مجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی(۳۴۱-۳۹۰ق) از شاعران شیعی قرن چهارم و معاصر عهد سامانی و اوایل عهد غزنوی است که در مرو دیده به جهان گشود. وی نخستین شاعر شیعی مذهب زبان فارسی و همچنین نخستین کسی است که سوگ نامه کربلا به زبان فارسی سروده است. کسایی ابتدا در مدح سلاطین زمان خود شعر میسرود ولی بعدها پشیمان شد و به مدح حضرت مصطفی (صلی اللّٰه علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) پرداخت.
مدح حضرت امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام)
فهم كن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضای پاكدین
فضل آن كس كز پیمبر بگذری فاضل تر اوست
فضل آن ركن مسلمانی، امام المتّقین
فضل زین الاصفیا، داماد فخر انبیا
كآفریدش خالق خلق آفرین از آفرین
ای نواصب، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال
آیت قربی نگه كن و آن ِ اصحاب الیمین
قل تعالوا ندع بر خوان، ور ندانی گوش دار
لعنت یزدان ببین از نبتهل تا كاذبین
لا فتی الّا علی برخوان و تفسیرش بدان
یا كه گفت و یا كه داند گفت جز روح الیمین؟
آن نبی، وز انبیا كس نی به علم او را نظر
وین ولی، وز اولیا كس نی به فضل او را قرین
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع
وین امام امت آمد، وز همه امت گزین
آن قوام علم و حكمت چون مبارك پی قوام
وین معین دین و دنیا، وز منازل بی معین
از متابع گشتن او حور یابی یا بهشت
وز مخالف گشتن او ویل یابی با انین
ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر
تكیه كرده بر گمان، برگشته از عین الیقین
گر نجات خویش خواهی، در سفینه نوح شو
چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس
گرد كشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین
گر نیاسایی تو هرگز، روزه نگشایی به روز،
وز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین،
بی تولّا بر علی و آل او دوزخ تو راست
خوار و بی تسلیمی از تسنیم و از خلد برین
هر كسی كو دل به نقص مرتضی معیوب كرد
نیست آن كس بر دل پیغمبر مكّی مكین
ای به كرسی بر، نشسته آیت الكرسی به دست
نیش زنبوران نگه كن پیش خان انگبین
گر به تخت و گاه و كرسی غرّه خواهی گشت، خیز
سجده كن كرسیگران را در نگارستان چین
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین
منبری كآلوده گشت از پای مروان و یزید
حق صادق كی شناسد وانِ زین العابدین؟
مرتضی و آل او با ما چه كردند از جفا
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین؟
كان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین
ای كسایی، هیچ مندیش از نواصب وز عدو
تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین؟