آيات (16 - 19)
(فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ)
(وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ)
(وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ)
(لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ)
ترجمه :
16. پس قسم ياد نمىكنم به شفق.
17. و به شب و آنچه ظاهر مىكند.
18. و ماه زمانى كه تام و تمام مىشود.
19. هرآينه هر يك بر ديگر سوار مىشود طبقه طبقه[1] .
تفسير :
(فَلا أُقْسِمُ) به قول مفسرين «لا» زايده است، يعنى پس قسم مىخورم، وبنابرآنچه گفتيم كلمه زايده در قرآن نيست. معنى از شدت وضوح مطلب احتياج به قسم ندارد، زيرا قسم براى امرى است مبهم غير معلوم، اما امر واضح روشن احتياج به قسم ندارد، پس قسم نمىخورم (بِالشَّفَقِ) «شفق» حمره مغربيه است كه پس از غروب شمس طرف مغرب ظاهر مىشود و تقريباً يك ربع ساعت ظاهر است، سپس
زايل مىشود كه علامت مغرب است و وقت نماز مغرب مىشود.
(وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ) «وسق» به معنى جمعآورى است يا به ظهور ستارگان كه در روز نمايان نيستند و در شب نمايان مىشوند يا به اينكه تمام افراد انس و حيوانات در شب در منزلهاى خود مجتمع مىشوند و استراحت مىكنند، به خلاف روز كه متفرق مىشوند و اشتغال به امور معيشتى پيدا مىكنند.
(وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ) از همان ماده وسق است، يعنى ماه تمام نورش مجتمع مىشود كه ليالى بدر است: شب سيزده و چهارده و پانزده كه نصف قرص كه مقابل شمس است و نورانى است بر زمين تابش مىكند.
]ظلم و ستمهاى فراوان قوم به پيغمبر اكرم 9[
(لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ) بعضى مفسرين كلمه (لَتَرْكَبُنَّ) كه موكد به ضم تأكيد و نون تأكيد است مفرد شمردند و گفتند خطاب به پيغمبر است و مراد اين است كه از اين قوم به شما مصائبى وارد مىشود يكى بعد از ديگرى. ساحر و مجنون و كذّاب و مُفترى مىگويند[2] ، خاكروبه بر سرت مىريزند، شكمبه شتر بر سرت مىريزند، سنگ
به قدمهايت مىزنند، عبا به گردنت مىتابند، عهدنامه تمام مىكنند كه به شما و بستگانت چيزى نفروشند و ندهند و سه سال در شعب ابى طالب[3] با سختى و ترس
زندگى كنى و عاقبت تصميم قتل تو را بگيرند تا فرار كنى و سپس با تو بجنگند در بدر و حنين و اُحد و احزاب، ومنافقين، آنها چه اندازه اذيت كنند كه بفرمايد: «ما اُوذِيَ نَبيٌّ مِثلَ ما اُوذِيتُ»[4] . بايد صبر كنى و تحمل كنى و به دستورات رسالتت رفتار نمايى. لكن
ظاهر اين است كه (لَتَرْكَبُنَّ) جمع است و خطاب به جميع افراد بشر است.
]حالات مختلف انسان در دوران زندگى[
و مراد از (طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ) يا اين است كه هر طبقه مىروند و طبقه ديگر جاىگير آنها مىشوند، مثل كاروانسرايى كه يك طبقه بار مىاندازند، سپس بار مىكنند، طبقه ديگر جاى آنها را مىگيرند و هكذا كه :
در اين سراى دو در چون ضرورت است رحيل رواق طاق معيشت چه سربلند و چه پست
يا اينكه هر فردى در دوره عمر خود هر روز حالات مختلفه دارد. يك روز غنى يك روز فقير، صحيحْ مريض، عزيزْ ذليل، سيرْ گرسنه، مسرورْ غمزده، مطيعْ عاصى، مومنْ كافر، مَهْدىْ ضال و غير اينها، يكى بعد از ديگرى. يا اينكه انسان در امر خلقت تا حين فوت حالات مختلف از انعقاد نطفه تا زمان رحلت پيدا مىكند كه گفتند سى و هفت اسم پيدا مىكند: نُطفه، عَلَقه، مُضغة[5] ، عَظْم، لَحْم، جَنين[6] ، وَليد، رَضيع،
فَطيم[7] ، يافع، ناشىء، مُتَرَعْرِع[8] ، حَزُور، مُراهِق، مَحْتَلم[9] ، بالغ، أَمْرَد، طار، باقِل[10] ،
مسيطر، مطرخم، مُختط[11] ، صمل، ملتحى، مستوى[12] ، مُصَعَّد، مجتمع، شاب[13] ،
مَلْهُوز، كَهَل، أشْمَط[14] ، شيخ، أشيب، محوقل، صفتات[15] ، هِمّ، هَرَم، مَيّت[16] [17] ، لكن
بعيد نيست كه اشاره به روز جزا باشد كه طبقات مختلف يكى بعد از ديگرى وارد صحراى محشر مىشوند، چنانچه مىفرمايد: (كُلَّما أُلْقِىَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ)[18] الآية. كه فوج فوج وارد جهنم مىشوند به طبقات مختلف، يكى فوق
ديگرى طبقات سبع.
* * *
[1] . ترجمه ديگر: نه، نه، سوگند به شفقƒ 16 سوگند به شب و آنچه شب فرو پوشاندƒ 17 سوگند به ماهچون بَدرِ تمام شودƒ 18 كه قطعاً از حالى به حالى برخواهيد نشستƒ 19.
[2] . ر.ك: تفسير ابن ابى حاتم: ج10، ص3411؛ تفسير سمرقندى: ج3، ص540 و مجمع البيان: ج10،ص700.
[3] . محاصره بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در شعب ابى طالب از محرم سال 7 بعثت تا سال 10 بعثتبوده است و بزرگوارانى چون رسول الله 9 و همسرش خديجه بنت خويلد، حضرت ابو طالب،اميرالمؤمنين على بن ابى طالب :، حضرت فاطمه زهرا 3، زير سختترين محاصره اجتماعىو اقتصادى قرار گرفتند.
[4] . هيچ پيامبرى آن طور كه من اذيت شدم اذيت نشد. مناقب آل ابى طالب: ج3، ص286؛ تفسيررازى: ج4، ص175؛ تفسير ابن عربى: ج1، ص151 و بحار الأنوار: ج39، ص56.
[5] . نطفه: سلول جنسى نر در جانورانى كه توليد مثل جنسى دارند؛ اسپرم. هسته اولى تكوين فرزند.علقه: پس از آنكه نطفه در رحم قرار گرفت و چهل روز ماند، تبديل به خون بسته شده مىگردد كهآن را عَلَقه نامند. مضغه: نطفه در چهل روز دومى كه در رحم مىماند، پس از عَلَقه شدن، شبيه بهگوشت جويده شده مىگردد كه آن را مُضغه نامند.
[6] . عَظم:استخوان؛لحم:گوشت؛جنين:مرحلهاى كه تقريباًاعضاى اصلى انسان درآن شكل گرفته است.
[7] . وليد]=مولود[: نوزاد؛ رضيع: شيرخوار؛ فطيم: از شيرباز گرفته شده.
[8] . يافع: مشرف بر احتلام. ناشى: بىتجربه. مترعرع: به راه افتاده و نشو كرده.
[9] . حزور: سرخود شده، آزاد شده. مراهق: پسر نزديك به بلوغ. محتلم: آنكه در خواب جُنُبمىشود.
[10] . امرد: پسر نوجوانى كه هنوز ريش درنياورده باشد. طار: ريش و سبيل درآورده. باقل: خط دميده.
[11] . مسيطر: موى ريش صورت را پنهان كرده. مطرخم: موى صورت بلند شده. مختط: خط گذارده.
[12] . صمل: شديد الخلقه. ملتحى: آنكه ريش در آورده باشد. مستوى: كسى كه اندامش متناسب مىشود.
[13] . مُصَعَّدْ: كسى كه قدش بلند مىشود. مجتمع: كسى كه به حد رشد رسيده باشد. شاب: جوان.
[14] . ملهوز: ريش سياه و سفيد مخلوط شده. كَهَلْ: شخص ميان سال. اشمط: ريش بلند شده.
[15] . شيخ: پيرمرد. أشيب: پيرتر. محوقل: پير شده. صفتات: خميده شده.
[16] . همّ: مرحلهاى از پيرى. هرم: انتهاى پيرى. ميّت: مرده.
[17] . ر.ك: تفسير روض الجنان: ج20، ص204.
[18] . هر بار كه گروهى در آن افكنده شوند، نگاهبانان آن از ايشان پرسند: مگر شما را هشداردهندهاى نيامد؟ سوره ملك: آيه 8.
آیات 16 تا 19
- بازدید: 562