(زمان خواندن: 1 دقیقه)
از آسمان ها بچرخان چشمي بر اين خاک، موعود!
بر خاک سردي که مانده ست اينگونه غمناک، موعود!
بي آفتاب نگاهت، بي تابش گاه گاهت
مانده ست تقدير گل ها در چنگ کولاک، موعود!
برگير فانوس ها را، درياب کابوس ها
روييده بر شانه ي شهر، ماران ضحاک، موعود!
در اين غروب غم آهنگ، در بازي رنگ و نيرنگ
گويا فقط عشق مانده ست چون آينه پاک، موعود!
با زخم زخم شکفته، با دردهاي نگفته
در انتظار تو مانده ست اين قلب صد چاک، موعود!
در کوچه باغهاي مستي، تا پنجمين فصل هستي
آکنده از باور توست، اين عقل شکاک، موعود!
اين فصل، فصل ظهورست آيينه ها غرق نورست
احساس من پر گشوده ست تا اوج افلاک، موعود!
------------------------
سيد حبيب نظاري
-
-
بازدید: 3268
نوشتن دیدگاه