روزى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نشسته بودند كه عزرائيل به زيارت آن حضرت آمد. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از او پرسيد: ((اى عزرائيل ! در اين مدّتى كه خداوند متعال ترا ماءمور كرده كه جان مردم را بگيرى ، تا بحال اتفاق افتاده است كه بر يكى از اينها ترحّم بكنى و دلت به حال او بسوزد؟))
![](/fa/images/stories/quran/26.jpg)
گفت : ((بلى يا رسول الله ! در اين مدّتى كه من بر قبض روح بندگان ماءمور شده ام در دو مورد دلم سوخته است : يكى ، روزى بود كه در دريا از تلاطم امواجِ دريا، كشتى شكست و اهل آن غرق شدند، در آن ميان زنى حامله ، بر روى تخته ناره اى ماند كه در روى امواج دريا حيران و سرگردان شد، و با حركت آب و موج دريا بالا و پائين مى شد؛ در چنين موقعيتى بود كه فرزند او بدنيا آمد، وقتى كه خواست او را شير بدهد، قادر متعال ، فرمان داد: ((جان مادر را بگير و آن كودك را در ميان امواج سهمگين دريا، رها كن .)) من در چنين موقعى بود كه بر آن كودك بى نوا، رحم كردم .
بار دوم ، زمانى بود كه شدّاد عاد، سالها تلاش كرد و در اين كره خاكى ، بهشت روى زمين را بنا نهاد. او در طول سالهاى متمادى ، هر چه مى توانست از مرواريد و سنگريزه هاى جواهر و مرجان و زمرّد و طلا و نقره و زبرجد و دُرّ و ياقوتِ مرصَّع ، جمع آورى كرده و تمام امكانات خويش را، در زيبائى آن صرف كرد، تا آنجا كه به ((بهشت شدّاد)) يا ((باغ ارم )) معروف شد.
چنانكه خداوند در قرآن مى فرمايد: (اَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ- اِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ- اَلَّتى لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِى الْبِلادِ.)(1)هنگاميكه بناى آن شهر زيبا، به اتمام رسيد؛ شدّاد با وزيران و اميران بسوى آن حركت كردند، همينكه به مقابل در رسيد؛ پاى راست از ركاب بيرون آورد و پاى چپ ، در ركاب اسب بود كه فرمان الهى رسيد: ((جان آن ملعون را بگير!))
چون او را قبض روح كردم ، دلم بر وى بسوخت كه بيچاره عمرى به اميد آسايش و راحتى ، در آن بناى عظيم و كاخ باشكوه تلاش كرد ولى چشمش به آن نيفتاد.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و عزرائيل عليه السّلام در اين گفتگو بودند كه جبرئيل نازل شده و اظهار داشت : ((يا محمدصلّى اللّه عليه و آله خدايت سلام مى رساند و مى فرمايد كه به عزّت و جلال من سوگند كه شدّاد بن عاد، همان كودك بود كه در آن درياى بيكران ، در روى آب ، او را پروردم و از خطرات درياى موّاج ، او را حفظ كردم و بدون مادر تربيت كردم و به پادشاهى رساندم ولى او احسان مرا، كفران نمود و پرچم خودبينى و غرور برافراشت و بالاخره ، من هم عزّت ظاهرى او را، مبدّل به ذلّت ابدى كردم ، تا عاقلان بدانند كه ما كافران را مهلت مى دهيم امّا به حال خود، رها نمى كنيم : (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا، اَنَّما نُمْلى لَهُمْ خَيْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ، اَنَّما نُمْلى لَهُمْ لَيَزْدادُوا اِثْماً، وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ.)(2):(آنها كه كافر شدند و راه طغيان پيش گرفتند، تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم به سودشان است . ما به آنان مهلت مى دهيم ، فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنها عذاب خواركننده اى آماده شده است .) ))(3)
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-فجر / 6 - 8.
2-آل عمران / 178.
3-جوامع الحكايات و لوامع الروايات ، ص 365.