روی عن عمار بن یاسر انه قال: بعثنی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی حاجه فاجنبت، فلم اجد الماء فتمرغت، فی الصعید کما تتمرغ الدابه، ثم اتیت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فذکرت له ذلک، فقال: انما کان یکفیک ان تضرب بیدیک هکذا، ثم ضرب بیده الارض ضربه واحده، ثم مسح الشمال علی الیمین، و ظاهر کفیه و وجهه؛(1)
از عمار بن یاسر روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا به دنبال کاری فرستاد، من جنب شدم و آب نیافتم، همانند چهارپایان که به جست و جوی آب می روند و آب را در زمین تجسس می کنند به دنبال آب گشتم سپس خدمت پیامبر رسیدم و موضوع را به ایشان عرض کردم، آن حضرت فرمود: کفایت می کرد که دو کف دست هایت را این چنین بر زمین می زدی و تنها با دو کف خویش یک بار بر زمین زد. سپس دست چپ را بر دست راست مسح کرده و آن گاه پشت هر دو دست و صورت را مسح نمود.
ان رجلاً اتی عمر فقال: انی اجنبت فلم اجد ماء فقال: لاتصل، فقال عمار: اما تذکر یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) اذا انا و انت فی سریه فاجنبنا فلم نجد ماء فاما انت فلم تصل و اما انا فتمعکت فی التراب وصلیت فقال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) انما کان یکفیک ان تضرب بیدیک الارض ثم تنفخ تمسح بهما وجهک و کفیک، فقال عمر: اتق الله یا عمار، قال: ان شئت لم احدث به؛(2)
مردی نزد عمر آمد و گفت: جنب شده ام و آبی برای وضو نیافتم عمر گفت نماز نخوان، عمار گفت: ای امیرمؤمنان، آیا به یاد نداری که من و تو در جنگی شرکت کردیم و جنب شدیم و آب نیافتیم، تو نماز نخواندی، ولی من در خاک غلطیدم و نماز خواندم، پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کفایت می کرد که دست هایت را بر زمین بکوبی، سپس بر آن فوت کنی آن گاه هر دو دست و صورتتت را با آن مسح بکش. عمر گفت: ای عمار، از خدا بترس. عمار گفت: اگر می خواهی بعد از این داستان را جایی تعریف نکنم.
***********************************
1) صحیح بخاری، ج 7، کتاب التیمم 8 - باب التیمم ضربه 1 / 455 - 456، ح 347.
2) صحیح مسلم با شرح نووی، ج 2، جزء 2، ص 62، باب التیمم.

نوشتن دیدگاه