شيخ : عجب است كه شما مى فرماييد جدل نمى كنم و حال آن كه الحال در مجادله هستيد! مگر نه اين است كه خداوند در آيه 40 سوره نه (توبه) صريحا مى فرمايد: «فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها».(1)
اين آيه علاوه بر آن كه مؤيد آيه قبل است و ثابت مى كند معناى «وَ الَّذِينَ مَعَهُ» را كه ابى بكر در غار ليله الهجرة با رسول خدا بوده، خود اين مصاحبت و با پيغمبر بودن، دليل بزرگى است بر فضيلت و شرافت ابى بكر بر تمام امت؛ براى آن كه پيغمبر صلى الله عليه و آله چون مى دانست به علم باطن كه ابى بكر خليفه اوست و وجود خليفه بعد از او لازم است، بايد او را هم مانند خود نگهدارى بنمايد. لذا او را با خود برد تا به دست دشمن گرفتار نشود و اين عمل را با احدى از مسلمين نكرد، پس به همين جهت حق تقدم خلافت براى او ثابت است.
داعى : هرگاه آقايان ساعتى لباس تسنن را از خود دور كنيد و از تعصب و عادت بيرون آييد و مانند يك فرد بيگانه و خالى از نظر تعصب، در اطراف اين آيه شريفه بنگريد خواهيد تصديق نمود كه آن نتيجه اى كه مقصود شماست از اين آيه به دست نمى آيد.
شيخ : خوب است اگر دلايل منطقى برخلاف مقصود هست، بيان فرماييد.
داعى : تمنا مى كنم از اين مرحله صرف نظر نماييد؛ زيرا كلام كلام مى آورد. آن گاه ممكن است بعضى از مردمان بى انصاف با نظر عناد بنگرند و توليد نقار شود و تصور رود كه ما مى خواهيم اهانت به مقام خلفا نماييم و حال آن كه مقام هر فردى محفوظ است [و] احتياج به تفسير و تأويل بى جا ندارند.
شيخ : خواهش مى كنم طفره نرويد و مطمئن باشيد دلايل منطقى توليد نقار نمى كند بلكه كشف حجب مى شود.
داعى : چون نام طفره برديد، ناچارم مختصرى جواب عرض نمايم تا بدانيد طفره اى در كار نبوده، بلكه رعايت ادب در گفتار را نمودم. اميد است به مقالات داعى خرده نگريد و با نظر انصاف بنگريد؛ چه آن كه جواب از اين گفتار را محققين علما به طرق مختلفه داده اند. اولاً جمله اى [كه] فرموديد، خيلى تعجب آور و بى فكر بود كه چون رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى دانست ابى بكر خليفه بعد از او خواهد بود و حفظ وجود خليفه بر آن حضرت لازم بود، لذا او را با خود برد.
جواب اين بيان شما بسيار ساده است؛ چه آن كه اگر خليفه پيغمبر منحصر به ابى بكر بود، ممكن بود چنين احتمالى داد، ولى شما خود معتقديد به خلافت خلفاى راشدين و آن ها چهار نفر بودند. اگر اين برهان شما صحيح و حفظ وجود خليفه در مقابل خطرات لازم بود، مى بايستى پيغمبر صلى الله عليه و آله هر چهار خليفه را كه حاضر در مكه بودند با خود ببرد نه آن كه يكى را ببرد [و] سه نفر ديگر را بگذارد. بلكه يكى از آنها را در معرض خطر شمشيرها قرار دهد و در بستر خود بخواباند كه محققا آن شب بستر پيغمبر صلى الله عليه و آله مخطور [محل خطر] بوده و در معرض حمله دشمنان بود.
ثانيا بنابر آنچه طبرى در جزء سيم تاريخ خود نوشته، ابوبكر از حركت آن حضرت خبر نداشته، بلكه وقتى نزد على عليه السلام رفت و از حال آن حضرت جويا شد، على عليه السلام فرمود: «به غار رفتند. اگر كارى دارى نزد آن حضرت بشتاب!» ابى بكر شتابان رفت [و] در وسط راه به آن حضرت رسيد و ناچار به اتفاق آن حضرت رفتند. پس معلوم مى شود كه حضرت او را با خود نبرد، بلكه او بى اجازه رفت و از وسط راه با آن حضرت رفت.
بلكه بنابر اخبار ديگر، بردن ابى بكر تصادفى و از خوف فتنه و خبر دادن به دشمنان بوده. چنان كه علماى منصف خودتان اقرار به اين معنا دارند كه از جمله شيخ ابوالقاسم بن صباغ كه از مشاهير علماى خودتان است، در كتاب النور و البرهان در حالات رسول اكرم صلى الله عليه و آله از محمد بن اسحاق از حسان بن ثابت انصارى روايت نموده كه «قبل از هجرت آن حضرت، جهت عمره به مكه رفتم. ديدم كفار قريش، سب و قذف مى نمايند اصحاب آن حضرت را. در همان اوان، امر رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله عليّا فنام فى فراشه وخشى من ابن ابى قحافة ان يدلهم عليه فاخذه معه و مضى الى الغار.(2)
ثالثا خيلى بجا بود محل استشهاد و جهت فضيلت را در آيه بيان مى نموديد كه مسافرت و همراه بودن با رسول خدا صلى الله عليه و آله چه دليلى بر اثبات خلافت دارد.
شيخ : محل استشهاد معلوم است. اولاً مصاحبت با رسول اللّه و اين كه خداوند او را مصاحب رسول اللّه مى خواند.
ثانيا آن كه از قول آن حضرت كه خبر مى دهد، «إِنَّ اللّهَ مَعَنا».
ثالثا نزول سكينه از جانب خدا در اين آيه بر ابى بكر بزرگتر[ين] دليل شرافت است و مجموع اين دلايل اثبات افضيلت و حق تقدم خلافت را براى او مى نمايند.
داعى : البته احدى انكار مراتب ابى بكر را نمى نمايد كه او پيرمرد مسلمان و از كبار اصحاب و پدرزن رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده، ولى اين دلايل شما براى اثبات فضيلت خاص و حق تقدم در خلافت مكفى نمى باشد.
اگر بخواهيد در مقابل بيگانه بى غرضى، با بياناتى كه در اطراف اين آيه شريفه نموديد، اثبات فضيلتى خاص براى او بنماييد، قطعا مورد اعتراض قرار خواهيد گرفت؛ زيرا در جواب شما خواهند گفت، تنها مصاحبت به نيكان دليل فضيلت و برترى نمى باشد. چه بسا بدان كه مصاحبت با نيكان و چه بسيار كفار كه مصاحب با مسلمين بوده و هستند؛ چنانچه اين معنا در مسافرت ها كاملاً و بيشتر مشهود است.
*************************
1-البته خداوند او را كه رسول اللّه باشد يارى خواهد كرد. چنانچه هنگامى كه كفار، آن حضرت را از مكه خارج كردند، خدا يارى اش كرد. آن گاه يكى از آن دو تن كه در غار بودند (يعنى رسول اللّه صلى الله عليه و آله) به رفيق و همسفر خود (ابوبكر كه پريشان و مضطرب بود) فرمود: مترس كه خدا با ماست! آن زمان خدا وقار و آرامش خاطر بر او (يعنى رسول اللّه صلى الله عليه و آله) فرستاد و او را به سپاه و لشكرهاى غيبى خود كه شما آن را نديده ايد، مدد فرمود.
2-امر كرد رسول خدا على عليه السلام را كه در فراش آن حضرت بخوابد و خوف داشت از اين كه ابى بكر كفار را دلالت و راهنمايى كند به رسول خدا. پس او را مصاحب خود قرار داده و به جانب غار روانه شدند.
مقاله ها
استدلال به آيه غار و جواب آن
- بازدید: 3865