هشام بن اسماعیل ، والی امویان در مدینه بود. او آزار بسیاری به مردم مخصوصا امام سجاد علیه السلام می رساند.
سرانجام ، به دلیل اعتراض فراوان مردم، هشام عزل شد و به خاطر ظلمهای فراوان او دستور دادند تا هشام را در وسط شهر ببندند تا دیگران هر چه میخواهند از او انتقام بگیرند.
مردم نیز یکی یکی می آمدند و انتقام می گرفتند.
هشام می گفت:
بیش از همه از علی بن حسین (علیهما السلام) وحشت دارم زیرا به سبب آزارهایی که به او رساندم و لعن و نفرینی که نثار جد او علی بن ابی طالب (علیهما السلام) میکردم،انتقامش سخت خواهد بود.
روزی که امام سجاد علیه السلام ، هشام را در آن وضعیت دیدند به همراهانشان فرمودند: مرام ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن خود انتقام بگیریم.
هنگامی که امام سجاد علیه السلام به طرف هشام بن اسماعیل می آمدند، رنگ در چهره هشام باقی نماند، ولی بر خلاف انتظار وی، امام سجاد علیه السلام با صدای بلند سلام نمودند و با او دست دادند و به او فرمودند: اگر کمکی از من ساخته است، حاضرم کمک کنم.
هشام فریاد زد : اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ
خداوند می داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد.
بعد از این رفتار امام سجاد علیه السلام، مردم مدینه نیز انتقام گرفتن از هشام را متوقف کردند.
? منابع :
تاریخ طبری ، جلد ۶ ، صفحه ۵۲۶
شرح الاخبار، جلد ۳ ، صفحه ۲۶۰