44 «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ»
ترجمه:
44. اين آيات مذكوره از خبرهاى غيبى است كه وحى نموديم به سوى تو و حال آنكه نبودى نزد آنها زمانى كه قلمهاى خود را انداختند [= قرعه زدند] كه كدام يك تكفّل مريم را نمايند و نبودى نزد آنها زمانى كه با هم مخاصمه مىكردند در كفالت مريم.
تفسير:
«ذلِكَ» يا اشاره به خصوص قضيه مريم يا اشاره به قضاياى زكريا و يحيى و مادر مريم و ساير امورى كه در آيات سابقه بيان فرموده.
«مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ» «انباء» جمع «نبأ» است و نبأ قريب المعنى است با خبر، لكن فى الجمله تفاوت دارد. خبر به معنى خبر داشتن است و نبأ به معنى خبر پيدا كردن است و لذا اطلاق «خبير» بر خدا مىشود، ولى اطلاق نبى بر او غلط است، و انبيا را «انبياء» گفتند به واسطه اينكه از جانب خدا خبر پيدا مىكردند، منتها اگر مأمور به دعوت هم بودند رسول هم بودند، و الاّ همان نبى بودند.
[در معناى علم غيب و اختصاص آن ]
و «غيب» مقابل شهود و حضور است و علم غيب، يعنى علمى كه بر بندگان مخفى است و اطلاع به آن ندارند، مختص به خداست، چون بر او چيزى مخفى نيست. و امّا بعد از آنكه از جانب حق به آنها افاضه شد ديگر غيب نيست.
و اينكه مىگوييم پيغمبر صلىاللهعليهوآله و ائمّه عليهمالسلام داراى علم غيب بودند؛ يعنى علومى كه بر ما مخفى است آنها مىدانستند. پس نزاع در اينكه علم غيب مختصّ به خداست يا اينها هم دارا بودند بىموضوع است؛ زيرا اگر مراد علمى است كه مختصّ به اوست، مثل علم ذات به ذات، احدى جز او ندارد و اگر علومى است كه بر غير اين خاندان مخفى است آنها عالم بودند.
«نُوحِيهِ إِلَيْكَ»، اقسام وحى را قبلاً متذكر شدهايم كه يا به افاضه حق است بر ارواح مقدسه آنها بدون واسطه، چنانچه در عالم نورانيت كه انوار مقدسه آنها را خلق فرمود افاضه جميع كمالات به آنها شد، يا به واسطه ايجاد كلام است، مثل تكلّم حق با موسى در طور و با پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله در معراج، يا به توسط ملائكه با مشاهده ملائكه يا استماع صوت آنها، يا الهام به قلوب آنها، يا در عالم رؤا به آنها مىنمايند و تمام اقسام وحى را پيغمبر صلىاللهعليهوآله داشته.
«وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ» بيان است براى اينكه نبأ غيبى است و به طريق وحى است.
[در بيان مورد قرعه و احكام آن]
«إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ» بيان طريق قرعه است به نحوى كه در شريعت آنها بوده و در آيه كيفيت آن بيان نشده و آنچه مفسرين گفتند مدرك نيست و قرعه در شريعت اسلامى هست و كيفيات آن مختلف است و در اخبار دارد:
«القرعة لكلّ أمر مشكل»[1]. و در بعض اخبار: «لكلّ أمر مشتبه»[2].
لكن موردش جايى است كه هيچ طريق شرعى از اصول شرعيه مثل استصحاب يا برائت يا احتياط يا تخيير نباشد كه امر مشكل و مشتبه شود، و الاّ اگر مورد اصلى باشد مشكل و مشتبه نيست و احتياج به اين نداريم كه بعضى توهّم كردند كه به عموم اين اخبار نمىشود عمل نمود ؛ زيرا تخصيص اكثر لازم مىآيد، بلكه مىگوييم مواردى كه توهّم شده تخصيص نيست، بلكه اخراج موضوع است، از عنوان مشكل و مشتبه بيرون است.
«أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ» «أىّ» از ادات استفهام است و به فارسى به معنى كدام است و ضمير هم راجع به انبياست كه در بيت المقدس مشغول به عبادت بودند كه شرح آنها قبلاً ذكر شد، و كفالت به معنى عهده دارى است؛ يعنى كدام يك از انبيا عهدهدار مىشود كه رفع احتياجات مريم را از نفقه و كسوه و ساير احتياجات بكند.
[در معناى مخاصمه]
«وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ» «مخاصمه» بين انبيا به اين معنى نيست كه عبارت از كشمكش باشد، بلكه مذاكره بوده در اينكه كدام يك احقّ هستند در تكفل مريم و از طريق وحى به آنها چيزى نرسيده بود، بنا بر قرعه گذاشتند كه اين هم به منزله وحى است، چنانچه در موضوع حضرت يونس هم داريم «فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ»[3]، و در اخبار هم در حق حضرت عبدالمطلب و ذبح حضرت عبداللّه پدر حضرت رسول صلىاللهعليهوآله قرعه زدند تا به صد شتر رسيد، به نام صد شتر درآمد و مع ذلك حضرت عبد المطلب دلش راضى نشد تا سه مرتبه قرعه به نام شترها درآمد و صد شتر به جاى عبداللّه قربانى نمود[4].
----------------------------------------------
[1] . قرعه براى هر كارِ مشكل است. الحدائق الناضرة: ج22، ص508 و مستند الشيعة: ج17، ص121.
[2] . قرعه براى هر كارِ مشتبه و مبهم است. وسائلالشيعة: ج26، ص290 و مستند الشيعة: ج19، ص353.
[3] . پس قرعه زدند، پس بود يونس از انداخته شدگان. سوره صافات: آيه 141.
[4] . من لا يحضره الفقيه: ج3، ص56، ح3388 و وسائل الشيعة: ج27، ص260، ح12.
آیه ٤٤ « ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَما كُنْتَ ... »
- بازدید: 3325