52 «قُلْ كَفى بِاللهِ بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ ما فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ»
ترجمه :
52. بفرما به اين كفار و مشركين كفايت مى كند ميانه من و شما كه خداوند شاهد ما باشد[1] .
تفسير :
[مجاهدت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابلاغ رسالت]
اما براى من كه كوتاهى در تبليغ رسالت او نكردهام، با دليل و موعظه و اقامه حجت بر شما ثابت كردم مسئله توحيد و رسالت خود و بيان فرايض و امر آخرت و وعد به جنت و رستگارى و توعيد از نار و بدبختى؛ آنچه بايد بگويم گفتم و آنچه بايد به جا بياورم آوردم و اين قرآن مجيد كه سرتاسرش معجزه بزرگ است و كلام الهى و وحى پروردگار است، صريحاً مىفرمايد: (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ)[2] الآيه و مىفرمايد: (ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ)[3] و اما براى شما كه بعد از اتمام حجت و اقامه معجزه و درك حقيقت و حقانيت مع ذلك از روى عناد و عصبيت و تقليد آبا ايمان نياورديد و به طريقه فاسد خود باقى مانديد، مىفرمايد: (وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ)[4] ، (وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ)[5] و به همين عبارت در سوره مجادله مىفرمايد: (وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ)[6] و در همان سوره مىفرمايد: (وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ)[7] و نيز مىفرمايد: (أُولئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ * أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها * إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ)[8] الى غير ذلك از آيات شريفه.
(قُلْ كَفى بِاللهِ بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً) اين آيه شريفه پس از يأس از ايمان اين كفار و مشركين كه ديگر قابل هدايت نيستند، كأنّه مىفرمايد من شما را واگذاردم، خداوند مىداند با شما چه معامله فرمايد، چنانچه اين هم دستورات اوست، مىفرمايد: (فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى يُوعَدُونَ)[9] و غير اينها از آيات شريفه قرآن.
(يَعْلَمُ ما فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ) مىداند آنچه در آسمانها و زمين است و كسانى كه ايمان به باطل آوردند و كافر به الله شدند، اينها خود خاسر و زيانكاران هستند.
(يَعْلَمُ ما فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ) كأنّه اين جمله دليل است بر آيه قبل كه فرمود: (كَفى بِاللهِ بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً) يعنى خداوندى كه علمش عين ذات است و غير متناهى است حتى علم ذات به ذات كه عين ذات است چيزى بر او مخفى نيست: (إِنَّ اللهَ لا يَخْفى عَلَيْهِ شَىْءٌ فِى الاَْرْضِ وَ لا فِى السَّماءِ)[10] ، (وَ ما يَخْفى عَلَى اللهِ مِنْ شَىْءٍ فِى الاَْرْضِ وَ لا فِى السَّماءِ)[11] ، (لا يَخْفى عَلَى اللهِ مِنْهُمْ شَىْءٌ)[12] ، (إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى)[13] و غير اينها از آيات.
او مىداند حقانيت مرا و بطلان شما را، در همه حال حاضر و ناظر و شاهد است.
[اديان ومذاهب باطل]
(وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ) اين جمله مستقله است و عموم دارد. ايمان به باطل شامل مشركين مىشود كه ايمان به اصنام و ساير آلهه آنها دارند و منكر توحيد هستند و كفار كه منكر رسالت رسول هستند و عامه عميا كه مؤمن به شيخين و بنى اميه و بنى المروان و بنى العباس هستند و جميع طبقات، شيعه چهار امامى[14] ، حـنـفـى[15] ، واقـفـيـه[16] ، اسـمـاعـيـلـيـه[17] ، كيسانيه[18] و اهل بدعت و منكر ضروريات دين و [كسانى كه منكر بر حق بودن] مذهب اثنى عشريه [هستند] و دعات[19] باطله، تمام ايمان به باطل است.
(وَ كَفَرُوا بِاللهِ) چه منكر وجود الله باشند يا منكر توحيد، مثل طبقات مشركين يا منكر نبوت انبيا و امامت ائمه هدى كه تمام اينها كفر بالله است، در زيارت جامعه است :
«مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَّنَةُ مَأوَاهُ وَ مَنْ خالَفَكُمْ فَالنَارُ مَثْواهُ، وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ، وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِکٌ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَيكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الجحيم»[20] ، كه جاى منافقين است و نيز مىفرمايد :
«وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللهَ، وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللهَ»[21] .
(أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ) «خسران» نه فقط سرمايه ايمان را از دست دادن است، بلكه به واسطه شرك و كفر و ضلالت و ظلم به انبيا و اوليا و مؤمنين و فسق و فجور و طغيان و سركشى و ترك فرايض و ارتكاب معاصى، هر يك عقوبات مخصوصه به خود دارد و اين است معناى زيان و خسران.
_______________________________________________________
[1] . ترجمه ديگر: بگو: خدا به گواهى ميان من وشما كافى است. آنچه را كه در آسمانهاوزمين است مىداند. كسانى كه به باطل گرويدند وبه خدا كافر شدند، زيان كارانند.
[2] . محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پيامبر خداست وكسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير وبا همديگرمهربانند. سوره فتح: آيه 29.
[3] . محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا وخاتم پيامبران است.سوره احزاب: آيه 40.
[4] . وبراى كافران عذابى خفتآور است. سوره بقره: آيه 90.
[5] . وبراى كافران عذابى دردناك است. همان: آيه 104.
[6] . وكافران را عذابى پردرد خواهد بود. سوره مجادله: آيه 4.
[7] . وكافران را عذابى خفّتآور خواهد بود. همان: آيه 5.
[8] . اينان همان كسانند كه خدا آنان را لعنت نموده و گوش دل ايشان را ناشنوا وچشمهايشان را نابينا كرده است. آيا به آيات قرآن نمىانديشند؟ يا مگر بر دلهايشان قفلهايى نهاده شده است؟ بىگمان، كسانى كه پس از آنكه راهِ هدايت بر آنان روشن شد به حقيقت پشت كردند، شيطان آنان را فريفت وبه آرزوهاى دور و درازشان انداخت. سوره محمد 9 :آيات 23 ـ 25.
[9] . پس آنان را رها كن تا در ياوهگويى خود فرو روند وبازى كنند تا آن روزى را كه بدان وعده داده مىشوند ديدار كنند. سوره زخرف: آيه 83 و معارج: آيه 42.
[10] . در حقيقت، هيچ چيز نه در زمين ونه در آسمان بر خدا پوشيده نمىماند. سوره آل عمران :آيه 5.
[11] . وچيزى در زمين ودر آسمان بر خدا پوشيده نمىماند. سوره ابراهيم: آيه 38.
[12] . چيزى از آنها بر خدا پوشيده نمىماند. سوره غافر (مؤمن): آيه 16.
[13] . كه او آشكار وآنچه را كه نهان است مىداند. سوره اعلى: آيه 7.
[14] . شيعه چهار امامى : زيديه: يكى از فرقههاى اصلى شيعه ومعتقد به امامت زيد بن على معروف به زيد شهيد. شايان ذكر است زيد هيچگاه خود را امام نخواند و مدعى امامت نبود.زيديه كه خود را فرقه ناجيه مىداند، قوام و اساس نجات را در پيروى از عترت واهل بيت مىدانند وادله نقلى مانند حديث ثقلين، سفينه وادله عقلى وآيات قرآن مانند آيه مودّت،تطهير ومباهله را براى اثبات به اين عقيده آوردهاند. با اينكه بيشتر متكلمينِ زيدى مذهب، عصمتِ ائمّه را قبول ندارند، ولى بعضى از آنها دلايلى مانند آيه تطهير را مفيد و مثبت عصمت دانستهاند. ر. ك: دائرة المعارف تشيّع: ج8، ص589.
[15] . حنفيه (حنفى): از مذاهب چهارگانه اهل سنت، و پيروان ابوحنيفه. وى قائل به رأى و اجتهاد بود واز اهل حديث دورى جست. او قياس يا استحسان يا رأى را، پس از كتاب،سنت، اجماع، به عنوان اصل چهارم فقهى پذيرفت ودر فقه، شيوهاى ابداع كرد كه به فقه حنفى مشهور است. اساس فقه حنفى، هفت اصلِ كتاب، سنت، قول صحابه، قياس،استحسان، اجماع وعرف است. مذهب حنفى به دست دوتن از ياران ابوحنيفه، محمد بن حسن شيبانى وابو يوسف قاضى، رواج فراوان يافت. اگر چه پيدايش مذاهب شافعيه و ماليكه تا حدودى مانع انتشار اين مذهب شد؛ شمار پيروان مذهب حنفى از ديگر مذاهب اسلامى بيشتر است. حنفيان در ميان مسلمانان كشورهاى هند، پاكستان، بنگلادش،آسياى ميانه، چين، افغانستان وتركيه در اكثريتاند وگروهى از مردم عراق، مصر، سوريه،لبنان و ايران (در مناطقى از خراسان، بلوچستان وتركمن صحرا) نيز حنفى مذهباند. ر.ك: دانشنامه دانش گستر: ج7، ص349، مدخل «حنفيه».
[16] . واقفيه : فرقهاى از شيعه كه امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) را آخرين امام مىدانند ومىگويند او زنده ومهدى موعود است. بنيانگذار اين فرقه نمايندگانِ خودِ حضرت در كوفه، مصر،خراسان و مناطق ديگر بودند كه از جمله آنها مىتوان به على بن ابى حمزه بطائنى، زياد قندى ، عثمان بن عيسى رواسى واحمد بن ابى بشر سراج اشاره كرد. اين افراد در زمانى كه امام در زندان هارون بودند، اموال فراوانى از خمس نزدشان باقى ماند. هنگامى كه امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) شهيد شدند، نزد خود گفتند اگر به امامت امام على بن موسى الرضا (علیهما السلام) اعتراف كنيم بايستى همه اين اموال را به آن حضرت تسليم كنيم. طمعِ مال آنها را بر اين داشت كه منكر امامت وى شوند و دست از دين خود بردارند و خود و گروهى ديگر را به انحراف بكشانند. واقفيه علاوه بر انحراف در امر امامت داراى عقايد انحرافى ديگرى مانند تناسخ و وحدت وجود و غلو نيز هستند. ر. ك: معارف ومعاريف :ج5، ص876.
[17] . اسماعيليه: يكى از فرق شيعه كه در اواسط قرن دوم به وجود آمد وسپس به شاخهها و گروههايى تقسيم شد. اسماعيليان مانند شيعيان دوازده امامى، امامت را به نص مىدانند،اما درباره سلسله امامان پس از امام صادق (علیه السلام) با ديگر پيروان آن حضرت دچار اختلاف شدند. اين فرقه نام خود را از اسماعيل فرزند امام ششم گرفته است. با شهادت امام صادق (علیه السلام) پيروان آن حضرت به گروههايى تقسيم شدند كه دو گروه از آنها را مىتوان به عنوان نخستين گروههاى اسماعيلى شناخت. يكى از آن دو گروه مرگ اسماعيل را انكاركردند و در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم ومهدى موعود باقى ماندند. گروه دوم ازاسماعيليان نخست مرگ اسماعيل را در زمان پدرش پذيرفتند وپس از شهادت امام صادق (علیه السلام)، فرزند ارشد اسماعيل، محمد را به امامت شناختند. ر. ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى: ج8، ص681.
[18] . كيسانيه: اين فرقه قائل به امامت محمد حنفيه بودند. درباره وجه تسميه اين فرقه اختلاف است. با آنكه كتب ملل ونحل ابو عَمْره كيسان (170 ق) را از فرماندهان مختار، غلام اميرالمؤمنين ومحمد حنفيه گفتهاند، اما شخصيت وى همچنان مجهول مانده است. او مختار را در انتقام از قاتلان امام حسين (علیه السلام) يارى كرد.كيسانيه معتقد بودند كه محمد حنفيه در جنگ جمل پرچمدار سپاه پدرش اميرالمؤمنين (علیه السلام) بوده واسرار امامت، دين ، تأويل و علوم باطنى را از برادرانش امامين حسنين 8(علیهما السلام) به ارث برده است. به عقيده كيسانيه، محمد حنفيه نمرده و زنده است ودر كوه رضوى در نزديكى مكه غائب شده است تا با ظهور خود، در جهان عدل و داد را بگستراند.گروهى از اين فرقه اركان شريعت ، همچون نماز وروزه را تأويل مىكردند وبه تناسخ وحلول اعتقاد داشتند. پس از محمد حنفيه، كيسانيه به دوازده گروه منشعب شدند كه مشهورترين آنها هاشميه (پيروان ابوهاشم پسر محمد حنفيه ) بود. همه شاخههاى كيسانيه در امامت محمد حنفيه و روا بودن بداء بر خداوند متفقالقولند. ر. ك: دانشنامه دانش گستر: ج13، ص613 مدخل «كيسانيه».
[19] . دُعات (جمع داعى): دعوت كننده.
[20] . هر كس از شما (ائمّه) پيروى كند پس بهشت جايگاه اوست وهر كس با شما مخالفت بورزد، آتش جهنم جايگاه اوست. هر كس (جايگاه ومقام) شما را انكار كند كافر است وكسى كه با شما بجنگد مشرك است. هر كس حكم شما را رد كند، در پستترين دركات جهنم است.
[21] . هر كس با شما دشمنى بورزد با خدا دشمنى ورزيده است وكسى كه شما را دوست داشته باشد، خدا را دوست داشته است و كسى كه به شما كينه بورزد، به خدا كينه ورزيده است.من لا يحضره الفقيه: ج2، ص613؛ المزار «المشهدى»: ص529 و هدية الزائرين وبهجةالناظرين: باب 8، زيارت جامعه، ص381.
آیه 52 «قُلْ كَفى بِاللهِ بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً .....»
- بازدید: 404