خود را وارونه کرد و رو به مردم ایستاده دستها را به سوى آسمان بلند کرد،آن گاه این دعا را خواند:
«اللهم اسقنا و أغثنا،غیثا مغیثا،و حیا ربیعا،و جدا طبقا معذقا عاما هنیئا مریئا...»
تا به آخر دعاى مفصلى که از آن حضرت نقل شده است.
راوى حدیث که انس بن مالک است گوید:ما هنوز از جاى بر نخاسته بودیم که تکههاى ابر ظاهر شد و تدریجا همه آسمان را ابر گرفت و باران شروع شد و یکسره تا هفت شبانه روز پیوسته باران آمد تا حدى که مردم به نزد آن حضرت آمده و گفتند:
اى رسول خدا زمینها را یکسره آب گرفته و خانهها ویران گشته و راهها بسته شد از خدا بخواه تا باران را از ما بگرداند.پیغمبر که در آن وقت بالاى منبر بود از گفتار آنها که حکایت از زود رنجى انسان در کارها مىکرد خندید و سپس دستها را به آسمان بلند کرده گفت:
«حوالینا و لا علینا،اللهم على رؤس الظراب و منابت الشجر و بطون الاودیة و ظهور الاکام» .
[پروردگارا بر اطراف ما ببار نه بر ما،خدایا بر بالاى تپهها و پاى درختان و شکم درهها و پشت کوهها!]ناگهان ابرهایى که بالاى سر شهر بود از هم باز شد و مانند حلقه و سپرى دایرهوار شهر را در بر گرفت که به اطراف مىبارید و در شهر مدینه قطره اى نمىبارید .
نماز استسقا و طلب باران
- بازدید: 1593