65 «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْكَيْفَ نُصَرِّفُ الاْ ياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ»
ترجمه :
65. بگو ای رسول گرامی: خداوند تبارك و تعالی قدرت دارد بر اينكه بفرستد بر شما عذابی از بالای سر شما يا از زير پای شما يا بپوشاند به شما لباس اختلاف مسلك و بچشاند بعض شما را به آزار بعض ديگری؛ يعنی شما را به جان يكديگر اندازد. نظر نما چگونه ما نشانه های مختلف بر آنها بيان میكنيم شايد اينها درك كنند و بفهمند.
[معنای قدرت و قاعده « الواحد »]
«قُلْ هُوَ الْقادِرُ»«قدرت» يكی از صفات ذاتيه حق است. بعضی گفتند معنای قدرت « إن شاء فعل و إن شاء لم يفعل »[1] [است] و بعضی تعبير كردند به «تساوی فعل و ترك»[2]. و ثبوت قدرت دليل بر ردّ حكماست كه توهّم كردند كه از خداوند يك فعل بيشتر واقع نمیشود به واسطه دو قاعده مسلّمه : يكی : «الواحد لا يصدر عنه إلاّ الواحد»[3] و ديگر « لا يصدر الواحد إلاّ عن الواحد »[4]. و استدلال بر اين دعوی نمودند كه خداوند بسيط است ، چون صرف وجود است در غايت بساطت. و مناسبت بين علت و معلول شرط است و تركيب در او روا نيست ؛ نه تركيب خارجی و نه ذهنی و نه وهمی. لكن اين توهّم فاسد است ، زيرا اين كلام و اين دو قاعده در علت تامه تمام است و خداوند علت فاعلی است و شرايط ديگری هم لازم است : محل قابليت وجود داشته باشد، مصلحت در ايجاد باشد، وجودش قبيح نباشد. و به واسطه اختلاف مصالح و حكم فعل مختلف میشود و لذا عالم را حادث و مسبوق به عدم میدانيم و آنها چون علت تامه فرض كردند و انفكاك علت از معلول هم محال است عالم را قديم دانسته و فقط از خدا همان صادر اول ، كه عقل اول باشد ، صادر شده و كثرات به مسلك افلاطون ، عقول طوليه[اند] ، كه عقول عشره باشد و از عقل عاشر كثرات موجود شده، و به مسلك ارسطو ، عقول عرضيه. و تمام اين مزخرفات با معنای قدرت سازش ندارد. و تفصيل اين كلام را در كلم الطيب در باب قدرت داده ايم[5].
«عَلی أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ» « بعث » به معنی ارسال است ، چنانچه بعث انبيا ارسال رسل است ؛ يعنی خداوند قادر است كه بر شما ارسال نمايد و نازل كند «عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ» ؛ مثل صاعقه، صيحه، امطار حجاره، و امروز بمب اتم و ساير بلاهای آسمانی ، «أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ»مثل زلزله، خسف و اين تصادفات كه هر روز پيش آمد میشود و ساير بليات ارضيه ، مثل وبا، طاعون، قتال و جدال و امراض جديده غير قابل معالجه.
[معنای شيعه]
«أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً» كنايه از افتراق و اختلاف و دسته بندیها و احزاب مختلفه و عقايد كثيره ، كه باعث شود به جان يكديگر بيفتند و همديگر را بكشند كه هيچ بلايی بدتر از دوئيت نيست. و كلمه «شيعا» جمع شيعه و شيعه اگر چه فعلاً متصرف به كسانی است كه معتقد به خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين علی عليه السلام هستند در مقابل سنّی ، كه معتقد به خلافت خلفای سه گانه هستند، لكن در لغت عبارت از تبعه يك شخصيت است. چنانچه از فرمايشات منسوب به حضرت سيّدالشهداء عليه السلام است خطاب به لشكر [عمر سعد در] كربلا: «يا شيعة آل أبي سفيان»[6].
و در قرآن مجيد حضرت ابراهيم عليه السلام را شيعه نوح قرار داد؛ يعنی تابع نوح عليه السلام ، چنانچه میفرمايد: «وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَءِبْراهِيمَ»[7]. و در علايم آخرالزمان دارد كه هر گوشه يك علمی بلند میشود و يك داعی باطلی پيدا میشود و هر دسته به يك لباسی ملبس میشوند . كه امروز كه قلم و زبان آزاد شده چه اندازه تبليغات سوء و مقاله ها و مجله ها و روزنامه جات پخش میشود و مردم را به بیدينی سوق میدهند و يكديگر را هلاك میكنند .
«وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ»كه به يكديگر ظلم و اذيت میكنند.
«انْظُرْ» يا رسول اللّه! [به نظر معرفت] «كَيْفَ» چگونه «نُصَرِّفُ الاْ ياتِ» ادله و براهين و قضايای پيشينيان ، كه تمام حجت است و عبرت است[را می آوريم] ؛ «ما أكثر العبر و أقلّ الإعتبار»[8].
«لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ». مكرر بيان شده كه «لعلّ» در مورد خداوند كه به معنی ترجّی است غلط است، چون ترديد در ذات مقدّس او روا نيست. بلكه به معنی اين است كه اين آيات اقتضای تامه دارد بر اينكه بفهمند و درك كنند و متنبّه شوند. اگر مانعی در بين نباشد از عناد و عصبيت و حبّ جاه و مال هرآينه تأثير تامی دارد ، لكن به واسطه اين موانع تمام اين آيات را مستند به طبيعت میكنند يا حمل بر سحر میكنند يا به مذاق كفر و فسق تأويل میكنند.
/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/(/)/
[1] . اگر بخواهد ، انجام میدهد و اگر بخواهد ، انجام نمیدهد. كتاب الأم : ج3 ، ص39 ؛ فقه الرضا : ص273 ؛ دعائم الاسلام : ج2 ، ص504 ؛ الفقيه : ج2 ، ص460 و ج3 ، ص367 ، ح2972 و بحار الأنوار : ج101 ، ص222 ، ضمن ح25 ؛.
[2] . مهذب البارع : ج4 ، ص128 ؛ نهاية المرام : ج2 ، ص337 ؛ جامع المدارك : ج5 ، ص58 ؛ البيان فی تفسير القرآن : ص37 و تفسير الميزان : ج9 ، ص351 ، در اين منابع : « إذا تساوی فعل ما تعلق به اليمين وترك» آمده است.
[3] . از يك چيز، تنها يك چيز صادر میشود. بحار الأنوار : ج8 ، ص328 ؛ مستدرك سفينة البحار : ج8 ، ص308 ؛ كشف الحجب والأستار: ص539 و قواعد المرام فی علم الكلام : ص45 .
[4] . يك چيز واحد، فقط از شیء واحد صادر میشود. كشف المراد فی شرح تجريد الاعتقاد ، العلامة الحلی : ص175 پاورقی 1؛ مناهج الوصول الی علم الاُصول : ج2 ، ص72 ؛ فقه الصادق : ج16، حاشيه ص213 و اصطلاحات الأصول ، المشكيني : ص81 .
[5] . ر.ك : الكلم الطيب ، ص9 ـ 18 .
[6] . ای پيروان خاندان ابوسفيان ! الملهوف علی قتلی الطفوف : ص171 و بحار الأنوار ، ج45 ، ص51 .
[7] . و به درستی كه از شيعيان نوح هر آينه ابراهيم بود. سوره صافات: آيه 83.
[8] . چقدر عبرتها زياد است و عبرت گرفتن كم است. نهج البلاغة: ص700 ، ح297 و بحارالأنوار : ج68 ، ص327 ، ح25 .