مرد ناشناس

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

هارون الرشيد، پنجمين خليفه عباسى -كه در سال (170 هجرى ) به خلافت رسيد- در يكى از سالهاى خلافت خويش ، براى زيارت خانه خدا به مكّه معظمه مسافرت كرد و دستور داد كه تمام حجّاج را از كنار كعبه دور كنند؛ تا او بتواند به تنهائى طواف خانه خدا را بجا آورد. ولى موقعى كه خواست طواف كند، مردى عرب سر رسيد و قبل از او به طواف پرداخت .


اين موضوع ، بر خليفه جاه طلب و مغرور عباسى ، گران آمد. به وزير خود اشاره كرد كه مرد عرب را دور كند، تا وى بتواند آزادانه و به تنهائى ، طواف كعبه نمايد. وزير به آن مرد عرب گفت : ((لحظه اى درنگ نما، تا خليفه از طواف فارغ شود.))
مرد عرب گفت : ((مگر نمى دانى ، خداوند متعال در اين مكان مقدس ، شاه و رعيت را برابر دانسته و در قرآن شريف خويش فرموده : (وَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ، سَواءً اَلْعاكِفُ فيهِ وَالْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِالْحادٍ بِظُلْمٍ، نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اَليم )(1):(مسجد الحرام را براى همه مردم يكسان و برابر قرار داديم ، كسانى كه آنجا زندگى مى كنند، يا از نقاط دور وارد مى شوند؛ و هر كس بخواهد در اين سرزمين از راه حق منحرف گردد و دست به ستم بزند ما از عذابى دردناك به او مى چشانيم .!)
وقتى هارون الرشيد، چنين جواب متين را از عرب شنيد به وزير گفت : ((با او كارى نداشته باش !))
آنگاه خليفه ، به طرف حجر الاسود رفت كه آن را استلام كند.(2)ولى ناگهان در آنجا نيز عرب پيش دستى نموده و قبل از وى حجرالاسود را استلام نمود. هارون به مقام ابراهيم عليه السّلام آمد، كه در آنجا نماز بگذارد، امّا باز هم عرب ، قبل از وى به آنجا رسيده و شروع به نماز كرد.
همينكه هارون از نماز فارغ شد، دستور داد كه عرب را به نزد او آورند. وزير، پيش آن مرد ناشناس آمده و گفت : ((خليفه ترا مى طلبد، برخيز و امر او را اجابت نما.))
عرب ، با كمال شهامت گفت : ((من كارى با خليفه ندارم ، اگر او با من كارى دارد، بهتر است كه برخيزد و به اينجا بيايد.)) هارون ، ناگزير از جاى خود حركت كرده و آمد در مقابل عرب ايستاده و به او سلام كرد، و مرد عرب هم ، جوابِ سلام او را داد.
سپس ، هارون خطاب به او گفت : ((اجازه مى دهى در اينجا، پيش شما بنشينم ؟)) گفت : ((اينجا، خانه شخصى من نيست ، ما همه ، در اينجا يكسان هستيم ، مى خواهى بنشين ، و اگر مى خواهى برو.))
خليفه ، از طرز سخن گفتن مرد عرب ، ناراحت شد و با عصبانيت روى زمين نشست و به عرب گفت : ((مى خواهم ، يك مسئله دينى از تو بپرسم ، اگر نتوانى جواب صحيح بدهى ترا مجازات خواهم كرد.))
عرب پاسخ داد: ((آيا سؤ ال تو براى ياد گرفتن است ، يا مى خواهى مرا اذيّت كنى ؟ هارون از جواب سريع وى ، تعجب كرده و در حاليكه لبخندى تصنّعى بر لب داشت ، گفت : ((البته كه منظورم ، ياد گرفتن چيزى است .)) عرب گفت : ((خيلى خوب ، پس حالا برخيز، مثل يك شاگرد، در برابر استاد بنشين .)) هارون برخاست و دو زانو نشست . و عرب اجازه داد كه او سؤ ال كند.
هارون پرسيد: ((خداوند براى تو، چه چيز را لازم گردانيده است ؟))
مرد ناشناس گفت : ((از كدام امر لازم سؤ ال مى كنى ؟ از يك واجب ، و يا پنج واجب ، و يا هفده چيز لازم ؟ و يا از سى و چهار چيز واجب ، و يا از نود و چهار چيز واجب ، و يا از يكصد و پنجاه و سه چيز لازم ؟ يا يك چيز از دوازده چيز، يا يك چيز از چهل چيز، يا يك چيز واجب در تمام عمر، يا از يك چيز بر يك چيز.))
فضل بن ربيع مى گويد: هارون در اين هنگام ، قهقه مستانه اى سر داده و از روى تمسخر به عرب گفت : ((من از يك چيز واجب از تو سوال كردم ، تو حساب همه دنيا را به رخ من مى كشى ؟!))
مرد عرب گفت : ((اى هارون ! اگر دين خدا، بر اساسِ حساب نبود، خداوند در روز قيامت از مردم ، حسابرسى نمى كرد؛ و نمى فرمود: (وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ اِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اتَينابِها وَ كَفى بِنا خاسِبينَ)(3):(ما ترازوى هاى عدل را در روز قيامت برپا مى كنيم ، پس به هيچ كس ، ذرّه اى ستم نمى شود؛ و اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل ، كار نيك و بدى باشد، ما آن را به حساب مى آوريم ؛ و كافى است كه ما حساب كننده باشيم .)
وقتى كه عرب ، خليفه را به نام او خطاب كرد؛ هارون سخت برآشفت ، بطوريكه آثار غضب در چهره اش نمايان گرديد. زيرا به نظر او، بايد تمام افراد مملكت ، وى را اميرالمؤ منين خطاب مى كردند، از اين رو در حاليكه آثار خشم در چهره اش آشكار بود، گفت : ((اى عرب بيابانى ! اگر آنچه را گفتى ، توانستى توضيح بدهى ، آزاد هستى ! و اگر نتوانى آن را توضيح دهى ، دستور خواهم داد در ميان صفا و مروه ، گردنت را بزنند.))
وقتى وزير، حال خليفه را منقلب ديد، جلو رفته و با حالتى ملتمسانه ، گفت : ((اى اميرالمؤ منين ! او را براى خدا عفو فرما و بخاطر اين محل مقدس ‍ از او درگذر!))
عرب ، از سخنان خليفه و وزير خنديد، هارون كه بيشتر ناراحت شده بود، فرياد كشيد: ((چرا مى خندى ؟)) مرد جواب داد: ((به بلاهتِ عقل شما مى خندم ، و به اين مى انديشم كه كدام يك نادانتر هستيد؟ زيرا اگر مرگ من نرسيده باشد، نيت بدِ تو به من چه تاءثيرى دارد؟ و چنانچه مرگ من رسيده باشد عفو و بخششى كه وزير براى من مى خواهد چه سودى دارد؟))
سپس مرد ناشناس ، سخن خويش را چنين توضيح داد: ((اينكه از من پرسيدى : آنچه خداوند بر من واجب نموده چيست ؟ جواب آن اين است كه ، خداوند خيلى چيزها را بر من واجب كرده است و اينكه پرسيدم : آيا از يك چيز واجب ، سؤ ال مى كنى ؟ مقصودم دين اسلام است ، و مقصود من از 5 چيز لازم ، پنج وقت نماز است ، مقصودم از هفده چيز واجب ، هفده ركعت نماز شبانه روزى است ، و منظور از 34 چيز، 34 سجده نمازهاى واجب است . مقصود از 94 تكبيراتِ نماز، و مرادم از 153 چيزِ واجب ، تسبيحات نماز است . مقصود از يك از دوازده ، ماه رمضان است كه از دوازده ماه ، يكماه است و امّا اينكه پرسيدم : يك چيز از چهل ، مقصود زكوة گوسفند است و منظور از يك چيز، در تمام عمر، حج خانه خداست و مقصود از يك چيز به يك چيز، قصاص نفس(4)است .
وقتى سخن مرد عرب به پايان رسيد، هارون از تفسير و بيان اين مسائل و زيبائى كلام عرب ، بى نهايت خوشحال شده و آن مرد ناشناس ، در نظرش ‍ بزرگ جلوه كرد و خشمش ، تبديل به محبت گرديد. آنگاه عرب به هارون گفت : ((حالا نوبت من است كه از تو سؤ ال كنم .)) و هارون قبول كرد.
عرب پرسيد: ((مردى در اول صبح ، نگاه به زنى كرد كه بر او حرام بود، ولى چون ظهر شد، زن بر وى حلال گشت . باز موقع عصر، زن بر او حرام گرديد، امّا همينكه مغرب شد، حلال گرديد. چون شب فرا رسيد، مجدداً حرام گشت ، ولى بامداد فردا، حلال شد، و نيز در وقت ظهر، بر وى حرام گرديد و هنگام عصر، دوباره حلال گشت ؛ در موقع مغرب حرام ، امّا شامگاهان ، باز حلال گرديد.! اكنون بگو، اين مسائل را چگونه بايد حل كرد؟)) هارون گفت : ((اى برادر عرب ! مرا بدريائى افكندى كه جز تو هيچكس نمى تواند از آن نجاتم دهد!))
مرد ناشناس گفت : ((يعنى چه ؟! تو امروز خليفه مسلمانان و شخص اول ممالك اسلامى هستى ، و شايسته نيست كه از حلّ مسئله فرو مانى !! آنهم سؤ ال شخصى ، چون من !))
هارون گفت : ((اى برادر! علم و دانش ، مقام ترا بزرگ و نامت را بالا برده است ؛ لطفاً خودت مسئله را حل كن .)) عرب گفت : ((حاضرم ، ولى بشرط اينكه تو هم قول بدهى ، شكسته دلان را دستگيرى نموده و بى نوايان را مورد تفقد قرار دهى ، و بر زير دستان ظلم نكنى .)) هارون پذيرفت .
عرب گفت : ((آن مرد موقع صبح ، نگاه كرد بر زنى كه ، بر وى حرام بود، زيرا آن زن ، كنيزِ شخص ديگرى بود، ولى موقع ظهر، آن را از صاحبش ‍ خريد و بر وى حلال گشت . چون عصر شد، كنيز را آزاد ساخت و بر او حرام گرديد، و موقع مغرب با وى ازدواج كرد و بدينگونه بر او حلال گرديد.
همينكه شب فرا رسيد، او را طلاق داد و بر وى حرام شد امّا موقع بامداد فردا رجوع كرد و حلال شد. هنگام ظهر عملِ ظهار،(5)انجام داد و بر او حرام گشت . امّا عصر -به كفاره اين عمل - بنده اى آزاد نمود و زن بر وى حلال گرديد، هنگام مغرب مرتد(6)شد و از دين اسلام برگشت و بر شوهر حرام گرديد؛ ولى شب توبه كرد و مجدداً دين اسلام را پذيرفت و حلال شد.))
هارون الرشيد، از شنيدن سخنان عرب در تعجب ماند و در عين حال ، خوشحال شد و دستور داد، ده هزار درهم ، به او بدهند. چون پولها را آماده ساختند؛ عرف گفت : ((من نياز به آن ندارم ، آنرا به نيازمندان بدهيد!)) خليفه گفت : ((مى خواهى برايت ، مادام العمر، حقوق معين كنم ؟!)) گفت : ((آنكس ‍ كه روزى ترا مى رساند، براى منهم مى رساند.))
در پايان ، هارون كه شديداً تحت تاءثير علم ، زهد، شخصيت نافذ و زبان گوياىِ مردِ ناشناس ، قرار گرفته بود؛ از وى پرسيد: ((نامت چيست و اهل كجائى ؟))
گفت : ((من موسى بن جعفر بن محمد بن على ابن الحسين بن على ابن ابيطالب هستم .))
هارون با شنيدن اين سخن يكّه خورده و دانست كه آن مرد بزرگ ، امام موسى كاظم عليه السّلام است ، كه در لباس اعراب بيابانى ، به كعبه آمده ، تا اهل دنيا او را نشناسند و از مردم كناره گرفته ، تا اعمال حجّ را با فراغت انجام دهد، از اين رو برخاست و از پيشانى حضرت بوسيده و اين آيه شريفه را قرائت كرد: (( (اَللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ)(7)يعنى خداوند بهتر مى داند رسالت و نمايندگى خود را در چه خاندانى قرار دهد.))(8)
بنظر مى رسد كه اين اولين ديدار هارون ، با امام هفتم عليه السّلام بوده كه او را نشناخته است
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-حج / 25.
2-استلام حجرالاسود: يعنى حاجى بعنوان زيارت ، آنرا لمس كند و ببوسد و يا به آن دست بكشد.
3-انبياء / 47.
4-النفس بالنفس (مائده / 45).
5-خداوند متعال در قرآن (مجادله / 2) در مورد ((ظهار)) مطالبى فرموده است :((كه خلاصه اش ‍ چنين است : ((كسانى كه از شما نسبت به همسرانشان ((ظهارِ)) مى كنند (ومى گويند: اَنْتِ عَلَىّ كَظَهْرِ اُمّى تو نسبت به من به منزله مادر هستى ) )) آنان سخنى زشتو باطل مى گويند و اگر پشيمان شوند بايدقبل از آميزش جنسى ، برده اى را آزاد كنند.))
6-اگر مرتد ملى (يعنى كسى كه پدر و مادرش كافر بودند ولى او مسلمان شده بعد كافر شد) توبه كند، پذيرفته مى شود. امّا مرتد فطرى (كسى كه پدر و مادرش و يا يكى از آنها، مسلمان بودند ولى او مسلمان شده بعد كافر شد) توبه اش پذيرفته نيست ، و كشته مى شود. (شرح مكاسب مرحوم مولانا، در ذيل ، بيع مملوك كافر).
7-انعام / 124.
8-اعلام الناس / ص 78.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 محرّم الحرام

 ١ محرّم الحرام ١ ـ آغاز ايّام حزن آل محمد(علیهم السلام)٢ ـ حادثه شعب ابیطالب٣ ـ اولین جمع...


ادامه ...

2 محرّم الحرام

٢ محرّم الحرام ورود كاروان حسینی به كربلابنا بر مشهور در روز دوم محرم سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

3 محرّم الحرام

 ٣ محرّم الحرام ١ـ دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)٢ـ نامه‌ امام حسین (علیه...


ادامه ...

4 محرّم الحرام

٤ محرّم الحرام سخنرانی عبید الله بن زیاد در مسجد كوفهعبید الله بن زیاد حاكم كوفه برای این...


ادامه ...

6 محرّم الحرام

١ـ یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد٢ـ اولین محاصره آب فرات1ـ یاری خواستن حبیب بن...


ادامه ...

7 محرّم الحرام

 ٧ محرّم الحرام ممنوعیت استفاده از آب فرات برای كاروان امام حسین(علیه السلام)بعد از آنكه عبیدالله بن زیاد،...


ادامه ...

8 محرّم الحرام

ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد در كربلاامام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه راضی به...


ادامه ...

9 محرّم الحرام

١ ـ محاصره خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) در كربلا٢ ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل...


ادامه ...

10 محرّم الحرام

١ـ عاشورای حسینی٢ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)٣ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد٤ـ قیام حضرت مهدی...


ادامه ...

11 محرّم الحرام

١ـ حركت كاروان اسیران از كربلا٢ـ برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون1ـ حركت كاروان اسیران از كربلاعمربن سعد...


ادامه ...

12 محرّم الحرام

١ـ دفن شهدای كربلا٢ـ ورود کاروان اسرای کربلا به كوفه٣ـ شهادت امام سجاد‌(علیه السلام)1ـ دفن شهدای كربلاروز...


ادامه ...

13 محرّم الحرام

١ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید٣ـ شهادت عبدالله...


ادامه ...

15 محرّم الحرام

 ورود نمایندگان طایفه «نَخَع» به مدینه و پذیرش دین اسلامرسول گرامی اسلام‌(صلی الله علیه و آله) در...


ادامه ...

19 محرّم الحرام

حركت كاروان اسیران كربلا از كوفه به طرف شام یزید ملعون در جواب نامه عبیدالله بن زیاد به...


ادامه ...

20 محرّم الحرام

مراسم عروسی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)بنا بر قول مشهور شب بیست و یكم محرم سال...


ادامه ...

25 محرّم الحرام

١ـ شهادت سيّد الساجدین علی بن الحسین‌(علیهما السلام)٢ـ قتل «محمد امین» به دستور برادرش «مأمون»1ـ شهادت سيّد...


ادامه ...

26 محرّم الحرام

١ـ شهادت علی بن الحسن المثلث‌٢ـ محاصره شهر مكه و سنگ باران كعبه توسط سپاه یزید1ـ شهادت...


ادامه ...

28 محرّم الحرام

١ـ رحلت حذیفه بن یمان٢ـ ورود كاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به بعلبك٣ـ تبعید امام جواد‌(علیه السلام)...


ادامه ...
01234567891011121314151617

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page