بعد از آنكه حضرت على عليه السّلام را در شب 19 ماه رمضان سال چهلم هجرت ، مضروب ساختند و آن حضرت در روزهاى آخر عمر شريف اش ، در بستر خوابيده بود، گاهى چشمهايش را باز مى كرد و مى فرمود: ((سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى : هر چه مى خواهيد از من بپرسيد، قبل از آنكه از ميان شما بروم .))
![](/fa/images/stories/quran/13.jpg)
صعصعة بن صوحان ، يكى از حاضرين بود، عرض كرد: ((يا اميرالمؤ منين ! آيا شما افضل هستيد يا حضرت آدم عليه السّلام ))
آقا، چشمهاى مبارك خويش را گشوده و فرمود: ((انسان خوب نيست از خودش تعريف كند، امّا براى اينكه ، نعمتهاى الهى را در حق خودم اظهار كرده و نوعى شكرگزارى كرده باشم ؛ جواب ترا مى گويم : خداوند متعال آدم را داخل بهشت كرد و تمام نعمتهايش را بر او مباح و حلال نمود، فقط او را از خوردن گندم مانع شد، و با وجود منع الهى ، از آن گندم خورد؛ ولى براى من ، گندم مباح بود، امّا از آن استفاده نكردم .))
صعصعه عرض كرد: ((شما افضل هستيد يا حضرت نوح ؟)) امام عليه السّلام رمود: ((زمانيكه قوم نوح او را اذيت و آزار رساندند؛ حضرت نوح آنها را نفرين كرد [و فرمود: (رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الاَْرْضِ مِنْ الْكافِرينَ دَيّاراً)(1): پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روى زمين باقى مگذار!] و آنها هلاك شدند ولى من ، با اين همه مصيبت و آزار، در عمر خود نفرين نكردم .))
صعصعه پرسيد: ((آيا تو افضل هستى يا ابراهيم خليل عليه السّلام )) فرمود: ((ابراهيم عليه السّلام به خداوند عرضه داشت : (رَبِّ اَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمُوتى )(2):(خداوندا! به من نشان بده كه چگونه اين مردگان پوسيده را زنده خواهى كرد.) خطاب رسيد: ابراهيم مگر به قدرت ما ايمان نياورده اى ؟ عرض كرد: چرا؟، ولى مى خواهم قلبم مطمئن شود. امّا ايمان من در مرتبه ايست كه (لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ يَقيناً)(3): هرگاه تمام پرده هاى بين خالق و مخلوق برداشته شود، يقين و اطمينان من به حدّى است كه كم و زياد نمى شود، يعنى در بالاترين درجه ايمان .))
صعصعه گفت : ((يا على ! تو افضل هستى يا موسى عليه السّلام امام فرمود: ((زمانيكه خداوند تبارك و تعالى ، حضرت موسى را به سوى فرعون فرستاد و به او يد بيضا و عصا را بعنوان معجزه عنايت كرد، و فرمان داد كه : برو بسوى فرعون ، موسى عليه السّلام عرض كرد: (وَ لَهُمْ عَلَىَّ دَنْبٌ فَاَخافُ اَنْ يَقْتُلُوْنِ)(4):(پروردگارا! آنان به اعتقاد خودشان ، مرا گناهكار مى دانند؛ مى ترسم مرا بكشند.) و از خداوند درخواست كرد كه برادرش هارون را هم با او همراه كند. امّا وقتيكه پيامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و آله مرا ماءمور كرد سوره برائت را بسوى فرعونهاى مكّه ببرم و در موسم حج بخوانم ، با آنكه بسيارى از پهلوانان و پدران و برادران آنها را در جنگ كشته بودم ؛ ذرّه اى به دلم خوف نيامد و كسى را براى كمك و يارى نخواستم و به تنهائى سوره برائت را برده و بر آنها قرائت كردم .))
صعصعه عرض كرد: ((يا على ! تو افضل هستى يا حضرت عيسى عليه السّلام )) امام فرمود: ((آنگاه كه آثار وضع حمل ، در مادر عيسى ظاهر شد و خواست بچه اش را بدنيا آورد از طرف خداوند فرمان رسيد: مريم ! از بيت المقدس بيرون رو كه اينجا جاى زايمان نيست ؛ اينجا عبادتگاه است . او بدستور الهى ، به زير يك نخله خشك پناه برد. امّا وقتى مادر من ، در مسجدالحرام آثار وضع حمل را ديد خواست كه از آنجا بيرون رود، خداوند امر فرمود: كه داخل خانه ما بيا! و ديوار كعبه شكافته شد، مادرم مرا در خانه خدا بدنيا آورد و سه روز مهمان پروردگارم بود.))(5)
دليل رفعت شان على ، اگر خواهى
به اين كلام دمى گوش خويشتن ، ميدار
چو خواست مادرش از بهر زادنش جائى
درون خانه خاصّش بداد جا، جبّار
براى مدخل آن پيشواى كلّ زنان
شكافت حضرت ستّار كعبه را ديوار
پس آن مُطَّهره با احترام داخل شد
در آن مكان مقدس ، با كمال وقار
برون چو خواست كه آيت پس از سه روز تمام
ندا شنيد كه رو نام او على بگذار
فداى نام چنين زاده اى بود جانم
چنين امام گزينيد يا اولى الابصار!
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-نوح / 26.
2-بقره / 260.
3-بحار الانوار، 46 / 135.
4-شعرا / 14.
5-عنوان الكلام ، ص 170 - وقايع الايام (صيام )، ص 583.