حمزه ابن عبدالمطلب ، عموى بزرگوار و برادر رضاعى حضرت پيغمبرصلّى اللّه عليه و آله بود. زيرا از ثُوبيه اَسْلَميه ، -قبل از حليمه سعديه - دايه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله شير خورده بود و حمزه چهار سال از حضرت پيامبرصلّى اللّه عليه و آله بزرگتر بود.
او در جنگ احد، 60 ساله بود كه به شهادت رسيد. و قاتل جناب حمزه سيدالشهداء، وحشى ، غلامِ جُبَير بن مطعم بود. او با تطميعِ هند جگرخوار، (دختر عُتبه ابن ربيعه و مادر معاويه بن ابى سفيان ،) جناب حمزه را به شهادت رسانيد. زيرا حضرت حمزه و جناب اميرالمؤ منين على عليهماالسّلام در جنگ بدر، عُتبه پدر هند، وليد برادر هند و شيبه عموى هند را كشته بودند. هند به تلافى جنگ بدر، وحشى را به كشتن حضرت حمزه ترغيب كرد و او حضرت حمزه را به شهادت رسانيده و جگر حضرت حمزه را بيرون آورده و نزد هند برد.
آن زنِ ملعونه ، او را گرفته و در دهان خويش مكيد و گوشواره ، گردنبند و دست بند خود را -به عنوان پاداش - به وحشى داد؛ وحشى هم او را به كنارِ جنازه حضرت حمزه آورد. هنده كارد كشيد و گوش و بينى و بعضى از اعضاى حضرت حمزه را بريد، بدين ترتيب بدن آن عزيز را مُثله نموده ، اعضايش را با خود برد.
وقتى پيامبرصلّى اللّه عليه و آله به بالين عمويش حمزه آمد، چشمش به جنازه مثله شده او افتاد؛ از شدّت ناراحتى فرمود: ((بخدا سوگند! صحنه اى دلخراشتر از اين صحنه ، نديده بودم ؛ اگر به خواست خداوند بر قريش پيروز شدم ، هفتاد نفر از مردان قريش را مُثله خواهم كرد.)) در آن هنگام حضرت جبرئيل نازل شد و براى دلدارى پيامبرصلّى اللّه عليه و آله اين آيه شريفه را آورد: (وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لِلْصابِرينَ)(1): هرگاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقدارى كه به شما تعدّى شده كيفر دهيد و اگر صبر كنيد، اين كار براى صبركنندگان بهتر است . و پيامبر فرمود: ((پس من صبر مى كنم .))(2)
و حكيم سنائى ، در اين مقام چه زيبا سروده :
داستان پسر هند مگر نشنيدى ؟
كه ازو، و سه كس او، به پيمبر چه رسيد
پدر او لب و دندان پيامبر بشكست
پسر او، سر فرزند پيامبر ببريد
او بناحق ، حق داماد پيمبر بستاد
مادر او جگر عمّ پيمبر به مكيد
بر چنين قوم تو لعنت نكنى شرمت باد
لَعَنَ اللّهُ يزيداً و عَلى آلِ يزيد
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-نحل / 126.
2-منتخب التواريخ ، ص 61.