89 « قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِى مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجّانَا اللّهُ مِنْها وَما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَىْءٍ عِلْماً عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ»
ترجمه :
89. هرآينه به تحقيق ما افترا زدهايم بر خداوند اگر عود كنيم در ملت شما بعد از آنى كه خداوند ما را از ملت شما نجات مرحمت فرموده و هرگز نيست از براى ما كه برگرديم در ملت سخيف شما مگر اينكه مشيت الهى تعلق گرفته باشد . توسعه دارد علم پروردگار ما هر چيزى را . بر خداست توكل ما . پروردگار ما ! بازفرما و حكم نما بين ما و بين قوم ما به حق و تو بهترين بازكنندگان و حكمفرمايانى.
[ مطالب مهم آيه ]
اين آيه شريفه مشتمل بر چند مطالب مهمه است:
مطلب اول: [ محال بودن توافق انبيا با مشركان در شرك ]
اينكه توقعى كه كفار از انبيا داشتند كه با آنها هم مسلك شوند و در شرك و كفر با آنها موافقت كنند امرى است محال ، چنانچه از قول آنها نقل مىفرمايد: «وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِى مِلَّتِنا »[1] ، زيرا اگر عود كنند در مسلك كفار هرآينه افترا و كذب به خداوند بستهاند ، زيرا با يقين قطعى و براهين حسى و وجدانى ثابت و محقق شده توحيد پروردگار پس قول به شرك ، افترا و كذب بر خداوند است ؛ و هكذا مسئله رسالت و دستورات الهى آنچه بر خلافش گفته شود . و بالجمله ، بعد از وضوح حق قول به باطل كذب و افتراست .
لذا مىفرمايد: «قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِى مِلَّتِكُمْ» ، زيرا ملت شما باطل و بر خلاف حق است و نسبتش به خدا ، چنانچه گفتند: «وَاللّهُ أَمَرَنا بِها»[2]، افتراست.
مطلب دوم: [ محال بودن دست برداشتن انبيا از رسالت و مؤمنان از هدايت الهى ]
بعد از آنى كه خداوند تبارك و تعالى به لطف و عنايتش انبيا را به رسالت انتخاب فرمود كه ، «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[3] و مؤنين را هدايت فرمود به راه حق و صراط مستقيم ، چگونه ممكن است انبيا دست از رسالت بردارند
و مؤنين به راه باطل مشى كنند كه مفاد «بَعْدَ إِذْ نَجّانَا اللّهُ مِنْها»است كه خداوند از تيه ضلالت آنها را نجات داده و به شاهراه حق و حقيقت هدايت فرموده .
مطلب سوم: جمله «وَما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ رَبُّنا» [ است ] :
مفسرين نظر به اينكه خداوند نمىخواهد از احدى كفر و شرك و ضلالت را ، در اين جمله وجوهى گفتند و در دست و پا افتادند : بعضى گفتند : مراد دخول كفار است در ايمان كه تمام يك ملت شوند و اين با جمله « و ما يكون لنا » كمال مباينت را دارد . بعضى گفتند : مراد شريعت است و احكامى كه قابل نسخ و تغيير است نه امور اعتقاديه . بعضى گفتند : تعليق بر محال است ؛ مثل «حَتّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِياطِ»[4] . بعضى گفتند : مراد تسلط شماست كه ما را مُكْرَهاً هم مسلك خود كنيد . بعضى گفتند : مرجع ضمير « فيها » ، « قرية » است ؛ يعنى خدا بخواهد ما داخل در قريه شما شويم نه ملت شما . و لكن تمام اينها از باب اين است كه فرق بين مشيّت تكوينى و تشريعى نگذاردهاند و اين موضوع احتياج به يك توضيح دارد و قبلاً هم متذكر شدهايم .
[ فرق بين مشيّت تكوينى و تشريعى ]
و آن اين است كه مشيت تشريعى آن است كه آنچه صلاح بندگان است كه به اختيار انجام دهند از عقايد حقّه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه ، كه در دنيا و آخرت براى آنها نفع دارد ، خداوند به توسط ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام به آنها ابلاغ مىكند و آنچه بر ضرر آنهاست در دنيا و آخرت از عقايد باطله و اخلاق فاسده و اعمال سيّئه نهى مىكند : «إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَإِمّا كَفُوراً»[5] . و احدى مجبور به احد طَرَفَيْن فعل و ترك نيست ، حتى معصوم كه محال است از او معصيتى صادر شود ، لكن به اين معنى كه نمىكند نه اينكه نمىتواند ، چنانچه خداوند تبارك و تعالى محال است از او فعل قبيح يا لغو يا ظلم صادر شود نه اينكه نتواند كه نقص در قدرت باشد. و اما مشيّت تكوينى ، هيچ امرى در عالم اتفاق نخواهد افتاد تا مشيت حق تعلق نگرفته باشد : «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللّهِ»[6]، حتى افعال اختياريه عباد . و اين موجب جبر نيست ، چون مشيت تعلق گرفته كه به اختيار از آنها صادر شود و به مقتضاى نظام جملى عالم[7] در دنيا بايد كافر، مؤن، فاسق، عادل، ظالم، مظلوم، غنى، فقير، صحيح، سقيم، عزيز، ذليل، مطيع ، عاصى و غير اينها باشد ، چنانچه بايد سرد، گرم، باران، برف، بهار، خزان، روز، شب، بلا، نعمت باشد . مگر اين حديث از حضرت ابا عبداللّه عليهالسلامنيست از قول جدّش صلىاللهعليهوآلهكه فرمود : «أُخرج إلى العراق ، إنّ اللّه شاء أن يراك قتيلاً»[8].
و در حق عيالش فرمود : «إنّ اللّه شاء أن يراهنّ سبايا»[9].
مگر اين فرمايش عليّه عاليه زينب عليهاالسلام نيست كه به پسر مرجانه فرمود :
«هؤاء قوم كتب اللّه عليهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم» ![10] و چه بسيار از آيات و اخبار در اين باب داريم : «أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لَهَدَى النّاسَ جَمِيعاً»[11]، «وَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ»[12]، «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ»[13] و غير اينها . به علاوه حفظ ايمان به دست خداست ، اگر آنى خداوند بنده را به خود واگذارد واى به حال او : «إِنَّكَ لا تَهْدِىمَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللّهَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ »[14].
«وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَىْءٍ عِلْماً» « علم » از صفات ذاتيه است ، عين ذات است محدود به حدى نيست غير متناهى است عدةً و مدةً ، نه اول دارد نه آخر . و تعبير « بكل شىء » از ضيق عبارت است ، زيرا صفت ذاتِ اضافه است ، متعلَّق مىخواهد كه معلوم باشد و كل شىء ، معلوم نزد اوست حتى علم ذات به ذات هم عالم است هم معلوم و هر دو يكى است كه ذات مقدس باشد: «و كمال توحيده نفي الصفات عنه»[15]. خطبه حضرت امير المؤنين عليهالسلام.
«عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنا» « توكل » از اعتقاد به توحيد افعالى آنهم مرتبه سوم آن پيدا مىشود.
توضيح:
[ مراتب توحيد افعالى ]
از براى توحيد افعالى چهار مرتبه در اخلاق گفتند: قشر القشر و قشر و لبّ و لبّ اللب ، نظير گردو و بادام ( جَوْز و لَوْز ) : قشر القشر ، فقط اقرار به زبان است و لكن نظر تمام به اسباب است و اين توحيد منافقين است . قشر ، قلباً هم معتقد است لكن رسوخ در قلب نكرده و اسباب را هم بىاثر نمىداند و اين توحيد عوام است . و لبّ ، رسوخ در قلب كرده و اسباب را هم به دست مسبب الاسباب مىداند و هيچگونه نظر به آنها ندارد كه توحيد خواص است و توكل در اين مرتبه حاصل مىشود . و لب اللب آن است كه غير خدا نمىبيند و اين توحيد خاصّ الخاص است و مخصوص به مقام آل اطهار ، سلام اللّه عليهم ، است.
«رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ» « فتح » در اينجا به معنى گشايش است ؛ مثل سوره فتح : «إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً»[16] . كه از ضيق و گرفتارى قوم نجات پيدا كنند ، مفاد « خلّصنا و نجّنا »[17] است . و تعبير به « حق » ، يعنى آن نحوى كه صلاح مىدانى و مقتضى است و موافق با حكمت و عدل است .
«وَأَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ» ، زيرا عالم به صلاح و فساد هستى ، كه معناى اراده است ، چنانچه حكمت ، علم به مصالح و مفاسد است و هر دو از شئون علم است و عين ذات ، چنانچه ذكر شد.
---------------------------------------------------------
[1] . و كسانى كه كافر شدند به پيامبرانشان گفتند : شما را قطعاً از سرزمين خودمان بيرون خواهيم كرد يا آنكه بايد به آيين ما باز گرديد . سوره ابراهيم: آيه 13.
[2] . و خدا ما را بدان فرمان داده است . سوره اعراف: آيه 28
[3] . خداوند بهتر و داناتر است كه رسالتش را كجا قرار دهد . سوره انعام: آيه 124.
[4] . تا آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود . سوره اعراف: آيه 40.
[5] . محققاً ما هدايت كرديم انسان را به راه حق و راه مستقيم يا شاكر و سپاسگزار خواهد بود يا كفران و ناسپاسى مىكند . سوره دهر: آيه 3.
[6] . آنچه درخت خرما بريديد يا آنها را [ دست نخورده ] بر ريشه هايشان بر جاى نهاديد به فرمان خدا بود . سوره حشر: آيه 5.
[7] . مراد « نظام مجموعى وكلى عالم » است .
[8] . به سمت عراق برو خدا مىخواهد كه تو را كشته ببيند . الملهوف على قتلى الطفوف : ص128 و بحار الأنوار : ج44 ، ص364 با اندكى تفاوت .
[9] . خداوند مىخواهد كه خانوادهات را اسير ببيند . همان .
[10] . اينان قومى بودند كه خداوند براى ايشان كشته شدن [ در راه خدا ] را نوشته بود پس به قتلگاهشان رفتند . الملهوف على قتلى الطفوف : ص201 ؛ بحار الأنوار : ج45 ، ص116 و عوالم العلوم : ج17 ، ص383
[11] . آيا كسانى كه ايمان آوردهاند از ايمان آوردن كفار مأيوس نشدند و ندانستند كه اگر خدا مىخواست همه مردم را هدايت مىكرد . سوره رعد: آيه 31.
[12] . و اگر خدا مىخواست مسلّماً همه شما را هدايت مىكرد . سوره نحل: آيه 9.
[13] . بگو دليل رسا براى خداست [ كه براى هيچ كس بهانهاى باقى نمىماند ] واگر بخواهد همه شما را [ به اجبار ] هدايت مىكند . سوره انعام: آيه 149.
[14] . به درستى كه تو نمىتوانى هر كه را بخواهى و دوست دارى هدايت كنى ولكن خداوند متعال هر كه را مشيتش تعلق بگيرد هدايت مىكند . سوره قصص: آيه 56.
[15] . كمال توحيد خداوند آن است كه صفات را از او نفى كنى . كافى : ج1 ، ص140 ، ح6 ؛ نهج البلاغة : ص14 ، خطبه 1 و بحار الأنوار : ج4 ، ص247 ، ح5 و ج54 ، ص176 ، ح136 . در دو منبع اخير به اين صورت آمده است : « وكمال توحيده الاخلاص له ، وكمال الاخلاص له نفى الصفات عنه » .
[16] . به درستى كه ما براى تو فتح كرديم فتح نمايانى . سوره فتح: آيه 1.
[17] . [ خدايا ! ] خلاصمان كن و نجاتمان بده .
آیه ٨٩ « قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِى مِلَّتِكُمْ ... »
- بازدید: 2704