31 «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّى إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ»
ترجمه :
31. به تحقيق زيان بردند كسانى كه تكذيب كردند به لقاى خداوند تا زمانى كه آمد آنها را ساعت قيامت ناگاه گفتند: اى واى! حسرت بر ما بر آنچه كوتاهى كرديم در او. و اينها برمى دارند سنگينى گناهان خود را بر گُرده [= دوش] هاى خود. آگاه باشيد بد است آنچه را بر خود تحمل مى كنند.
تفسير :
«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ» گفتيم خسران سرمايه از دست دادن است. سرمايه عمر دنيا را از دست دادند .
[معناى لقاى الهى در روز قيامت]
«كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ» تكذيب معاد را نمودند. و مراد از لقاى الهى نه آن است كه مجسمه قائل هستند كه مى گويند خداوند در قيامت بالاى تخت خود، كه عرش است، روى كرسى خود مى نشيند و حكم مى فرمايد و مؤمنين او را مى بينند و كفار از ملاقات او محروم هستند، زيرا به برهان عقل و نقل ، جسميت كه مركب از ماده و صورت باشد ، بر خداوند محال است و موجب احتياج مى شود : صورت محتاج به ماده، ماده محتاج به صورت، جسم محتاج به مكان و محتاج به اجزاى غير متناهى و محتاج به مؤّف و مركِّب ، بالكسر. و احتياج از لوازم ذاتيه ممكن است و ساحت قدسِ واجبِ غنى بالذات منزّه است از احتياج، بلكه مراد آثار قدرت و عظمت و رحمت و مغفرت و مثوبت [= پاداش] و عقوبت و غضب پروردگار است كه فرداى قيامت مشهود جميع خلايق است. پس مراد تكذيب همچه روزى است.
«حَتّى إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ» «ساعة» ، قطعه اى از زمان است ولى مراد قيامت است. و از براى قيامت اسماى بسيار است كه يكى از آنها ساعت است ؛ «اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ»[1]، «وَأَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَأَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ...»[2] .
«بَغْتَةً» ، يعنى ناگاه. اشاره به اينكه انتظار او را نداشتند و خيال او را نمى كردند و زمان او را نمى دانستند ، به طُرْفَة العين [= چشم به هم زدنى] به اراده حق برپا مى شود. مقدمات و مؤّراتى ندارد ، اسباب و لوازمى احتياج ندارد؛ «وَما أَمْرُ السّاعَةِ إلاّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ»[3].
«قالُوا» آن كفارى كه منكر بعث بودند «يا حَسْرَتَنا» تعبير به كلمه «يا» اشاره به بزرگى حسرت و اهميت اوست و حسرت قريب المعنى است با ندامت ، الاّ اينكه ندامت پشيمانى است از اعمال زشت و اخلاق رذيله و عقايد باطله، و حسرت تأسف از فوت ايمان و اعمال صالحه و اخلاق حميده است ؛ به عبارت ساده حسرتِ از دست دادن منافع است و ندامتِ از ارتكاب مضارّ.
«عَلى ما فَرَّطْنا فِيها»تفريط كوتاهى و تقصير است و افراط تجاوز و تعدّى است : افراط در معاصى است و تفريط در عبادات است. و ضمير «فِيها» راجع به اعمال حسنه و عقايد حقّه و اخلاق فاضله است كه از جمله «يا حَسْرَتَنا» و جمله «ما فَرَّطْنا» استفاده مى شود.
«وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ» . يكى از محسنات كلام ، تشبيه معقول به محسوس است ؛ مثل «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» كه عرش احاطه است بر جميع موجودات ؛ مثل سلطانى كه بر اريكه [= تخت] سلطنت نشسته و تمام مملكت در حيطه تصرف اوست. و در قرآن و خطب و اخبار و كلمات ، نظاير بسيار داريم. علم را تشبيه به نور مى كنند، ايمان را تشبيه به مأكول بسيار لذيذ مى كنند، عقل را به قلب و هكذا. در اينجا معاصى را كه مرتكب شده تشبيه به بار سنگين كرده كه حمّال بر گرده خود بار كرده و به نفس افتاده و قدرت بر حركت ندارد و بسا او را تلف مى كند يا موجب حدوث مرض مهلك مى شود، به خصوص اگر بد بار باشد كه بيشتر باعث رنج او مى شود ، لذا مى فرمايد: «أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ» بارى است كه هر مثقال بلكه هر ذره او چه اندازه عذاب دارد ؛ «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ»[4]، چه رسد به بارى كه از كوه ها سنگين تر باشد. مگر عفو و مغفرت الهى شامل شود كه مثل برگ خزان ريزش كند و از تحمل مَشاق [= سختى هاى ] او راحت شود.
*=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=*
[1] . نزديك شد قيامت. سوره قمر: آيه 1.
[2] . و محققاً قيامت خواهد آمد ، جاى شك و ريب نيست و محققاً خداوند مبعوث مى فرمايد هر كس را كه در قبرها بودند. سوره حج: آيه 7.
[3] . و نيست امر قيامت اِلاّ مثل چشم به هم زدن بلكه اقرب از آن. سوره نحل: آيه 77.
[4] . پس هركس كه هم وزن ذرّه اى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد و هر كه هم وزن ذرّه اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد. سوره زلزلة: آيات 7 ـ 8.