در بين فلاسفه جهان و جامعه شناسان كنونى، بر سر اين موضوع اختلاف است كه آيا براى اداره نظام اجتماع و تربيت صحيح افراد بشر و اجتماع در امور سياسى و فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى و غيره، رهبر لايق و عامل و مدير و مدبر و عالم ودانا لازم است؟ و يا آن كه فقط قوانين مترقيه و عالى كه با روح اجتماع سازش داشته باشد، كافى است؟
بعضى عقيده دارند، كه اگر رهبر مردم، عاقل و مدبر و دنيا ديده و مردمدار و دانشمند و هوشيار باشد، مى تواند بر اجتماع، حكومت كند و با زيركى و فطانت مردم را داره كند و بر آنها حكومت كند.
گروه ديگر مى گويند:
خير، بايد قوانين اجتماع، با روح مردم، سازش داشته باشد، و بتواند پاسخگوى نياز و احتياج جامعه باشد؛ و الا اگر قوانين خوب نباشد، هرچه هم رهبر عالم و عاقل و مدبر باشد، باز نمى تواند اجتماع را اداره و رهبرى كند برادران به نازم اسلام كه در چهارده قرن پيش فرموده است هر دو، هر دو يعنى: دين اسلام، معتقد است كه براى اداره نظام جامعه و تربيت بشر، بايد هم رهبرى عالم و لايق داشت و هم قوانينى كامل و عالى آن جا كه مى فرمايد: كتاب الله و عترتى و اهل بيتى.
پس بنابر دين اسلام، بهترين قانون، كتاب خدا است (هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان) و بهترين مجرى نيز اهلبيت پيامبر هستند.
آرى، اگر اسلام و قرآن از مجراى طبيعى خود عبور مى كرد، و به كف با كفايت اميرالمؤ منين عليه السلام اداره مى شد، اگر زعامت و خلافت مسلمين، گرفتار آن بدبختى ها و ظلم ها و حق كشى ها و غصب خلافت نمى شد، اگر اميرالمؤ منين عليه السلام بيست و پنج سال خانه نشين نمى شد، اگر حتى در همان پنج سال خلافت ظاهرى حضرت گذاشته بودند قرآن و اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله اجرا گردد و جنگ جمل و صفين و نهروانى پيش نيامده بود و حضرت مى توانست بدعت ها را بردارد، و اگر معاويه چهل ودو سال در شام، حكومت نكرده بود، و اگر بنى اميه هزار ماه، حكومت ظالمانه و صد اسلام و قرآن نداشتند، و اگر بنى عباس بدتر از بنى اميه، روى تاريخ را سياه نكرده بودند، و اگر ائمه مظلوم ما را يكى پس از ديگرى زجر وشكنجه و زندان نكرده بودند و بالاخره به شهادت نرسانده بودند و هزار اگر ديگر، اگر در تاريخ اتفاق نيفتاده بود، آن وقت مى فهميديم اسلام يعنى چه؟ و سراسر كره زمين هم گويند لااله الاالله محمد رسول الله بودند و جز قرآن سعادت بخش آن، قانونى نبود اميدواريم و منتظريم كه ان شاء الله در زمان ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - اين امر صورت پذيرد. چنان كه بحار از خصال صدوق نقل مى كند كه اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: (1) ما فرياد رس مردميم در هنگام گرفتارى آنها و وقتى كه درها به روى آنان بسته شود، ما درب سلامتيم و گره گشاييم. هر كس به ما رو آورد، اهل نجات و هر كه از ما سرپيچى كند، بدبخت مى شود خداى متعال به وسيله ما آغاز فرموده و به ما ختم خواهد كرد و به ما هرچه بخواهد، محو مى كند و به ما هرچه بخواهد اثبات مى كند و به وسيله ما خداوند، زمان، سخت و پرمشقت را برطرف مى كند و باران مى فرستد (ولايغرنكم بالله الغرور) (2) شيطان شما را گول نزند. از وقتى كه خداى عزوجل درهاى آسمان را بسته است، هيچ باران رحمت نباريده است ولى هنگامى كه قائم ما قيام كند، آسمان بارانهاى رحمتش را مى فرستد و زمين، گياه و سبزه خود را مى روياند، و كينه ها از دل مردم برطرف مى شود حيوانات درنده با هم صلح مى كنند(گرگ و ميش با هم آب مى خورند) و چنان مى شود كه اگر زنى، از عراق تا شام پياده برود، تمام روى سبزه و علف راه مى رود(همه جا آباد و خرم) و اگر اسباب و وسايل روى سر داشته باشد، به او هيچ آسيبى نمى رسد(نه از حيوانات درنده و نه از مردم) و دنيا در امن و امان است به تمام معنا).
بر سر آنم كه گر ز دست برآيد
خلوت دل نيست جاى صحبت اغيار
صحبت كام، ظلمت شب يلدا است
بر در ارباب بى مروت دنيا
بگذرد اين روزگار تلختر از زهر
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
----------------------------------------------
1-بحارالانوار، ج 52، ص 316 خصال ص 626
2-سوره فاطر، آيه 5
3-ديوان حافظ
------------------------------------------
سيد محمد على جزايرى (آل غفور)