هشام بن حكم ، شاگرد ممتاز مكتب جعفرى عليه السّلام مى گويد: ((چهار تن از بزرگان و اُدْباى دَهْريه (مادّى گرايان ) بنامهاى عبدالكريم ابن ابى العوجا، عبدالملك ديصانى ، عبدالله بن مقفّع و عبدالملك بصرى ، در مسجد الحرام جلسه تشكيل داده و درباره حج ، گفتگو مى كردند و همچنين راجع به نفوذ اسلام در جوامع مختلف و توجه روزافزون مسلمانان به احكام و دستورات مذهبى و متحمل شدن آنان رنجها و مشقاتى را كه در اين راه بر آنان مى رسد، سخنانى مطرح كرده و در مورد چگونگى مبارزه با اسلام ، مطالبى مى گفتند.
![](/fa/images/stories/quran/22.jpg)
پس از بيان نقطه نظرات خويش ، به اين نتيجه رسيدند كه بايد اساس دين اسلام را از بين برد و آن قرآن است در همانجا قرآن را بين خود، به چهار بخش تقسيم كردند؛ تا هر كدام با فرصت كامل آنرا مطالعه نموده و ايرادهائى ادبى و علمى آشكارى بر آن گرفته و در جلسه بعدى ، -يعنى موسم حج سال آينده - در همان جا گرد هم آمده و ايرادات خود را بين مسلمانان نشر دهند و بدينگونه قرآن را نقض كرده و دين اسلام را از پايه نابود كنند.
بعد از اين قرارداد از همديگر جدا شده و رفتند. چون سال بعد در ايّام حج اجتماع نمودند و از يكديگر از موضوع قرار داد سال گذشته پرسيدند. اول ابن ابى العوجاء، معذرت خواهى كرده و گفت : من قرآن را مطالعه كردم ، چون به اين آيه رسيدم : (لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ اِلا اللّهُ لَفَسَدَتا.)(1):(اگر در آسمان و زمين جز ((اللّه )) خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند و نظام جهان به هم مى خورد.)
مطالعه اين آيه مرا به وحشت انداخت و بلاغت آن ، از تعرض به آيات ديگر مرا بازداشت . بعد از او عبدالملك ديصانى ، با اعتذار گفت : من ضمن مطالعه ، وقتى به اين آيه رسيدم : (يا اَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ، اِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُوْنِ اللّهِ، لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ، وَ اِنْ يَسْلُبُهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً، لايَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ، ضَعُفَ الطّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ.)(2):(اى مردم ! مثلى زده شده است . به آن گوش فرار دهيد: كسانى را كه ، غير از خدا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند؛ و هرگاه مگس چيزى از آنها بربايد، نمى توانند آنرا باز پس گيرند. هم اين طلب كننده گان ناتوانند و هم آن مطلوبان .) دقت در معنى و لفظ اين آيه مرا حيران ساخت و از كارى كه در نظر داشتم منصرف شدم !
سپس عبدالملك بصرى گفت : بلاغت اين آيه سوره يوسف : (فَلَمّا اسْتَيْئَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجيّاً.)(3):(هنگامى كه برادران ، از بازگرداندن او [بنيامين ] ماءيوس شدند، به كنارى رفته ، با خود خلوت نمودند.) مرا مبهوت ساخت و من از ادامه كار منصرف شدم !
و در آخر، عبدالله بن مقفع اظهار داشت : آيه سوره هود، درباره چگونگى طوفان نوح كه آغاز و پايان آن داستان مفصل را، در يك آيه ، گنجانده است ؛ آنچنان مرا تكان داد كه قدرت انديشه در آيات ديگر، برايم نماند:
(وَ قيلَ يا اَرْضُ اَبْلَعى مَاءَكِ وَ يا سَماءُ اَقْلِعى وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِىَ الاَْمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِىِّ وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمينَ.)(4):(گفته شد: اى زمين ، آبت را فرو بر! و اى آسمان ، خوددارى كن ! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و كشتى بر دامنه كوه جودى ، پهلو گرفت ؛ و در اين هنگام ، گفته شد: ((دور باد قوم ستمگر از رحمت خداوند!)) )
هشام مى گويد: ((در اين موقع كه آن چهار نفر حيران و سراسيمه به يكديگر مى نگريستند! حضرت صادق عليه السّلام -كه آنسال به حج آمده بود- بر آنها گذشتند، گوئى آن حضرت ، مى دانستند كه اينها، به چه كارى آمده اند و چه مى انديشند. براى همين ، اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: (قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتِ الاِنْسُ وَالْجِنُّ عَلى اَنْ يَاءْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لايَاءْتُوْنَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً.)(5):(اى پيامبر! به آنان بگو: اگر همه انس و جن گرد هم آيند كه مانند اين قرآن بياورند، نظير آن را نخواهند آورد، هر چند بعضى از آنها پشتيبان بعض ديگر باشند.) ))(6)
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-انبيا / 22.
2-حج / 73.
3-يوسف / 79.
4-هود / 44.
5-اسراء / 88.
6-نكته هاى برگزيده ، 207.