142 «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصّابِرِينَ»
ترجمه:
142. آيا گمان مىكنيد كه به مجرّد اظهار اسلام داخل بهشت خواهيد شد و حال آنكه هنوز امتحان ندادهايد تا معلوم گردد كه مجاهدين شما و صابرين كيانند و با غير اينها امتياز پيدا كنند.
[در معناى امتحانات الهى وسرّ آنها]
اين آيه راجع به آيات شريفه قرآن است كه در موضوع آزمايش وارد شده، مثل آيه شريفه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * الم * أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»[1]، و آيات سابقه و اخبار بسيارى، مثل حديث مروى در برهان از حضرت صادق عليهالسلام: «واللّهِ لَتُمَحَّصُنّ، واللّهِ لَتُمَيَّزُنَّ، واللّهِ لَتُغَربَلُنَّ...»[2] الحديث و غير اينها.
و موضوع امتحان براى كشف باطن است و مراتب ايمان و اخلاق و عبادات، و ممكن است گفته شود كه تمام افعال الهى نسبت به بندگان از تكوينيات و تشريعيات امتحان آنهاست، و بسا به يك فعل نسبت به يك بنده هزارها بندگان امتحان مىشوند؛ مثلاً يك نفر را خداوند غنى مىكند، خودش و عيالش و اولادش و خويشاوندانش و دوستانش و دشمنانش و همسايگانش و ساير اغنيا و فقرا امتحان مىشوند.
تفسير :
«أَمْ حَسِبْتُمْ» «حسبان» به معنى گمان است، شامل يقين و ظن مىشود. «أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ» خطاب به مؤنين است؛ يعنى مجرد اظهار ايمان و اقرار به شهادتين باعث دخول جنّت نمىشود، فقط احكام ظاهريه اسلام بر آنها بار مىشود از طهارت بدن و حفظ جان و مال و حلّيت ذبيحه و جواز ازدواج و توارث و امثال اينها، و امّا آثار اخروى، [نظير] دخول بهشت، نجات از عذاب، نيل به سعادت و غير اينها مربوط به باطن و عقيده قلبى و رسوخ ايمان و ثبات قدم است.
«وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ»، بر خداوند چيزى مجهول نيست تا پس از امتحان معلوم گردد، اگر چه ظاهر اين جمله، لو خلّى و طبعه[3]، قطع نظر از قراين داخليه و خارجيه عقليه و لفظيه، حاليه و مقاليه، اقتضاى اين معنى دارد، لكن چون به دليل عقل و شرع، كتاب و اخبار، ثابت و محقق است كه علم الهى ذاتى است و عين ذات است و نقص در مبدأ نيست و محل حوادث و تغييرات و حالات مختلفه نمىباشد و اين جزو قراين متصله است، نمىگذارد ظهورى منعقد شود تا احتياج به دليل خارجى داشته باشيم تا بگوييم خلاف ظاهر مراد است، مثل
«اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ»[4]، «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ»[5]، «وَ جاءَ رَبُّكَ»[6]، «يُحِبُّ التَّوّابِينَ»[7]، «عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ»[8] و امثال اينها از آيات و اخبار كه قرينه عقليه دارد كه خداوند جسم نيست، دست ندارد، بر جايى قرار نمىگيرد، آمد و رفت ندارد، محبت و عداوت و بغض و امثال اينها در او راه ندارد.
حتى صفاتى كه از براى او ثابت شده، مثل عالم، قادر، حىّ، مريد، مدرك، بصير، سميع و امثال آنها به معنى صفتيّت كه عارض ذات شود نيست؛ «كمال توحيده نفي الصفات عنه لشهادة كلّ صفة أنـّها غير الموصوف و شهادة كلّ موصوف أنـّه غير الصفة...»[9] الخبر.
پس مراد معلوم شدن بر خود طرف و سايرين است كه مؤن حقيقى از مؤن صورى امتياز پيدا كنند، و جميع امتحانات الهى از اين باب است.
[مسئله جهاد و دفاع]
«الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ» «جهاد» يكى از فروع مهمه اسلام است و يكى از عبادتهاى بزرگ دين است و احكام و مسائل و فروع آن بسيار است، حتى فقها يك كتاب به نام كتاب جهاد نوشته در كتب فقهيه، لكن چون به مذهب شيعه يكى از شرايط آن اذن امام يا نايب خاص امام است و در زمان غيبت اين شرط مفقود است، ولكن به جاى آن دفاع واجب [ است ] در صورتى كه حفظ بيضه اسلام منوط به آن باشد به اذن مجتهد جامع الشرايط و حكم او. و در بعض موارد شخصيه هم بسا دفاع لازم باشد، در جايى كه جان و مال و عرض مسلمان در خطر باشد و دشمن حمله كند، و در بسيارى از احكام با جهاد شركت دارند.
و يكى از اقسام جهاد، جهاد با نفس است كه هواهاى نفسانى به مساعدت شياطين انسى و جنّى و جلوههاى دنيوى، انسان را بر مخالفت اوامر شرعى و ارتكاب مناهى شرعيه وادار مىكند، كه گفتند انسان سه دشمن دارد: دنيا، شيطان، نفس. دنيا خود را جلوه مىدهد، نفس مايل مىشود، شيطان اغوا مىكند؛ «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»[10]، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»[11] و آن را جهاد اكبر گفتند.
[در بيان موارد صبر و ثمرات آن]
«وَ يَعْلَمَ الصّابِرِينَ» ؛ صبر بر طاعت و صبر بر ترك معصيت و صبر در بلا، و گذشت كه صبر يك معناى عامى دارد كه در هر موردى به نامى گويند: صبر در جهاد: شجاعت، بر ترك محرمات: تقوا، بر زخارف دنيوى: زهد، بر فعل واجبات: طاعت، بر ترك قبايح: عفت، بر حفظ ناموس: غيرت و غير اينها.
و اين آيه اگر چه شأن نزولش در غزوه احد است، لكن شامل جميع موارد مىشود و بر عمومش محفوظ است، و گفتند مورد مخصص نيست مثل موارد ديگر.
--------------------------------------------
[1] . آيا گمان مىكنند ناس اينكه ما آنها را وامىگذاريم به مجرد اينكه بگويند ايمان آورديم و آنها امتحان نمىشوند؟ البته آنها را امتحان مىكنيم. سوره عنكبوت: آيه 2.
[2] . به خدا سوگند شما مورد امتحان و آزمايش و ابتلا و گرفتارى و سختى واقع مىشويد. تفسير البرهان: ج2، ص113، ح1 و تفسير عياشى: ج1، ص222، ح146.
[3] . لَوْ خُلِّى وَطَبْعَهُ : اگر او را به حال خود واگذارند ؛ اگر به تنهايى در نظر گرفته شود .
[4] . پس از آن پرداخت بر عرش. سوره يونس: آيه 3.
[5] . بلكه دستهاى خدا باز است. سوره مائده: آيه 64.
[6] . و [فرمان] پروردگارت مىآيد. سوره فجر: آيه 22.
[7] . خداوند توبه كنندگان را دوست دارد. سوره بقره: آيه 222.
[8] . محققا خداوند دشمن كافران است. همان: آيه 98.
[9] . حد اعلاى توحيد خداوند نفى صفات از ذات اقدسش است؛ زيرا هر صفتى گواهى مىدهد كه غير از موصوفش است و هر موصوفى به مغايرت با صفتش شهادت مىدهد. كافى: ج1، ص140، ح6 و نهج البلاغة : خطبه اول، ص32، با اندكى اختلاف.
[10] . آيا پس مىبينى كسى كه گرفته است خداى خود را هواى نفس خود. سوره جاثيه: آيه 23.
[11] . به درستى نفس هر آينه بسيار امر مىكند به بدى. سوره يوسف: آيه 53.
آیه ١٤٢ « أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمّا يَعْلَمِ ... »
- بازدید: 1903