22 «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ»
ترجمه :
22. اگر بر فرض مُحال بود در آسمان و زمين خدايانى غير از الله هرآينه آسمان و زمين فاسد مىشدند پس منزّه است خداوند متعال پروردگار عرش از آنچه كه شما مشركين توصيف مىكنيد.
مسأله :
[در بيان توارد علتين وشرح اقوال حكما]
حكما در باب توحيد گفتند: توارد علتين بر معلول واحد، مُحال است، زيرا علت اگر تامالتأثير باشد، معلول از او منفك نمىشود، و معلول اين علت احتياج به علت ديگر ندارد، زيرا بر فرض نبودن آن علت ، موجود مىشود و چون وجودِ معلول بدون علت مُحال است ، پس ديگرى علت نيست. و اين كلام ـ فى حدّ نفسه ـ تمام است ، لكن مكرر گفتهايم اطلاق علت بر خداوند غلط است، زيرا لازم مىآيد قِدَمِ عالم و سلب قدرت، زيرا معناى قدرت تساوى فعل و ترك است، چنانچه بعضى گفتند: «إن شاءَ فَعَلَ و إن شاءَ لَمْ يَفْعَل». و اين در علت تامّه مُحال است، زيرا انفكاك معلول از علت مُحال است.
متكلمين استدلال كردند به دليل تمانع كه اگر اين يك اراده كند ايجاد شب را و ديگر اراده كند ايجاد ضدّ او را يا موجود نمىشوند، ارتفاع ضدّين [يا] «لا ثالث لهما» مىشود، يا هر دو موجود مىشوند، اجتماع ضدّين لازم مىآيد. اين دليل هم تمام نيست، زيرا چون افعال الهى از روى حكمت و مصلحت است ، البته هر دو موافق هستند، و با فرض توافق ، نه ارتفاع ضدّين و نه اجتماع آنها لازم مىآيد.
بلكه دليل بر توحيد اين است كه اگر دو باشند ما به الامتيازى لازم مىآيد تا دوائيت تحقق پيدا كند، و ما به الاشتراكى در الوهيّت . پس تركيب لازم مىآيد و لازمه تركيب احتياج است. زيرا اين فاقد ما به الامتياز اوست و او فاقد ما به الامتياز اين است، و تركيب موجب احتياج مىشود هم احتياج اين جزء به آن جزء و بالعكس، و هم احتياج كل به هر دو جزء، و هم احتياج به مركّب بالكسر. و احتياج از لوازم امكان است ، پس از واجب الوجودى مىافتد. و به عبارت ديگر ذاتِ اقدسِ حق صِرف الوجود است و در مقابل وجود يا عدم است يا ماهيّت، و ماهيّت هم بدون ايجاد معدوم است . لذا فرض شريك بر خداوند مُحال است، و لكن مشركين منكر توحيد ذاتى نيستند، فقط ابن كُمّونه (1) آن هم به نحو امكان فرض كرده.
هويّتان بتمام الذات قد خالفتا بابن كمّونة استند (2)
و منكر توحيد صفاتى هم نيستند فقط اشاعره كه قائل به صفات زائده بر ذات هستند، منكراند. بلكه در توحيد افعالى و عبادتى مشرك شدند و آيه شريفه در اين موضوع است و بيانش اين است كه فعل مُحال است دو فاعل مستقل داشته باشد، عبد مُحال است دو مولاى مستقل داشته باشد، ملك مُحال است دو مالك مستقل داشته باشد، زيرا استقلال اين دليل بر نفى اوست و بالعكس و موجب اجتماع وجود و عدم مىشود و از محالات اوليّه اجتماع نقيضين و ارتفاع نقيضين است . بلكه هر امر مُحالى تا برگشتش به اجتماع نقيضين و ارتفاع نقيضين نشود، محاليتش ثابت نمىشود، لذا مىفرمايد: (لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا)، چون موجب اجتماع و ارتفاع نقيضين مىشود.
(فَسُبْحانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ) «عرش» محيط به جميع آسمانها و زمين است و خداوند ربّ و مربّى و نگهبان عرش[و] به جميع آنچه عرش به او احاطه كرده [است ].
_________________________________________________________________
1. مختصرى از زندگى نامه وى در همين تفسير، ج2، ص243 گذشت .
2. واجب الوجود (خداوند)، دو هويت دارد كه به تمام ذات با هم اختلاف دارند و اين به ابنكمونه استناد داده شده است. شرح المنظومه، «سبزوارى»: ج2، ص513.
آیه 22 «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ .....»
- بازدید: 1900