26 «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ»
ترجمه:
26. بگو پروردگارا! تويى مالك تمام عوالم ملكى، هر كه را بخواهى به او عطا مىفرمايى و هر كه را بخواهى از او مىگيرى و هر كه را بخواهى عزت مىبخشى و هر كه را اراده كنى به ذلّت دچار مىكنى. تمام خوبىها به دست توست و محققا تو بر هر چيزى قادر و توانايى.
[در بيان فضايل و مثوبات اين آيه]
امّا كلام در فضيلت اين آيه شريفه. در اخبار فضايل بسيارى وارد شده كه ما به مقدار قليل آن اكتفا مىكنيم. در مجمع البيان از حضرت صادق عليهالسلام از پدر بزرگوارش از آباى كرامش از رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود كه خداوند در موقع نزول سوره حمد و آية الكرسى و آيه «آمَنَ الرَّسُولُ» و آيه «شَهِدَ اللّهُ» و آيه «قُلِ اللَّهُمَّ» تا «بِغَيْرِ حِسَابٍ»خطاب فرمود:
«وعزّتي و جلالي، ما من عبدٍ قَرأكُنّ في دُبُرِ كلِّ صلاةٍ مكتوبةٍ إلاّ أسكنته حظيرة القدس على ما كان فيه، وإلاّ نظرت إليه بعيني المكنونة في كلّ يومٍ سبعين نظرة، وإلاّ قضيت له في كل يومٍ سبعين حاجةً أدناها المغفرة، و إلاّ أعذته من كلّ عدوٍّ و نصرته عليه، ولا تمنعه دخول الجنّة إلاّ أن يموت»[1]. و در لآلى الأخبار از كافى از حضرت صادق عليهالسلام روايت مىكند كه خداوند فرمود:
«وعزّتي وجلالي لا يتلوكنّ أحد من آل محمّد صلىاللهعليهوآله وشيعتهم في دُبُرِ ما افترضت عليه إلاّ نظرت إليه بعيني المكنونة في كل يومٍ سبعين نظرة، اُقضي له في كلّ نظرةٍ سبعين حاجة، و قبلته على ما فيه من المعاصي، و هي: اُمّ الكتاب، و«شَهِدَ اللّه»، و آية الكرسي، و آية الملك»[2]. و از براى اداى دين بسيار مفيد است، چنانچه در مجمع از حضرت رسول صلىاللهعليهوآلهروايت كرده كه به معاذ بن جبل[3] فرمود:
«قل: «قُلِ اللهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ...» إلى قوله: «بِغَيْرِ حِسابٍ»، يا رحمنَ الدنيا والآخرة ورحيمَهما، تُعطي منهما ما تشاء و تمنع منهما ما تشاء، اقضِ عني ديني، فإن كان عليك مِلءَ الأرض دَيناً لأدّاه اللّه عنك»[4].
تفسير:
و امّا تفسير آيه:
«قل» خطاب به نبىّ اكرم صلىاللهعليهوآله است و دستور الهى است كه هر مؤنى بايد بگويد و معتقد باشد.
«اللّهُمَّ» به جاى «يا اللّه» است.
«مالِكَ الْمُلْكِ»، ملكيّت عبارت از اضافه شىء است به شخص و از مقوله جده است، به معنى واجديّت و از امور اعتباريّه است كه در عالم اعتبار وجود پيدا مىكند، نه امر انتزاعى كه ما به ازاء نداشته باشد، فقط منشأ انتزاع داشته باشد، مثل ابوّت و بنوّت و فوقيّت و تحتيّت، چنانچه بعضى توهّم كردهاند.
[در مراتب ملكيت]
و اين ملكيّت دو قسم است: يك قسم ملكيّتِ حقّه حقيقيه ذاتيه كه مختص به خداست ؛ چون خالق و موجد تمام موجودات امكانيّه است. و يك قسم جعليه كه منوط است به جعلِ مَن بيده الاعتبار و در شرع، مَن بيده الاعتبار فقط ذات مقدس ربوبى است و بس، اگر چه در نظر عرف ، سلطان يا رئيس قوم را بيده الاعتبار مىدانند، حتّى رئيس دزدان كه اشياى مسروقه را بين آنها تقسيم مىكند.
و مراد از «الْمُلْكِ» اسم مصدر عبارت از جميع ممكنات از عالم مجرّدات و ماديات از عقل اول تا هيولاى صرفه.
و ملكيّت جعليّه تابع جعل جاعل است ، تارة مطلقه كليّه است، مثل ملكيّت محمّد و آله صلىاللهعليهوآله كه مالك دنيا و آخرت هستند، چنانچه بر طبق آن اخبار بسيار وارد شده، يا مقيّده جزئيّه، مثل ملكيّت اشخاص نسبت به مملوكات خود طبق جعل شرع.
اشكال:
چگونه مىشود يك شىء مثل فلان خانه مملوك زيد باشد به ملكيّت مستقلّه، ملك امام هم باشد، ملك خدا هم باشد؟
جواب:
دو مالك مستقل بر شىء واحد محال است كه هر دو در عرض يكديگر مالك باشند، و امّا طولاً مانعى ندارد، مثل مالكيّت عبد بنا بر قول به اينكه مالك مىشود و مالكيّت مولا كه مالك عبد و مملوكات اوست (العبد وما في يده كان لمولاه)[5] زيد مالكِ دار، امام مالكِ زيد و دار، خدا مالكِ امام و زيدو دار.
«تُؤتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ» ؛ به هر كه بخواهى مىدهى «وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ» ؛ و از هر كه بخواهى مىگيرى.
تنبيه:
[فرق بين مالك و متصرف]
ملكيّت با تصرّف فرق دارد، مثلاً شخص سارق و غاصبْ متصرّفِ در عين مغصوبه هستند، ولى ملك آنها نيست و بالعكس، مالك باشد و متصرف نباشد و از اينجا معلوم مىشود كه جبابره و ظلمه مثل بنى اميّه و بنى عباسْ اين دولت كذايى كه داشتند تمام غصب بود و مالك نبودند كه كسى مدّعى شود كه ملكيّت خدايى بوده، چنانچه يزيد عليه اللعنه توهّم كرده بود و اين آيه را دليل بر حقانيّت خود گرفته بود و دفع توهّمش به آيه شريفه «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»[6]، كه منسوب به سرِ مطهّر ابى عبداللّه عليهالسلام است و بر طبق اين اخبار وارد شده.
در برهان از كافى از عبدالأعلى مولا آل سام[7] مىگويد: از حضرت صادق عليهالسلامسؤل كردم از اين آيه و گفتم: أليس قد آتى اللّه عزّ وجلّ بني اُمية الملك؟! قال:
«ليس حيث تذهب، إنّ اللّه عزّ و جلّ آتانا الملك وأخذته بنو اُمية بمنزلة الرجل يكون له الثوب ويأخذه الآخر، فليس هو للذّي أخذه!»[8].
و از تفسير عياشى از داود بن فرقد[9] در اين آيه از حضرت صادق عليهالسلام سؤل كردم و گفتم: فقد أتى اللّه بني اُميّة الملك؟ فقال: «ليس حيث يذهب الناس إليه إنّ اللّه آتانا الملك وأخذه بنو اُميّة بمنزلة الرجل يكون له الثوب ويأخذه الآخر، فهو ليس للّذي أخذه»[10].
[اقسام عزت وذلّت]
«وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ» ، عزّت و ذلّت اقسامى دارد، اگر مرادعزّت و ذلّت خدايى باشد، چنانچه بعيد نيست، اين عزت خاص به مؤنين است ؛ «وَ للّهِِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»[11]، و در مقابل كفار و منافقين لهم الذلّة.
و اگر مراد عزت و ذلّت در آخرت و قيامت باشد، آن هم خاص به اهل ايمان است كه اهل نجات هستند و ذلت به اهل هلاكت.
و اگر مراد عزت در نظر مردم باشد در دنيا و ذلّت به نزد آنها، اين تابع نظريات مردم است ؛ بسا بعضى در نزد جماعتى عزيز هستند و نزد جماعت ديگر ذليل . و اين عزت و ذلّت دنيايى و عند الناس هم دو قسم است: يك قسمت القاى الهى است محبت در قلوب ناس يا عداوت، چنانچه در دعاى حضرت ابراهيم عليهالسلاماست «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ»[12]، و يك قسمت عزت جابرانه ظالمانه مثل عزت فرعون و اشباه فرعون و اين قسمت اخير قطعا مراد از آيه نيست، مثل ملكيّت غاصبانه كه قبلاً ذكر شد، و امّا ساير اقسام به عموم و اطلاق مشمول آيه شريفه هست. «بِيَدِكَ الْخَيْرُ» ، از اين جمله استفاده مىشود كه سلطنت جابرانه و ملكيّت ظالمانه براى اربابش خير نيست، ولو به نظر خودشان خير است، بلكه شرّ محض است، چنانچه در بسيارى از آيات تصريح شده : «وَ يْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ * الَّذِى جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ * كَلاّ لَيُنْبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ...» تا آخر سوره[13]، «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»[14] و غير اينها از آيات.
و نيز از اين جمله استفاده مىشود كه آنچه خير به انسان مىرسد تفضّل الهى است و آنچه شرّ مىرسد از قِبَل نفس است ؛ «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»[15]. «إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ» ، تفسيرش گذشت مكررا.
-----------------------------------------------
[1] . به عزت و جلالم سوگند كه هر كس شما آيات را بعد از هر نماز واجبى بخواند، او را در حظيرة القدس بهشت ساكن مىكنم و اگر اين كار را نكنم، در هر روز هفتاد مرتبه به او نظر مىكنم و اگر چنين نكنم، در هر روز هفتاد حاجت او را كه كمترينش مغفرت اوست، برآورده مىكنم و اگر چنين نكردم، او را از هر دشمنى نجات داده و بر پيروزى بر دشمنش كمك مىكنم و هيچ چيزى جز مرگ مانع ورود او به بهشت نيست. مجمع البيان: ج2، ص724 و عدّة الداعى: ص341.
[2] . به عزت و جلالم سوگند هر كس از آل محمد عليهمالسلام و شيعيان آنها شما آيات را بعد از
هر نماز واجبى بخواند، در هر روز هفتاد مرتبه به او نگاه مىكنم كه در هر نگاهى هفتاد حاجت او را برآورده مىكنم و او را با تمام گناهانش مىپذيرم و آن آيات، سوره حمد و آيه «شهد اللّه» و آية الكرسى و آيه «قل اللهم» مىباشند. كافى: ج2، ص620، ح2 و وسائل الشيعة: ج6، ص468، ح1.
[3] . معاذ بن جبل : يكى از اصحاب پيامبر خداست كه در حدود بيست سال قبل از هجرت به دنيا آمد . وى يكى از عالمان و فقيهان اصحاب پيامبر است كه توسط ايشان بعد از فتح مكه ، در آنجا گماشته شد تا به مردم قرآن و احكام دين را تعليم دهد . همچنين در سال نهم هجرى توسط پيامبر به عنوان قاضى به يمن فرستاده شد . گويند زمانى كه معاذ در يمن بود ، پيامبر از دنيا رفت . وى روايات چندى نيز از پيامبر نقل كرده است . خليفه دوم نيز مردم را به فراگرفتن فقه از معاذ ترغيب مىكرد . معاذ در سال 18 هجرى در سن 38 سالگى از دنيا رفت . موسوعة طبقات الفقهاء : ج1 ، ص238 .
[4] . اين آيه را تا «بغير حساب» بخوان، آنگاه بگو: «اى خداوندى كه در دنيا و آخرت بخشنده و مهربان هستى و آنها را هر مقدار كه بخواهى مىدهى و هر مقدار كه بخواهى، منع مىكنى، ديْن مرا ادا كن .» چنانچه اين را بگويى، اگر به اندازه تمام زمين قرض و ديْن داشته باشى، خداوند آن را براى تو ادا مىكند. مجمع البيان: ج2، ص725 و بحار الأنوار: ج89، ص261، ح57.
[5] . بنده و هر آنچه كه دارد، از آنِ مولاست.
[6] . و زود باشد كه بدانند كسانى كه ظلم كردند، به چه بازگشتى بازگشت مىكنند. سوره شعراء: آيه 227.
[7] . عبدالاعلى بن اعين: از صحابه فقيه و شاگردان عالم امام صادق عليهالسلام و راويان حديث ايشان مىباشد كه فقه و حديث را نزد امام فراگرفت. وى يكى از صاحبان اصول و كتابهاى حديثى است كه در نزد علما مشهور است . در حدود سال 150 هجرى فوت نمود. موسوعة طبقات الفقهاء: ج2، ص290.
[8] . مگر خداوند حكومت و خلافت را به بنى اميه نداده بود؟ امام فرمودند: اين گونه كه تو مىپندارى، نيست، خداوند متعال خلافت را به ما داده بود، ولى بنى اميه آن راگرفتند غصب كردند، مثل اينكه مردى يك لباس دارد و ديگرى آن را از او مىگيرد، ولى آن لباس از آنِ كسى كه آن را گرفته، نيست. كافى: ج8، ص266، ح389 و تفسير البرهان: ج2، ص17، ح1.
[9] . داود بن فرقد: وى نيز يكى از اصحاب و شاگردان امام صادق عليهالسلام مىباشد كه نزد ايشان فقه و حديث فراگرفت و از آن حضرت و امام كاظم عليهماالسلام روايت نقل نموده است. علماى رجال او را توثيق كردهاند. وى كتابى داشته و علماى ديگر از آن نقل مىكردهاند. در حدود سال 180 هجرى از دنيا رفت. موسوعة طبقات الفقهاء: ج2، ص190.
[10] . آيا خداوند خلافت را به بنى اميه داد؟ امام فرمودند آن گونه كه مردم مىگويند، نيست، خداوند خلافت را به ما داد و بنى اميه آن را گرفتند. مانند اينكه مردى يك لباس داشته باشد و ديگرى آن را از او بگيرد، ولى آن لباس از آن وى نيست. تفسير عياشى: ج1، ص189، ح23 و تفسير البرهان: ج2، ص18، ح2.
[11] . و از براى خدا عزت است و از براى رسول او و از براى مؤمنين ، لكن اين دورويان نمىدانند. سوره منافقون: آيه 8.
[12] . پس قرارده جماعتى از ناس را كه به زودى بيايند از روى ميل ورغبت به سوى آنها. سوره ابراهيم: آيه 37.
[13] . واى بر هر بدگوى عيب جويى كه مالى گرد آورد و بر شمردش، پندارد كه مال، نگهبان اوست و او را جاويد كرده، نه چنين است كه توهم كرده، قطعا در آتش خرد كننده فرو افكنده خواهد شد... سوره همزه.
[14] . و گمان نكنند كسانى كه كافر شدند اينكه ما آنها را مهلت داديم، به نفع آنهاست، بلكه موجب زيادتى معاصى آنهاست و براى آنهاست عذاب خوار كننده. سوره آل عمران: آيه 178.
[15] . آنچه برسد به تو از نيكى پس از جانب خداست و آنچه برسد به تو از بدى، از قِبَل نفس خود است. سوره نساء: آيه 79.
آیه ٢٦ « قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ ... »
- بازدید: 3980