38 « وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»
ترجمه :
38. مرد دزد و زن دزد بايد دست هاى آنها را قطع كنيد جزاى عمل آنهاست و اين عقوبتى است از جانب پروردگار و خداوند بزرگوارى است صلاحدان.
تفسير :
[ حكم سارق و سارقه و شرايط اجراى حكم سرقت ]
«وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ» ، تقديم سارق بر سارقه به خلاف تقديم زانيه بر زانى در آيه شريفه «الزّانِيَةُ وَ الزّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ»[1] براى اين است كه سرقت غالباً از رجال است ؛ ولى منشأ زنا غالباً نساء هستند. و اين آيه اگر چه اطلاق دارد ، لكن در اخبار معتبره از ائمّه و اجماع علما بر اين است كه اين حكم «فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما» مشروط به دو شرط است، يكى به حد نصاب برسد كه ربع دينار است و عبارت از چهار نخود و نيم طلا باشد، يعنى قيمت مسروق به اين اندازه برسد كه شايد امروز هفتاد ريال كه عبارت از هفت تومان است، و ديگر آنكه از حرز باشد و ملاك حرز جايى است كه متعارف است كه اشياء را در آنجا نگاه مى دارند ، « كل شيء بحسبه »[2]، مثلاً جاى جواهرات و جاى اسكناس و جاى اثاث خانه و جاى نوشته جات و هكذا مختلف است و هر كدام حرزى دارد .
[در بيان اختلاف در حدّ سرقت]
و نيز اختلاف ديگرى است بين شيعه و سنى در مقدار قطع ، بعضى عامه گفتند از بند دست كه موضع تيمم است و الآن هم در حجاز معمول است، و بعضى گفتند از مرفق [= آرنج] كه موضع وضوست، و بعضى گفتند از كتف كه تمام دست است، لكن مذهب شيعه بلكه ضرورى مذهب مطابق اخبار معتبره صادره از ائمه اطهار عليهم السلام اينكه فقط چهار انگشت غير از ابهام را بايد قطع كرد، كه محل براى سجده و تيمم و وضو باقى باشد . و قضيه حضرت جواد و معتصم عباسى و ابى ليلى ملعون معروف است و همين ملعون سعايت كرد و سبب قتل آن حضرت شد[3] .
و نيز يك دست را كه دست راست باشد بايد قطع كرد نه هر دو دست، و شاهد بر اين ، تعبير به جمع در آيه كرده فرموده : «أَيْدِيَهُما» ؛ يعنى من كل واحدٍ منهما ، يك و اگر مراد هر دو دست بود تعبير به تثنيه مى فرمود [پس دست هر دو را قطع كنيد :] «فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما». و شواهد اين بسيار است و اين حكم در مرتبه اولى است. و اگر ثانياً نيز مرتكب سرقت شد بايد پاى او را قطع كرد آن هم مطابق مذهب شيعه و اخبار معتبره متظافره، روى پا را از مفصل قطع كرد و پاشنه پا را بگذارند كه بتواند راه رود. و طريق اثبات سرقت هم يا به شهادت جماعت است كه مفيد قطع باشد يا به بيّنه شهادت عدلين يا به اقرار ، آن هم دو مرتبه و اگر قبل از ثبوت توبه كرد حكم قطع برداشته مى شود ؛ ولى ساير احكام از وجوب رد الى المالك يا اگر تلف شده عوض آن را، و بالجمله حق الناس ، باقى است ، چنانچه اگر دون نصاب باشد يا از غير حرز باشد آن احكام برداشته نمى شود. و تفاصيل اين احكام و بيان اخبار و ادله بر هر يك موكول به كتب فقهيه است در كتاب حدود در بيان حد سرقت ، آنجا مراجعه شود.
«جَزاءً بِما كَسَبا»كنايه از اينكه سارق اين عملى كه مرتكب مى شود يك «كسب» پر فايده توهم مى كند ، به اصطلاح كسب بى مايه ، زيرا احتمال ضرر در او نمى دهد ، اگر نتواند و چيزى دست او نيايد ضررى نبرده و اگر دست آورد نفعى برده و به ازاى او چيزى نداده ، حتى از قمار نفعش بيشتر است ، زيرا قمار احتمال نفع و ضرر هر دو دارد ، برد و باخت است، ولى سرقت باخت ندارد ، ولى بعد از آنى كه گرفتار شد مال را با جميع منافع از او مى گيرند و اگر تلف كرده عوض آن را به اشقّ احوال از او مى گيرند ، زيرا غاصب است : « و الغاصب يؤذ بأشقّ الأحوال »[4] ، و اگر نتوانستند از او بگيرند فرداى قيامت از او به سخت ترين حالات حق مظلوم را مى گيرند و خداوند در حديث قدسى قسم ياد فرموده: «و عزّتي و جلالي لا يجوزني ظلم ظالم»[5] .
به علاوه اثر مال حرام و نكبت ظلم در دنيا هم پاپيچ آن خواهد شد. به علاوه دستى كه اگر چهار انگشت او را قطع كنند چهل شتر ديه دارد ؛ براى ربع دينار سرقت قطع مى شود و اين مزد و پاداش عمل اوست.
«نَكالاً مِنَ اللّهِ» « نكال » به معنى عقوبت است ، يعنى قطع يد از جنبه حق الناس نيست و لذا اگر مالك عفو كند ساقط نمى شود ، چنانچه در قصاص ساقط مى شود ، بلكه جنبه حق اللهى است. بلى، اگر توبه كند قبل الثبوت ساقط مى شود مثل ساير حدود.
«وَ اللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» دفع دخلى است كه اگر كسى اشكال كند كه اين قطع چه نفعى دارد؟ فلج مىشود بايد رفع گرفتارى دزد را نمود كه ديگر احتياج به دزدى پيدا نكند، چنانچه امروز در قوانين دول قطع يد را به كلى منكرند ، لكن غافل از اينكه اگر يك دزد را قطع يد كردند ، هم چشم خود به حساب مى افتد [= مى ترسد] كه ديگر مرتكب نشود، هم سايرين از ترس اين عقوبت مرتكب نخواهند شد و مال مسلمين محفوظ مى شود ، نه مثل اين زمان كه وسط النهار با كمال شهامت بانكها را مى دزدند. قدرى مراجعه كنيد به سرقتهاى غريبه در ممالك متمدنه . مى فرمايد خداوند «عَزِيزٌ» است؛ ريزه كار كه تمام دقايق و جزئيات را منظور دارد و «حَكِيمٌ» است كه عالم به جميع مصالح و حكم است و دستوراتش محكم و متقن و صحيح و بجا و به موقع است .
تنبيه :
مشتمل بر فروعى است:
1 . اگر مالك قبل از رجوع به حاكم عين مسروقه را بخشيد به سارق ، حكم قطع يد برداشته مى شود ، ولى بعد از رجوع فايده ندارد و بر طبق اين اخبارى است از پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمّه عليهم السلام.
2 . سرقت پدر از اولاد و غلام از مولا و سرقت غير بالغ و مجنون حد ندارد و هم چنين اگر مدعى شد كه من خيال كردم ملك خود بوده بعد فهميدم از غير است ، زيرا در خبر است:
«تُدْرَأُ الحُدودُ بالشُبُهات»[6] . و سرقت مال مشترك اگر زايد بر نصيب خود نباشد آن هم حد ندارد.
3 . اگر از جيب سرقت شده باشد به اصطلاح جيب بُر دو قسم است : اگر از جيب ظاهر است حد ندارد و اگر از جيب مستور است حد دارد.
4 . اگر دو نفر هستند : يكى هتك حرز كرد ؛ قفل شكست در باز كرد و ديگرى اخذ مال ، حد از هر دو ساقط مىشود ، و اما اگر مشتركاً هتك و اخذ نمودند ثابت است.
5 . اگر به توسط آلت ، مثل ارسال صبى [= كودك] يا به توسط طناب يا حيوان يا آلات ديگر سرقت كرد مستند به سبب است، و اگر به توسط فاعل مختار بالغ عاقل سرقت كرد مستند به مباشر است الى غير ذلك از فروع كه محل تعرضش در فقه است با بيان ادله و اقوال . رجوع به جواهر شود[7].
***********************************************
[1] . زن زنا دهنده و مرد زنا كننده را پس بزنيد بر هر يك از آنها صد تازيانه . سوره نور : آيه 2 .
[2] . هر چيزى به تناسب خود .
[3] . با مراجعه به مصادر حديثى و تاريخى ، فرد مذكور ابى ليلى ، احمد بن ابى دؤاد است . وى در زمان چهار خليفه بنى عباس ، يعنى مأمون ، معتصم ، واثق و متوكل ، قاضى القضات بغداد بوده و بين او و وزير معتصم دشمنى و كينه شديدى وجود داشت . با اين حال وى يكى از نزديكان و مشاوران ارشد خلفاى عباسى بوده است . سخن چينى و بدگويى وى از امام جواد عليه السلام نزد معتصم عباسى باعث شهادت آن حضرت گرديد . ابن ابى دؤاد در اواخر عمر خود به نكبت و بدبختى افتاد و فلج شد و مورد خشم متوكل عباسى قرار گرفت و به سامراء تبعيد شد و در سال 240 هجرى از دنيا رفت . جريانى را هم كه مؤلف در متن اشاره كرده ، مربوط به مجلسى است كه معتصم عباسى عده اى از فقيهان و علماى بغداد ، از جمله امام جواد عليه السلام را در كاخ خود جمع كرد و درباره محدوده قطع كردن دست دزد از آنها پرسيد. در آن مجلس هر كسى يك جواب داد ، اما امام جواد عليه السلام جواب واقعى را كه مستند به آيات قرآن بود ، ارائه نمود و ايشان فرمود : بايد چهار انگشت دزد قطع شود و كف دست باقى بماند ، چون از اعضاى سجده است. در اين مجلس بود كه ابن ابى دؤاد از امام جواد عليه السلام كينه به دل گرفت و پس از چندى ، با سخن چينى فراوان از آن حضرت نزد معتصم، باعث شهادت ايشان گرديد. براى توضيح بيشتر در اين باره : ر.ك : تفسير عياشى : ج1 ، ص348 ؛ بحار الأنوار : ج50 ، ص5 ، ح7 ؛ وسائل الشيعة : ج28 ، ص252 ، ح5 و الكنى والالقاب : ج1 ، ص240 ، رقم 210 .
[4] . فرد غاصب با سخت ترين حالت مؤاخذه مى شود . جواهر الكلام : ج37 ، ص10 .
[5] . به عزت و جلالم سوگند ! كه ظلم ظالم از من عبور نخواهد كرد [ از عقوبت آن نمىگذرم ] . المحاسن : ج1 ، ص68 ، ح18 و بحار الأنوار : ج6 ، ص30 ، ح35 .
[6] . حدود الهى با احتمالات برداشته مى شود . من لا يحضره الفقيه : ج4 ، ص58 ، ح5146 با اندكى اختلاف .
[7] . جواهر الكلام : ج41 ، ص476 .
آیه ٣٨ « وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً ... »
- بازدید: 2773