گفتم كه آدمهاى مهذب و پاكيزه، چيزهايى گاهى مى شنوند مى بينند كه يك وقت هم ممكن است، براى اتمام حجت به گوش يك غير پاكيزه اى هم چيزى برسد. خبر دار شدن از عالم برزخ ، خبردار شدن از عوالم اينها كار آلوده ها نيست ولى يك وقت ممكن است براى اتمام حجت ، براى آلوده اى هم چيزى پيش بيايد. احتمال دارد آن آلوده هم برود آلوده هاى ديگر را خبر كند و اتمام حجت باشد. پناه مى برم به خدا! اين قسمت از ذكر مصيبت را كه مى كنم در عمرم بسيار كم گفتم و آن اين است كه مورخين ، محدثين ما مى نويسند كه يك كسى در كنار كعبه ، ايستاده بود. ديد يك نفر دارد دعا مى كند. يك جورى دعا مى كرد كه نظر آدم را يك مرتبه جلب مى كرد تا رفت نزديك ، و از او استبصار كرد، دعايش اين بود: (خدايا پناه مى برم به تو! دعايش آدم را مى لرزاند.) خدايا مرا ببخش ! هر چند كه مى دانم مرا نخواهى بخشيد. دستش را گرفتم ، كنار كشيدم و گفتم مگر نمى دانى نااميدى گناه است ؟ تو از كجا مى دانى كه خدا تو را نمى بخشد؟ گفت آقا! راست مى گويى ؛ اما حساب من از همه جداست. گفتم چطور؟ گفت : من جزء قاتلان ابى عبدالله هستم .
صلى الله عليك ايها الامام المعصوم
گفتم : تو از كجا فهميدى كه خدا تو را نمى بخشد؟! از اينجا فهميدم كه ما چند نفر بوديم ، ماءمور شديم تا سرهاى نازنين را حمل كنيم و ما جزء آن دسته اى بوديم كه سر نازنين اباعبدالله را حمل كنيم . آقايان ! اگر مجبور نباشم اينها را به زبان نمى آورم. آب مى شوم وقتى مى گويم .آب مى شوم ! چه رفتارى با امام معصوم كردند؟ عمرى اگر بگوييم حقش ادا نمى شود. مى گويد: همين طورى كه سرها را مى برديم يك دفعه ديدم كه يك موجودى است ، از آن بالا انگار مى خواهد به ما آتش بزند، ولى رفقايم نديدند. من جزعى كردم ، فزعى كردم ، ديدم آنها حالا هر چه بودند به هم ديگر گفتند كه اين را رها كن ! عوضش سزاى اين خيلى ترسناك است ؛ سزايش ، اين است كه خدا او را هيچ وقت نمى بخشد. مى گويد من اين را به گوشم شنيدم و روى همين حساب دارم مى گويم كه خدايا مرا ببخش و اگر چه مى دانم كه مرا نخواهى بخشيد. بعد مى گويد: وحشت اين مساءله كه در فكرم بوجود آورد باعث شد كه من شب نتوانستم بخوابم . همين طور ماندم . گفتم پاكان از اين جور چيزها مى فهمند يك ناپاكى آلوده اى هم براى اتمام حجت ممكن است بفهمد. آنها از دور حتى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را در حال غضب ديدند. اين براى اتمام حجت بوده است . مقام براى افراد حساب نمى شود. بالاخره اين مساءله وحشتى و دهشتى در من وجود آورد. مى گويد: ديگر نتوانستم بخوابم . رفقايم خوابيدند. خدايا مرا ببخش . سخن را به اينجا رساندم. خدايا تو مى دانى كه يك آهنى همانطور كه در دهان حيوانات مى گذارند كه تند نرود براى من هم يك دهانه اى زدند من نمى توانم بگويم . شنيدم يك صدائى مى آيد. آن صدا اسم پيامبران گذشته را بر زبان مى آورد. گفتم خاك بر فرق ما. چكار كرديم؟ آن صدا مى گويد: آدم بيا! ابراهيم بيا! يك وقت ديديم كه اسم جد اين آقا را آوردند، صدائى آمد كه رسول الله به پيامبران مى گويد: اى برادران پيامبر! ببينيد كه چه بر سر حسينم آوردند! ببينيد كه چه كردند با ميوه دلم!
------------------------------
محمد رحمتى شهرضا
امام حسين و ياران عليهم السلام (25)
- بازدید: 4515