بعد از آنكه خداوند متعال ، با قدرت لايزال خويش ، حضرت ابراهيم عليه السّلام را، از آتش هولناك و سوزان نمروديان ، نجات داد؛ آنان در بهت و حيرت فرو رفتند و به قدرت خداى ابراهيم متوجه شدند.
![](/fa/images/stories/quran/25.jpg)
بدين جهت نمرود حضرت ابراهيم عليه السّلام را احضار كرده و از او پرسيد: ((خداى تو كيست ؟ كه مردم را به پرستش او دعوت مى كنى ؟ مگر جز من ، خدائى وجود دارد؟! چرا ميان مردم ، تفرقه و اختلاف ايجاد مى كنى ؟ و چرا بتهاى آنها را شكسته اى ؟ اصلاً به من بگو، خداى تو چه كسى است ؟)) ابراهيم گفت : (رَبّى الذّى يُحْيى وَ يُميتُ.)(1):(خداى من آن كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند.) او گفت : ((من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم .)) و براى اثبات اين كار و مشتبه ساختن بر مردم ، از روى مغالطه ، دستور داد، دو زندانى را حاضر كردند فرمان آزادى يكى ، و قتل ديگرى را داد.
ابراهيم گفت : ((اگر راست مى گوئى : آنرا كه كشته اى زنده كن .)) بعد فرمود: ((از اين گذشته ، خدا من ، آن كسى است كه همه روزه ، آفتاب عالمتاب را از افق مشرق مى آورد و اگر راست مى گوئى -كه حاكم بر جهان هستى توئى - خورشيد را از مغرب بياور!)) در اينجا آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد.(2)و آثار عجز و و زبونى در او آشكار گرديد ولى باز هم دست از عناد برنداشت و فقط از ترس رسوائى ، ابراهيم را آزاد ساخت ،ولى دستور داد او را از شهر بيرون كنند؛ تا كسى از او پيروى نكند.
ابراهيم هم كه از نمروديان ، دل خوشى نداشت آماده رفتن شد، گوسفندان و ساير وسائل خويش را برداشته و حركت كرد. چون تعداد اغنام و احشام ابراهيم زياد بود، نمرود دستور داد، آنها را بنفع حكومت مصادره كنند. ابراهيم گفت : ((اگر بخواهيد گوسفندان و اموال مرا بگيرد، بايد عمرى را كه در سرزمين شما گذرانده ام و با صرف آن اين اموال را فراهم كرده ام به من برگردانيد.))
محاكمه به قاضى نمرود، ارجاع شد و قاضى پس از استماع بيانات متهم ، به نفع ابراهيم راى داد و او با اموال و احشام و خانواده ، از خطّه فرمانروائى نمرود خارج شده و بسوى شام و بيت المقدس حركت كرد.(3)
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-بقره / 258.
2-فَاِنَّ اللّهَ ياتى بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَاْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الّذى كَفَرَ. (بقره / 258)
3-قصص قرآن ، ص 54.