وليد ابن عبدالملك ، پنجمين خليفه اموى ، (76 - 96)، به ((خالد بن عبدالله )) دست نشانده خويش در مكه ، نامه اى نوشته و در آن خواستار دستگيرى مردان نامدار عراق شد و اضافه كرد، آنان را بعد از دستگيرى ، در شهر واسط، به نزد ((حجّاج بن يوسف ))(1)روانه كن . و او هم طبق فرمان خليفه سعيد ابن جُبَير(2)(مرد با شخصيت و نامدار عراق و يار باوفاى امام على ابن الحسين عليه السّلام را دستگير كرده و در عراق نزد حجاج فرستاد.
![](/fa/images/stories/quran/01.jpg)
حجاج كه بعد از مدّتها تلاش طاقت فرسا، به سعيد ابن جبير، دست يافته بود؛ با اينكه با سعيد، آشنائى داشت -امّا براى اهانت - از او پرسيد؛ ((اى مرد، نامت چيست ؟)) سعيد گفت : ((نام من سعيد ابن جُبِير است .))
حجاج : ((نه ! تو شقى ابن كسير(3)مى باشى .)) سعيد: ((مرا چنين ناميده اند، تو هر طور دوست دارى مرا صدا بزن .)) حجّاج : ((من ترا مى كشم ، از همينجا به جهنم خواهم فرستاد.)) سعيد: ((اگر مى دانستم چنين قدرتى دارى ، ترا عبادت مى كردم !)) حجاج : ((درباره پيامبر چه مى گوئى ؟)) سعيد: ((او پيامبر رحمت و شفيع امت بود.)) حجاج : ((درباره على چه مى گوئى ؟ آيا او اهل بهشت است يا جهنم ؟)) سعيد: ((اگر مى توانستم به بهشت و جهنم ، راه يابم ، مى گفتم ، چه كسى در بهشت است و چه كسى در جهنم !))
بعد از مدتى مكالمه ، حجاج كه از جوابهاى سعيد، درمانده شد براى تضعيف روحيه آن بزرگوار، به مُغنيّه ها دستور داد تا در حضور سعيد به نوازندگى و خوانندگى و رقاصى پرداختند. در اينحال سعيد شروع كرد به گريه كردن .
حجاج گفت : ((واى بر تو چرا گريه مى كنى ؟)) سعيد: ((حجاج ! ويل نام چاهى است در جهنم ، كه عذاب آن بسيار سخت است و آنجا جاى گنهكاران مى باشد.)) حجاج : ((چگونه مى خواهى ترا بكشم ؟)) سعيد: ((هر طور كه خودت دوست دارى مرا بكش ، بخدا قسم ، همانطور در روز قيامت در پيشگاه عدل الهى ، ترا قصاص خواهم كرد.)) بالاخره حجاج به ماءمورين دستور داد: ((او را طبق معمول در حضور من گردن بزنيد!))
جلاّد، دستهاى سعيد را از پشت بست ، سعيد رو به قبله نشسته و اين آيه را خواند: (اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ حَنيفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ.)(4):(من روى خود را بسوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده ، من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيست .) حجاج گفت : ((صورت او را از قبله برگردانيد.)) وقتى روى او را برگردانيدند، اين آيه را تلاوت فرمود: (فَاَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ.)(5):(بهر سو روى بگردانيد، خدا آنجاست .)
حجاج فرمان داد: ((صورت او را بطرف زمين بگذاريد و سر او را از قفا جدا كنيد.)) سعيد اين آيه را خواند: (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْرى .)(6):(ما شما را از زمين آفريديم و در آن باز مى گردانيم و بار ديگر در قيامت شما را از آن بيرون مى آوريم .)
بعد گفت : (اَشْهَدُ اَنَّ لااِلهَ اِلا اللّه وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُوُلُهُ.) و اضافه كرد: ((خدايا بعد از من به حجاج مهلت مده ، كسى را بقتل برساند.)) و بيش از اين جلاّد به او مهلت نداد و سر نازنين سعيد را از قفا جدا نمود. و چون سر از بدن جدا شد؛ چند مرتبه گفت : ((لااله الاّالله .))
و اين چنين بود كه سعيد، در ماه شعبان ، 95 قمرى ، در سن 45 سالگى بدرجه رفيه شهادت نائل شد. بعد از شهادت سعيد، وضع حجاج دگرگون شد و پانزده روز بيشتر زنده نماند و در اين مدت ، فرصت نيافت كسى را بكشد، چون بخواب مى رفت ، سعيد را با حالتى خشمگين مشاهده مى كرد كه به او حمله كرده و مى گويد: ((اى دشمن خدا! گناه من چه بود؟ كه مرا كشتى ؟)) و او در اين مدت مدام ، از خواب مى پريد و مى گفت : ((مرا با سعيد جبير چه كار بود؟))(7)
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-حجاج ابن يوسف ، يكى از ستمگران خونخوار روزگار است . او مدت بيست سال ، از طرف خلفاى بنى اميه با نهايت ستمگرى و قساوت ، در شهر كوفه بر عراق و ايران حكومت مى كرد. اين مرد سنگدل و شقى تشنه خون مخالفين بود. بهترين اوقات زندگى او لحظه اى بود كه محكومى را جلو چشمش ، به فجيعترين وضع ، به قتل برسانند و او از مشاهده آن لذت ببرد!
حجاج گذشته از انسانهايى كه بقتل رسانده بود، بعد از مرگش ، پنجاه هزار مرد و سى هزار زن را در زندان او يافتند. زندان او محوّطه وسيع و بى سقفى بود كه ديوار از اطراف كشيده بودند، هرگاه يكى از زندانيان ، مى خواست از گرماى كشنده به سايه ديوار پناه ببرد، نگهبانان سنگدل با سنگ و آجر او را از آنجا مى راندند، تا همچنان در آفتاب سوزان بسر برد و شكنجه شود.
حجاج ، از دشمنان سرسخت اميرالمؤ منين على (ع ) بود، و گروه بسيارى از شيعيان آن حضرت را بقتل رساند. از جمله آنها، كميل بن زياد، قنبر غلام على (ع ) و سعيد ابن جبير مى باشد.
2-سعيد بن جبير فقيه و مفسر بزرگ شيعه كه در مورد تفسير قرآن كتابى نوشته است . و از خواص ياران امام سجّاد(ع ) مى باشد.او با ايمانى قوى و روحى با عظمت ، ارادت خالصانه خويش را به خاندان پيامبر نشان داد و در اين راه چنان استقامتى به خرج داد كه دشمنان سنگدل و بيرحم خاندان عصمت را حيرت زده كرد. او تا آخرين قطره خون خويش ، از حريم ولايت دفاع كرد و در عبادت بجائى رسيد كه مستجاب الدعوه شد؛ چنانكه وقتى حجاج مى خواست او را به شهادت برساند رو به آسمان كرده و گفت : ((خدايا بعد از من حجاج را به قتل هيچيك از بندگان خود، مسلط نكن .)) و براى همين بود كه پانزده روز نكشيد كه حجاج به درك واصل شد.
3-((سعيد)) يعنى خوشبخت و ((شقى )) مقابل آنست و ((جُبَيْر)) يعنى تسكين يافته و ((كسير)) مقابل آن است .
4-انعام / 79.
5-بقره / 115.
6-طه / 55.
7-منهاج الدموع ، ص 150.