دستهاى از فراریان جنگ که خود را به مدینه رسانده بودند خبر قتل پیغمبر اسلام را که در میدان شنیده بودند به مردم دادند و این خبر بسرعت در شهر منتشر شد جمعى از زنان مهاجر و انصار از خانهها بیرون ریخته به سوى احد حرکت کردند،فاطمه(س)دختر رسول خدا(ص)از همه بیشتر بىتابى مىکرد و بسرعت تا احد آمد و خود را بهپدر رسانید و چون چهره مجروح و خون آلود پدر را مشاهده کرد شروع به گریستن نمود بدانسان که رسول خدا(ص)را نیز به گریه انداخت و سپس پیش رفته و شروع به پاک کردن خون از چهره پدر کرد،در این وقت على(ع)سپر خود را برداشته و از چشمه«مهراس»که در آن نزدیکى بود آب مىآورد و فاطمه(س)با آن صورت پدر را شستشو مىداد و چون خونها را شست باز دید خون مىآید در این وقت قطعه حصیرى آوردند و آن را سوزانده خاکسترش را روى زخمهاى صورت پدر گذاشت و بدین ترتیب خون ایستاد.
و در حدیث است که زنى از انصار که پدر و برادر و شوهرش کشته شده بود خود را به مسلمانانى که اطراف پیغمبر ایستاده بودند رسانید و به یکى از آنها گفت:رسول خدا(ص)زنده است؟
گفت:آرى.
زن پرسید:آیا مىتوانم او را ببینم؟
گفت:آرى!
مسلمانان راه باز کرده و آن زن پیش رفت و چون رسول خدا(ص)را دیدار کرد گفت:
«کل مصیبة جلل بعدک»
[هر مصیبتى پس از تو آسان است(و بخوبى مىتوان تحمل کرد).]
و دیگر از زنانى که به احد آمد هند دختر عمرو بن حرامـخواهر عبد الله عمروـبود که شوهرش عمرو بن جموح و پسرش خلاد و برادرش عبد الله بن عمرو کشته شده بودند.شترى آورد و هر سه را بر روى شتر بست و خواست تا آنها را به مدینه آورد و به خاک بسپارد اما پس از چند قدم شتر ایستاد و هر چه کردند پیش نرفت تا سرانجام همان طور که پیش از این گفته شد معلوم شد دعاى عمرو بن جموح مستجاب شده و بر طبق تقدیرات الهى چنان مقدر شده که آنها در همان سرزمین به خاک سپرده شوند.
نقل مىکنند همین که جنازهها را بر شتر بسته و در حال حرکت بود،عایشه همسر رسول خدا (ص)او را دیدار کرده پرسید:رسول خدا(ص)زنده است؟هند گفت:آرىو هر مصیبتى با وجود آن حضرت سهل و آسان است و چون از بار شتر پرسید بدو گفت:جنازه برادر و پسر و شوهرم مىباشد و عایشه از این تحمل و بردبارى و ایمان عجیب او تعجب کرد.
رسیدن خبر جنگ به مدینه و آمدن زنان به احد
- بازدید: 1381