مگر آقايان فراموش نموده ايد آيه 39 سوره دوازده (يوسف) را كه نقل قول حضرت يوسف را مى نمايد كه «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ».(1) مفسرين در ذيل اين آيه شريفه نوشته اند: روزى كه يوسف را به زندان بردند طباخ و ساقى پادشاه را هم كه هر دو كافر و قائل به ارباب انواع بودند، با او به زندان بردند. پنج سال اين سه نفر (مؤمن و كافر) با هم مصاحب بودند و يوسف در موقع تبليغ، آنها را مصاحب مى خوانند؛ چنانچه در اين آيه خبر مى دهد. آيا اين مصاحبت پيغمبر براى آن دو نفر كافر دليل بر شرافت و فضيلت بوده يا در مدت مصاحبت تغييرى در عقيده آنها شده است؟ بنا بر آنچه صاحبان تفاسير و تواريخ نوشته اند، بعد از پنج سال مصاحبت، عاقبت با همان حال از هم جدا شدند.
و نيز مراجعه فرماييد به آيه 37 سوره هيجده (كهف) كه مى فرمايد: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلاً».(2) عموم مفسرين نوشته اند: دو برادر بودند يكى مؤمن به نام يهودا و ديگرى كافر به نام براطوس (چنان كه امام فخر رازى هم كه از اكابر علماى شماست در تفسير كبيرش نقل مى نمايد). اين دو با هم محاوراتى داشتند كه اينك وقت اجازه نقل مشروحه مفصله را نمى دهد. غرض آن كه خداوند آن دو كافر و مؤمن را مصاحب هم خوانده. آيا از مصاحبت برادر مؤمن، كافر را فايده و نصيبى رسيده است؟ قطعا جواب منفى است.
پس مصاحبت فقط، دليل بر فضيلت و شرافت و برترى نمى باشد. دلايل و امثال بر اين معنا بسيار است كه وقت بيش از اين اجازه بيان نمى دهد.
و اما اين كه فرموديد: چون رسول اكرم صلى الله عليه و آله به ابى بكر فرمود: «إِنَّ اللّهَ مَعَنا»، پس قطعا به مناسبت آن كه خدا با او بوده اين خود دليل شرافت و مثبت خلافت است، خوب است در اين عقايد و گفتار خود تجديد نظر فرماييد تا مورد اعتراض قرار نگيريد كه بگويند: مگر خداى تعالى فقط با مومنين و اولياءاللّه مى باشد و با غيرمؤمن نمى باشد؟
آيا تصور مى نماييد جايى باشد كه خدا نباشد و كسى در عالم هست كه خدا با او نباشد؟ اگر مؤمن و كافرى در مجلس باشند، عقل باور مى كند كه خدا با آن مؤمن باشد ولى با كافر نباشد؟ مگر نه در آيه 7 سوره 58 (مجادله) مى فرمايد: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا».(3)
پس به حكم اين آيه و ساير آيات و دلايل عقليه و نقليه، خداى تعالى با همه كس هست؛ با دوست و دشمن، مسلمان و كافر مؤمن و منافق. پس اگر دو نفر با هم باشند و يكى از آنها بگويد: خدا با ماست، دليل بر فضيلت شخص خاصى نخواهد بود.
همان طورى كه دو نفر خوب اگر با هم باشند خدا با آنهاست. دو نفر بد و يا دو خوب و بد هم اگر با هم باشند قطعا خدا با هر دو آنهاست؛ اگر سعيد باشند يا شقى خوب باشند يا بد.
شيخ : مراد از خدا با ماست، يعنى چون ما محبوب خدا هستيم، براى آن كه رو به خدا و براى خدا و حفظ دين خدا حركت كرديم، لطف خدا شامل حال ماست.
*************************
1-اى دو رفيق زندان من (از شما مى پرسم)، آيا خدايان متفرق بى حقيقت (مانند بتان و فراعنه و غيره) بهتر و در نظام خلقت موثرترند يا خداى يكتاى قاهر؟
2-رفيق باايمان فقير در مقام گفتگو و اندرز به برادر خود گفت: «به خدايى كه نخست از خاك و بعد از نطفه تو را آفريد و آنگاه مردى كامل و آراسته خلقت ساخت، كافر شدى.»
3-به طريق استفهام تقريرى فرمايد، «آيا نديدى و ندانستى كه آنچه در آسمان ها و زمين است، خدا بر آن آگاه است؟ اگر چنانچه سه نفر با هم رازى گويند، خدا چهارم آنهاست و نه پنج كس جز آن كه او ششم آنها و نه كمتر از آن و نه بيشتر، جز آن كه هر كجا باشند، خدا با آنها است»؛ (چه آن كه خدا را احاطه كامل وجودى بر همه جزييات عالم است).
مقاله ها
شواهد و امثال
- بازدید: 3997