سليمان(1)اعمش ، شخص عالم و ظريفى بود روزى در كنار رودخانه اى نشسته بود كه شخصى متكبر و با ظاهرى آراسته ، از آنجا عبور مى كرد. وقتى چشمش به اعمش افتاد و او را با لباسهاى كهنه و مندرس مشاهده كرد؛
به نظرش حقير آمده و گفت : ((اى مرد! برخيز و مرا از اين آب بگذران )) و بلافاصله از دست او گرفته و كشيد و بر دوش او سوار شد. او ناچار پذيرفته و وارد آب شد. در بين راه ، مرد سواره اين آيه را قرائت كرد: (سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَلَنا هذا وَ ما كُنّاّ لَهُ مُقْرنينْ.)(2): (پاك و منزه است خدائى كه اين را مسخّر ما ساخت ، وگرنه ما توانائى تسخير آنرا نداشتيم .)
اعمش كه از طرز رفتار او و حركات جسارت آميزش به تنگ آمده بود؛ بويژه آنكه آيه اى هم قرائت مى كرد؛ او را در وسط رودخانه ، به داخل آب انداخته و به او اين آيه را تلاوت كرد: (وَ قُلْ رَبِّ اَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ اَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلينْ.)(3)(بگو پروردگارا ما را در منزلگاهى پربركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى .)(4)
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-سليمان بن مهران اعمش ، اصلاً اهل دماوند است و در كوفه متولد شده و در همانجا سكنى گزيده است . سليمان شيعه است و علماى اهل تسنن نيز او را ستوده اند. اعمش به لطيفه گوئى معروف است داستانهائى از لطائف او نقل مى شود. اعمش در حدود سال 150 هجرى درگذشته است . ريحانة الادب ، ج / 3 - ص 154.
2-زخرف / 13.
3-مومنون / 29.
4-داستانها و نكته هاى برگزيده ، ص 202.