جمع قرآن و مصحف عثمانى

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

در پاسخ بايد گفت همه قرآن پژوهان اعم از اهل سنت و شيعه در دو نكته اتفاق نظر دارند.
الـف) اينكه قرآن در عهد پيامبر (ص) و با اهتمام و اشراف همه جانبه ايشان به دست كاتبان وحى كه تعداد آنان را تا بيش از چهل نفر هم گفته اند، كتابت شده بود. بزرگانى همچون حضرت على (ع) و زيد بن ثابت و ابى بن كعب و عبداللّه بن مسعود و عبداللّه بن عباس براى خود نسخه اى از تمامت وحى قرآنى نوشته بودند. منتهى اين كتابت بر كاغذ نبود بلكه با نوشت افزارهاى ابتدايى و بر ليف خرما و پوست تنه نخل و سنگهاى صاف و صيقلى و نازك، و استخوانهاى پهن كتف حيوانات و رقعه هاى پوستى و نظاير آن بوده است و اعتماد فراوانى هم بر حفظ حافظان بيشمار داشته اند. (درباره جمع و كتابت تمامت قرآن در زمان پيامبر (ص) ـ الاتقان، 1/202 به بعد؛ مناهل العرفان، زرقانى، 1/255 - 256، البيان، آيت اللّه خويى، 255 - 278؛ حقائق هامة حول القرآن الكريم، سيد جعفر مرتضى عاملى، 63 - 104 و اغلب تاريخهاى قرآن). ب) يك سال پس از درگذشت پيامبر (ص) و با كشته شدن عده كثيرى از حافظان و قراء قرآن در نـبـرد يـمـامـه كه ابوبكر مسيلمه كذاب - پيامبر دروغين - و يارانش را سركوب كرد، به نظارت مـسـتـقـيم خود ابوبكر و پيگيرى و مشاوره عمر و مباشرت زيد بن ثابت يك نسخه كامل از قرآن نوشته شده و حتى به صورت مجموع بين الدفتين درآمده بود. اين نسخه پس از درگذشت ابوبكر و عمر نزد حفصه دختر عمر به ارث يا وديعه مانده بود و عثمان آن را براى توحيد مصاحف و تدوين نسخه نهايى موسوم به مصحف امام، از او امانت گرفت و آن و مصاحف ديگر از جمله مصحف خود زيد و نوشته هاى كامل اما پراكنده را مبناى كار كرد و با دقت بـى نظيرى به همت و سرپرستى زيد بن ثابت و هيات همكار او، و در زير نظر و انتقاد آزادانه كبار صحابه از مجموع آنها و نيز با توجه به حفظ حافظان و شهادت شاهدان - كه شرحش گذشت - آن نسخه نهايى را فراهم كرد. پس كار عثمان بيشتر توحيد نص و تكيه بر يك قرائت، يا دو يا چند تا آنجا كه كتابت كلمه اى بدون نقطه، احتمال چند قرائت را مى داد، و اعتماد بر لهجه قريش، به هنگام اختلاف تلفظها و قراآت، بوده است و كار او با آنكه اساسى بود، تاسيسى نبود. يعنى چنانكه اشاره شد قرآن پيش از آن هم در زمان حيات پيامبر (ص)، و هم در عهد ابوبكر جمع و بازنويس شده بود. لذا كار عثمان و اعتبارش دربردارنده اعتبار كار عصر نبوى و عصر ابوبكر در جمع قرآن هم هست. و اگر خود حضرت رسول (ص) اهتمام به جمع و تدوين نهايى قرآن نكردند از آن بود كه به گفته هـمه قرآن پژوهان اهل سنت و شيعه، هنوز باب وحى باز بود و همواره احتمال آمدن آيه اى كه در ضـمـن وحى به آن حضرت (ص) گفته مى شده آن را در كجا و كدام سوره و بين كدام آيات قرار دهـد، مى رفت و در واقع هم وحى قرآنى در طى مدت 23 سال، تا اندك زمانى پيش از وفات آن حضرت (ص) جريان داشت. لذا پيامبر (ص) ماذون و مايل به جمع نهايى نبوده اند. و در فـرهنگى چون فرهنگ صدر اسلام كه آنهمه شفاهى و فاقد رسم و سنت كتابت بود، و تعداد باسوادانى كه خواندن و نوشتن بدانند در كل آن جامعه به يكصد نفر نمى رسيد، اين اهتمام عظيم بـه شـان قـرآن و حـفـظ كـتـابت و جمع و تدوين آن جزو شگفتيهاى تمدن و فرهنگ بشرى و از افتخارات اسلام است. از مصحف امام شش يا هفت نسخه تكثير شد كه همه ارزش واحد داشت. يـكـى را در مـكـه و يكى را در مدينه نگه داشتند و باقى را به كوفه و بصره و شام و يمن و بحرين فرستادند (الاتقان، 1/211). استاد سيد على كمالى دزفولى قرآن پژوه معاصر مميزات دهگانه اى براى جمع عثمانى ياد مى كند. از جمله اينكه: الف) [عثمان دستور داده بود] هر كس هر چه را از پيغمبر (ص) شنيده بياورد، تـا هـمـه در ايـن كـار شـريك باشند و از اين جمع چيزى غائب نماند، تا هيچ كس در ذخيره اين مصحف شك نياورد و همه بدانند كه آشكارا در مرآى و مسمع صحابيان بزرگ، انجام يافته است. ب) اعتماد بر عمل گروه اول در جمع بكرى [ابوبكرى]. ج) هر جا براى رفع اختلاف از مسموعات، چاره نشد لغت و لهجه قريش را انتخاب كنند. د) بـراى جـلـوگـيـرى از شـبهه و تطرق فساد موارد زير را نمى نوشتند: منسوخ التلاوه ها (كه عـنـوانـى مخترع است)، آنچه در عرضه اخير بر [پيامبر - ص -] نبود، آنچه قرائتش ثابت نبود، قراآت شاذ، قراآت آحاد، و الحاقات تفسيرى. ه) ترتيب آيات هر سوره بر طبق توقيف مستند پيغمبر (ص) در عرضه اخير بوده است. (قانون تفسير ص 152 - 153). جـمـع عـثمانى از همان آغاز و پس از فروكش كردن مخالفتهاى عاطفى و احساساتى و حميتى، مـورد قبول بزرگان صحابه و در راس آنان حضرت اميرالمؤمنين (ع) قرار گرفته است و روايات متعددى به تعابير مختلف از حضرت (ع) در تاييد عملكرد عثمان و حاصل كار هيات منصوب او در تدوين مصحف امام، نقل شده است. سـيوطى در اتقان مى نويسد: و ابن ابى داود به سند صحيح از سويد بن غفلة نقل كرده است كه گفت، على گفته است: در حق عثمان جز خير چيزى مگوييد. سوگند به خدا آنچه در امر مصاحف كرد جز با شركت و نظارت بزرگان ما [ملا منا] نبود. و فـرمـود دربـاره ايـن قـرائت چـه مى گوييد؟
به من رسيده است كه بعضى از آنان [مخالفان و منتقدان] مى گويند قرائت من بهتر از قرائت توست، و اين امر نزديك به كفر است. گفتيم پس نظر شما چيست؟
فرمود به نظر من [كار درست همين است كه] مردم را بر مصحف واحد گردآورد تا نه تفرقه و نه اختلافى باقى بماند. گفتيم حق با شماست. (الاتقان، 1/210؛ همچنين فتح البارى، ابن حجر، 9/15). هـمـچـنـيـن ابوعمر عثمان بن سعيد دانى (م 444 ق) قرآن شناس بزرگ، صاحب التيسير فى القراآت السبع، و المقنع در كتاب اخير با سلسله رواتش از على بن ابى طالب (ع) نقل مى كند كه فرمود: اگر من سرپرست [تهيه و تدوين مصحف واحد رسمى] مى شدم در مورد مصاحف همان كارى را كه مى كردم كه عثمان كرد. (المقنع،تحقيق محمد احمد دهمان، ص 8. همچنين الاتقان، 1/211 - ترجمه الاتقان، 1/209). اگر هم در صحت صدور اين روايات ترديد كنند، عملكرد و سيره اميرالمؤمنين على (ع) حاكى از ايـن اسـت كـه عمل عثمان را تاييد يا دست كم تقرير (سكوت ناشى از رضا و قبول) كرده است (شرح اين مساله خواهد آمد). مـرحـوم آيـت اللّه خـويى در تاييد عملكرد عثمان مى نويسد: اينكه عثمان مسلمانان را بر قرائت واحـدى گـرد آورد، يـعـنـى قـرائتـى كه بين مسلمانان رايج بود و آن را به تواتر از پيامبر (ص) فراگرفته بودند، و قراآت ديگر را كه مبتنى بر احاديث نزول قرآن بر سبعة احرف بود (كه درباره بـطـلان آن پـيـشـتـر در هـمين كتاب سخن گفته ايم) منع كرد، اين عمل عثمان را احدى از مـسـلمانان بر او انتقاد نكرده است؛ چرا كه اختلاف در قرائت به اختلاف مسلمانان و پراكندگى صـفوفشان و بر باد رفتن وحدت كلمه شان بلكه تكفير بعضى از بعضى مى انجاميد و رواياتى را نيز نقل كرديم كه حاكى از نهى پيامبر (ص) از اختلاف در قرآن بود. ولـى كارى كه بر او انتقاد مى كنند اين است كه بقيه مصاحف را سوزانيد و به اهالى شهرهاى ديگر هم امر كرد كه مصاحفشان را بسوزانند. مسلمانان بر اين كار او اعتراض كردند. حتى او را حراق المصاحف (سوزاننده مصحفها) ناميدند. (البيان، ص 277).
استاد سيد على كمالى دزفولى مى نويسد: آيا در تهيه مصاحف نمونه (امام) در هفده سال بعد از وفات پيغمبر اكرم (يعنى در سال 28 هجرى) با حضور هزاران نفر از صحابه كه خود پيغمبر (ص) را ديـده بـودنـد و قـرآن را از او شنيده و ناظر بر امر و تصويب كننده آن بودند - كه عدم اعتراض اميرالمؤمنين دليل آن است - مى توان خدشه اى وارد ساخت؟
هرگز. آيـا وعده خداوند به حفظ قرآن (سوره حجر، آيه 9؛ سوره فصلت، آيات 41 و 42) در مورد حفظ همين قرآن با ماده و هيات آن نيست؟
جز اين نمى تواند باشد. آيـا تـصويب ائمه ما ـ سلام اللّه عليهم اجمعين ـ و تقرير ايشان دليل قاطع قرآن بودن همين قرآن نيست؟
البته كه هست. (قانون تفسير، ص 238). درباره سوزاندن آيات و سوره هاى پراكنده و مصاحف غيررسمى و متفرقه، بايد گفت كه بعضى از مـنـابع به عثمان نسبت جوشاندن آن نوشته ها را در ديگ با مخلوطى از آب و سركه مى دهند، و بعضى خرق (پاره كردن و از بين بردن) و بعضى دفن، و بعضى سوزاندن. سوزاندن را نبايد عملى خلاف شرع يا متضمن هتك حرمت دانست. زيـرا آتـش در فـقه اسلامى طاهر و مطهر است، و نيت عثمان هم نيت سوء يا حاكى از اسائه ادب نبوده است. لذا سوزاندن با به آب شستن فرق اساسى ندارد. همچنين تفاوت رسمها و فرهنگها را نيز نبايد از نظر دور داشت. قرآن نيز پس از قرآن شدن، لازم الاحترام و مقدس است. پيش از قرآن شدن اين حكم را نداشته است. حـتـى امـروز هـم قرآنهاى كهنه و فرسوده و زايد كه به كار قرائت نمى آيد، با احترام و به يكى از همين شيوه ها از بين برده مى شود. امـا اينكه بعضى مى گويند بايد اين نوشته هاى پراكنده را كه بر روى پوست و سنگ و ليف خرما و غـيـره بـوده نگهدارى مى كرد، فكر جديد و امروزه پسند است كه موزه دارى و سنددارى و حفظ اشياء عتيقه مطلوب و ممكن است.
اگر عثمان چنين كارى مى كرد غرض خود را در نفى اختلاف، نقض كرده بود. تـازه در جايى كه خود مصاحف عثمان شش يا هفتگانه، با آنهمه دقت و اهتمام در نگهدارى آنها، غـالـبـا و بلكه تمامى از بين رفته است، يا لااقل از سرنوشت آنها اطلاعى در دست نيست، چگونه مـمـكـن بـود آن استخوانها و سنگها و پوستهاى ريخته و پاشيده پراكنده محفوظ باقى بماند تا آيا مورد استفاده محققان امروز و آينده قرار گيرد يا نه. 8) محدث نورى دليل هشتمش را وجود روايات و به قول خودش اخبار كثيره اى از مخالفان [يعنى اهل سنت] كه دلالت صريح بر وقوع تغيير و نقصان در مصحف موجود دارد، ياد مى كند. آيـت اللّه خويى و حجة الاسلام ميلانى و ساير قرآن پژوهان شيعه برآنند كه آرى احاديث نقص قرآن در ميان اهل سنت بسيار است. بسى بيشتر از آنچه در ميان احاديث شيعه هست. و اهـل سنت براى آنكه نه قائل به تحريف (تنقيص) قرآن و نه بى اعتبارى كتب معتبر حديثشان از جمله صحيحين شوند، قائل به پديده اى به نام نسخ ‌التلاوة يا منسوخ ‌التلاوة شده اند. يـعـنـى آيات و عباراتى را جزو وحى اوليه مى دانند كه سپس تلاوت آنها منسوخ شده و حكمش يا منتفى شده يا برقرار مانده است. از ايـن دست بسيار آيه ها، حتى سوره هاى ساختگى در بعضى متون حديث اهل سنت و از آنجا در كتب قرآن پژوهى و علوم قرآنى نقل شده است، كه نمونه مشهور آن آيه رجم است كه در مجاميع مـعـتـبـر حـديـث اهل سنت از جمله صحيحن و موطا و مسند احمد و غيره، با عبارات كمابيش مـختلف نقل شده است و يك روايت از نص آن چنين است: الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة و در بعضى اين عبارت را هم اضافه دارد: نكالا بما قضيا من اللذة كه عمر گفته است ما اين آيه را در عهد رسول اللّه (ص) مى خوانديم، سپس به دليلى نامعلوم فراموش و متروك شد. و چـون هـيچ كس جز خود او حافظ و شاهد بر آيه بودن آن نبود، لذا زيد و هيات او، آن را از عمر نپذيرفتند. (بـراى تـفصيل درباره اين آيه ـ الاتقان، 2/86 آلاءالرحمن، محمد جواد بلاغى، ص 21 ـ 23 الـتحقيق فى نفى التحريف، ص 146 ـ 150؛ صيانة القرآن، ص 125، كه در همه آنها منابع اصلى اهل سنت را ياد كرده اند). بـعضى از سوره ها و آيه ها ى ديگرى كه در بعضى از مجموعه هاى حديث اهل سنت به عنوان جـزئى از قـرآن و يـا از مقوله نسخ التلاوة ياد شده عبارتند از: آيه جهاد (صيانة القرآن، ص 127؛ التحقيق، ص 155)؛ آيه شهادة (التحقيق، ص 157 ـ 158)؛ آيه فراش (صيانة القرآن، ص 127) آيـه حـمـيـة (الـتحقيق، ص 160 ـ 161) آيه حنيفية (آلاءالرحمن، ص 19 ـ 20) آيه يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك كه گفته اند به دنبال آن فى على يا ان عليا مولى المؤمنين اضافه داشته است. (الـتـحـقـيـق، ص 164 ـ 165)، آيه لو كان لابن آدم واديان... (التحقيق، ص 152 ـ 153) همچنين سوره خلع و حفد (صيانة القرآن، ص 136؛ آلاءالرحمن، ص 23؛ التحقيق، ص 24 ـ 25) كـه منبع اصلى آن دبستان المذاهب است (تحقيق رحيم رضازاده ملك، 1/246 ـ 247) [اغلب آيـه ها و سوره هايى كه ياد كرديم در كتاب حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص 345 به بعد با ذكر اسناد و منابع آنها آمده است.] استاد محمد هادى معرفة در اين باره مى نويسد: اين احاديث نه وزنى دارد، نه اعتبارى. چه از نظر سند، چه از نظر مدلول. چرا كه مخالف صريح قرآن و اعتقاد و ضروريات جمهور مسلمانان است. (صيانة القرآن، ص 173). ديگر اينكه احاديث ضعيف و مجعول در همه مجاميع حديث اهل سنت و شيعه راه يافته است. پـاسخ مشروحتر به اين شبهه يا دليل در ضمن پاسخ به دلايل يازدهم و دوازدهم محدث نورى در همين مقاله خواهد آمد. 9) مـحدث نورى در دليل نهمش مى گويد كه اسامى اوصياى خاتم النبيين و دخت گراميش صـديقه طاهره عليهم السلام و بعضى شمايل و صفات آنان در همه كتب آسمانى آمده است، پس بايد در قرآن هم آمده باشد. اين دليل يا ادعا چنان واهى و بى اساس است كه نياز به رد ندارد. محدث نورى ابتدا بايد به اصطلاح سقف را بزند تا سپس بر آن نقاشى كند. از كـجـا ثـابـت شده است كه نام چهارده معصوم (ع) در كتب آسمانى پيشين آمده است؟
پاسخ شيخ نورى اين است كه اين كتابها هم تحريف شده است و در اصل آنها نام اين بزرگواران موجود بوده است. با اين حساب، اين ديگر دليل نيست بلكه صرف ادعاست. آيـت اللّه خـويـى در پاسخ به اين ادعا مى نويسد: (و از حقايقى كه نشان مى دهد نام اميرالمؤمنين على (ع) صريحا در قرآن ياد نشده است، حديث غدير است. زيـرا اگر نام على (ع) در قرآن مذكور بود، حضرت پيامبر (ص) محتاج به نصب و تعيين ايشان و برپا داشتن اجتماع عظيمى براى آن نبود. پس صحت حديث غدير ايجاب مى كند كه حكم به كذب اين روايات كنيم. (الـبـيـان، ص 45 ـ 251) همچنين مى نويسد: و معارض و نافى جميع اين روايات، صحيحه ابوبصير منقول در كافى است. مى گويد از ابوعبداللّه (امام صادق عليه السلام) درباره (اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم [نساء، 59] پرسيدم. گـفـت ايـشان در پاسخ فرمود در حق على بن ابى طالب و حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است. بـه ايـشان گفتم مردم مى گويند پس چرا نام على (ع) و اهل بيت او در كتاب اللّه نيامده است؟
حضرت (ع) فرمود: به ايشان بگو نماز هم بر رسول اللّه (ص) نازل شد و در آن تصريح نشده بود كه سه ركعتى يا چهار ركعتى است، تا آنكه رسول اللّه (ص) خودشان آن را براى مردم روشن كردند. (البيان، ص 251). 10) مـحـدث نـورى در دلـيـل دهمش مى گويد چرا از ميان همه قراآت مختلف كلمات و تعابير قرآنى، فقط هفت وجه يا ده وجه اختيار شده است؟
پاسخش اين است كه قرآن نص متواترى به وحـى و اعـجاز نازل بر رسول اللّه (ص) و منقول از اوست و جمهور مسلمانان و بزرگان ائمه دين آن را محفوظ داشته اند و در آن در طى روزگاران تغيير و اختلافى رخ نداده است، اما قراآت [و اخـتـلاف آنها] اجتهاداتى [متغير و متفاوت] در تعبير اين نص [ثابت و يگانه] و كيفيت اداى آن است. (صـيانة القرآن، ص 179) 11 و 12) دليل يازدهم محدث نورى اخبار كثيره معتبره صريحه اى است كه درباره وقوع سقط و دخول نقصان در قرآن موجود نقل شده است. و دلـيـل دوازدهـمش اخبار وارده در موراد مخصوص از قرآن است كه دلالت بر تغيير بعضى از كلمات و آيات به صورتى از صور دارد. (فصل الخطاب، ص 161، 175). اسـتـاد مـحـمد هادى معرفة شرح مبسوطى در پاسخ به اين دلايل دارد و مى نويسد احاديثى كه مـحـدث نورى در مورد تحريف گرد آورده، 1122 حديث است؛ كه به گفته خودش 61 فقره از آنها دلالت عامه دارد و 1061 فقره آن نص در موضوع است. ولـى اكـثـريـت عـظـيـمـى از آنها نه سند دارد نه اعتبار، و از رسائل و منابعى نقل مى كند كه يا مجهول اند يا موجود نيستند، يا موضوعه (جعلى) هستند. و تعداد 815 فقره از احاديث او منقول از اين گونه كتب است. باقيمانده اش كه 307 فقره است، اكثريتش به اختلاف قرائت برمى گردد از جمله 107 مورد آن كه در همين زمينه است يكجا از مجمع البيان شيخ طبرسى نقل شده است. باقى مى ماند 200 حديث كه تقريبا از كتب معتبر حديث نقل شده كه بر هفت نوعند. نـوع اول) روايات تفسيرى يا توضيحى يا مربوط به شان نزول يا تاويل آيه يا تعيين مصداق و بخش اعظم اين 200 حديث را همينها تشكيل مى دهد. يـك نـمـونـه از آن ايـن است كه در آيه و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و الـنـسل (بقره، 205) به دنبالش چنين بوده است: بظلمه و سوء سريرته كه بيانى تفسيرى و طـبعا غير قرآنى براى توصيف كيفيت فساد و اهلاك كسى است كه در آيه از او سخن گفته شده است. نوع دوم) احاديثى است از قراآتى كه منسوب به بعضى از ائمه عليهم السلام است كه ممكن است مخالف قرائت مشهوره باشد؛ يا موافق بعضى قراآت غير معروفه. نوع سوم) احاديثى است كه در آنها لفظ تحريف آمده است و ناآشنايان به اصطلاح گمان كرده اند مراد همين تحريف مورد بحث است. حال آنكه مراد از آن تحريف معنايى و تفسير [به راى] غير موجه است. چنانكه تحريف در اصطلاح قدما و حتى قرآن مجيد به معناى تحريف معنوى است، و در اصطلاح متاخرين به معناى تحريف لفظى و تغيير و تبديل است. نوع چهارم) رواياتى كه به آنها استناد كرده است ولى استنادش درست نيست. يـكـى مـثالش اين است كه از امام صادق و امام رضا عليهما السلام نقل مى كند كه پس از خواندن سوره توحيد مى گفته اند كذلك اللّه ربى (خداى من اين چنين است)، و محدث نورى گمان كرده است اين قول و اذعان، جزو قرآن است. نـوع پـنجم) درباره روايات وارده در شان امام قائم (عج) است كه مردم را به قرائت مصحف على (ع) كه از پدرانش به ارث برده است، الزام مى كند. بـه اين مساله در جاى خود اشاره كرديم كه مصحف حضرت على (ع) در ترتيب و توالى و اضافات تـفـسيرى و نظاير آن با مصحف عثمانى اختلاف داشته است ولى آيه يا سوره اى كم يا زياد نداشته است. نـوع ششم) رواياتى است كه دلالت بر افتادگى آيه يا جمله يا كلمه اى دارد و ائمه نقدالحديث به اين نتيجه رسيده اند كه آنها زيادات تفسيرى است و از نص لفظ قرآن نيست. نوع هفتم) رواياتى است حاكى از اينكه آنچه در شان فضايل اهل بيت عليهم السلام بوده است، در طى آياتى پنهان بوده كه اگر قرآن چنانكه نازل شده خوانده شود، پديدار مى گردد. زيرا كه ثلث يا ربع قرآن درباره آنان نازل گرديده است.
در پـاسـخ بـايد گفت اين روايات حاكى از آن نيست كه تصريحاتى در فضيلت اهل بيت (ع) بوده است، سپس ساقط شده است. در همين قرآن موجود هم كم نيست آياتى كه در شان و فضايل آنان است. چنانكه طبرى (م 1310 ق) در تفسير آيه قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (شورى، 23) بهترين وجه و معناى آن را در اين مى داند كه مراد، مودت اقرباى پيامبر (ص) يعنى اهل بيت عصمت و طهارت (ع) است. (صيانة القرآن، ص 196 ـ 236) آيت اللّه خويى نيز پاسخهاى متقنى به اين شبهات (دلايل يازدهم و دوازدهم محدث نورى در فصل الخطاب) دارد. از جمله مى نويسد: اين روايات دلالت بر وقوع تحريف قرآن به معناى متنازع فيه ندارد. تـوضيح آنكه بسيارى از اين روايات در عين آنكه سندشان ضعيف است، از كتاب احمد بن محمد السيارى گرفته شده كه علماى رجال اتفاق در فساد مذهب او دارند كه قائل به تناسخ بوده است، و نيز از على بن احمد كوفى گرفته شده كه علماى رجال او را كذاب و فاسد المذهب مى دانند. ديگر اينكه بخش معظمى از روايات او مربوط به اختلاف قراآت است. و از قـول عـلـمـاى بـزرگ شيعه چنين نقل مى كند كه روايات مربوط به تحريف، مخالف اجماع امت اند بايد يا آنها را تاويل يا طرح كرد. (البيان، 245 ـ 253). همچنين روايات بسيارى داريم كه حاكى از عرضه داشته احاديث بر قرآن است كه حديث مخالف با قرآن را بايد به ديوار زد و براى آن اعتبارى قائل نشد. در اين صورت قرآن حاكم بر حديث و محك و ملاك صدق آن است، نه بالعكس. يعنى نمى توان با حديث كه ظنى الصدور است، درباره قرآن كه قطعى الصدور است، داورى كرد. چون به قول معروف الحديد لا يفلح الا بالحديد و رستم را هم رخش رستم كشد. اشـتباه روشمندانه اخباريان، از جمله محدث نورى، اين است كه اهميت گزاف و بى حد و حصر بـه هـرگونه حديثى مى دهند و نقادى و ارزشيابى احاديث را خوش ندارند و از روايت الحديث به درايـت الـحـديـث نمى پردازند، و آگاهانه يا ناآگاهانه، مجموعه كل احاديث را بر خلاف اجماع علماى فريقين قطعى الصدور مى دانند. يا عملا با آن چنين رفتارى دارند. اگـر ايـنـهـمـه بـاريك بينى و بهانه جويى كه امثال محدث نورى در كاروبار جمع و تدوين قرآن مـى كـنند، در كاروبار جمع و تدوين حديث كنند به اين نتيجه خواهند رسيد كه اين گونه اتكاى افـراطى بـه هرگونه حديث، پشتوانه علمى و عقلى و تاريخى ندارد و از آن گذشته نقض غرض دربردارد. زيـرا قرآن سند بزرگ و حيانى و ركن ركين اسلام است كه اگر به هر دليل خدشه دار شود، ديگر مجالى براى آنكه حديث معتبر و محدث محترم بماند، باقى نخواهد ماند. بـه قـول اسـتـاد سيد على كمالى دزفولى به عقيده ما مجتهدى كه قائل به تحريف قرآن باشد، مجتهد نيست. زيرا مهمترين مستند اجتهاد را از دست داده است. مضافا به آنكه اجتهاد در امرى ضرورى آنهم از مسائل اعتقادى مورد ندارد. (قانون تفسير، ص 82).
شـيـواتـريـن دلـيل عقلى را در اين زمينه شادروان علامه طباطبايى عرضه داشته است: اما آن قرآنى را كه زيد بن ثابت در زمان عثمان گردآورى كرد، بدون شك حاوى جميع قرآن است و در آن يك كلمه كم و يا يك كلمه زياد نشده است. و قول به تحريف قرآن از درجه اعتبار ساقط است. چون اخبار آحادى كه در تحريف وارد شده است، حجيت آنها متوقف بر حجيت قول امام است، كه آن را بـيان كرده است، و حجيت قول امام متوقف بر حجيت قول رسول اللّه (ص) است كه امام را وصـى و خـلـيفه و معصوم معرفى فرموده است؛ و حجيت قول رسول اللّه متوقف بر حجيت قرآن است كه رسول اللّه را معصوم و امام و نبى و ولى معرفى كرده است؛ و اگر قائل به كم بودن يا زياد بـودن يـك حـرف در قرآن مجيد بشويم، تمام قرآن از حجيت ساقط مى شود و سقوط اين حجت حـجـيت اخبار تحريف را نيز ساقط مى كند... [به تعبير ديگر] اخبار تحريف كه قرآن را از حجيت سـقـوط مـى دهد، عمل به مفادش موجب اسقاط خود آنها مى شود، يعنى از ثبوتش عدمش لازم مى آيد و بنابراين عمل به آنها مستحيل [غير ممكن] است. (مهر تابان، مجموعه مصاحبات آيت اللّه سيد محمد حسين حسينى طهرانى با علامه سيد محمد حسين طباطبايى، ص 206 ـ 207) امثال محدث نورى از تولاى افراطى و در حد غلو به اهل بيت عـليهم السلام، و حسرت اينكه چرا نام مبارك ايشان در قرآن نيامده است، و نيز از بغض و تبراى افـراطى نسبت به اغيار - كه همه افتخار جمع و تدوين قرآن متعلق به آنان است - به قول مثل مـعـروف مـانـنـد كـسى عمل مى كند كه نيزه بر سينه خويش فرومى برد تا كسى را كه بر تركش نشسته است بكشد (الطاعن نفسه ليقتل ردفه) يا طبق مثل فارسى براى درست كردن ابرو چشم را كور مى كنند.
----------------------------
بهاء الدين خرمشاهى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 محرّم الحرام

 ١ محرّم الحرام ١ ـ آغاز ايّام حزن آل محمد(علیهم السلام)٢ ـ حادثه شعب ابیطالب٣ ـ اولین جمع...


ادامه ...

2 محرّم الحرام

٢ محرّم الحرام ورود كاروان حسینی به كربلابنا بر مشهور در روز دوم محرم سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

3 محرّم الحرام

 ٣ محرّم الحرام ١ـ دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)٢ـ نامه‌ امام حسین (علیه...


ادامه ...

4 محرّم الحرام

٤ محرّم الحرام سخنرانی عبید الله بن زیاد در مسجد كوفهعبید الله بن زیاد حاكم كوفه برای این...


ادامه ...

6 محرّم الحرام

١ـ یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد٢ـ اولین محاصره آب فرات1ـ یاری خواستن حبیب بن...


ادامه ...

7 محرّم الحرام

 ٧ محرّم الحرام ممنوعیت استفاده از آب فرات برای كاروان امام حسین(علیه السلام)بعد از آنكه عبیدالله بن زیاد،...


ادامه ...

8 محرّم الحرام

ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد در كربلاامام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه راضی به...


ادامه ...

9 محرّم الحرام

١ ـ محاصره خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) در كربلا٢ ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل...


ادامه ...

10 محرّم الحرام

١ـ عاشورای حسینی٢ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)٣ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد٤ـ قیام حضرت مهدی...


ادامه ...

11 محرّم الحرام

١ـ حركت كاروان اسیران از كربلا٢ـ برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون1ـ حركت كاروان اسیران از كربلاعمربن سعد...


ادامه ...

12 محرّم الحرام

١ـ دفن شهدای كربلا٢ـ ورود کاروان اسرای کربلا به كوفه٣ـ شهادت امام سجاد‌(علیه السلام)1ـ دفن شهدای كربلاروز...


ادامه ...

13 محرّم الحرام

١ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید٣ـ شهادت عبدالله...


ادامه ...

15 محرّم الحرام

 ورود نمایندگان طایفه «نَخَع» به مدینه و پذیرش دین اسلامرسول گرامی اسلام‌(صلی الله علیه و آله) در...


ادامه ...

19 محرّم الحرام

حركت كاروان اسیران كربلا از كوفه به طرف شام یزید ملعون در جواب نامه عبیدالله بن زیاد به...


ادامه ...

20 محرّم الحرام

مراسم عروسی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)بنا بر قول مشهور شب بیست و یكم محرم سال...


ادامه ...

25 محرّم الحرام

١ـ شهادت سيّد الساجدین علی بن الحسین‌(علیهما السلام)٢ـ قتل «محمد امین» به دستور برادرش «مأمون»1ـ شهادت سيّد...


ادامه ...

26 محرّم الحرام

١ـ شهادت علی بن الحسن المثلث‌٢ـ محاصره شهر مكه و سنگ باران كعبه توسط سپاه یزید1ـ شهادت...


ادامه ...

28 محرّم الحرام

١ـ رحلت حذیفه بن یمان٢ـ ورود كاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به بعلبك٣ـ تبعید امام جواد‌(علیه السلام)...


ادامه ...
01234567891011121314151617

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page