- جزئیات
- مَن أحَبَّ أنْ يَركَبَ سَفينَةَ النَّجاةِ ، و يَسْتَمْسِكَ بالعُرْوَةِ الوُثْقى ، و يَعْتَصِمَ بحَبلِ اللّه المَتينِ ، فلْيُوالِ عَليّا بَعدي ، و ليُعادِ عَدُوَّهُ ، و لْيَأتمَّ بالأئمّةِ الهُداةِ مِن وُلدِهِ . عيون أخبار الرِّضا : 299
|
- جزئیات
- قال امیرالمؤمنین على عليه السلام: سَبَبُ زَوالِ النِّعَمِ الكُفرانُ مولا علی علیه السلام :ناسپاسى، سبب نابودى نعمت هاست غررالحكم حدیث5517
|
|
|
|
|
|
- جزئیات
- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : ما مِن رَجُلٍ تَكَبَّرَ أو تَجَبَّرَ إلا لِذِلَّةٍ وَجَدَها في نفسِهِ. امام صادق عليه السلام : هيچ مردى تكبّر يا گردن فرازى نكرد، مگر به سبب احساس خوارى و حقارتى كه در خود يافت. الكافي : ۲/۳۱۲/۱۷
|
- جزئیات
- الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إنَّ في الخُمولِ لَراحَةً . امام على عليه السلام : براستى كه آسايش در گمنامى است . غرر الحكم : 3375 .
|
- جزئیات
- الإمامُ عليٌّ عليه السلام : سُبحانَكَ ما أعْظَمَ ما نَرى مِن خَلْقِكَ ! وما أصْغَرَ كُلَّ عَظيمةٍ في جَنْبِ قُدْرَتِكَ ! وما أهْوَلَ ما نَرى مِن مَلَكوتِكَ ! وما أحْقَرَ ذلكَ فيما غابَ عَنّا مِن سُلطانِكَ ! وما أسْبَغَ نِعَمَكَ في الدُّنيا ! وما أصْغَرَها في نِعَمِ الآخِرَةِ ! امام على عليه السلام : اى خداوند سبحان ! چه عظيم و پرشكوه است آنچه از آفرينش تو مى بينيم! و چه خُرد است هر بزرگى در برابر قدرت تو ! و چه هول انگيز است آنچه ما از ملكوت تو مى بينيم! و چه حقير است آنچه ما مى بينيم در برابر قدرت و سلطنت ناپيداى تو از ديدگان ما! و چه بسيار است نعمتهاى تو در اين دنيا ! و چه اندك است اين نعمتها در برابر نعمتهاى آخرت! نهج البلاغة: الخطبة 109.
|
- جزئیات
- امیرالمؤمنین عليه السلام: شَرطُ الاُلفَةِ تَركُ الكُلفَةِ مولا علی علیه السلام : شرط الفت، ترک تكلّف است المواعظ العدديّة صفحه 57
|
|
|
|
|
|
- جزئیات
- شاعر : علی اکبر لطیفیان بنا نیست امروز افسرده باشیم / پس از چند شب باز پژمرده باشیم مگر می شود نور را دیده باشیم / ولی دل به خورشید نسپرده باشیم بنا بود ما را سر پا ببینند / اگر بارها هم زمین خورده باشیم سه شب در به در بین کوچه نشستیم / که سهمی از این سفره ها برده باشیم محال است ما را از آقا بگیرند / محال است حتی اگر مرده باشیم اسیرم به گیسوی بالا نشینی / فدای گرفتاری این چنینی تو شهر غریبی، مسافر نداری / شب پنجم ماه، زائر نداری در این چند شب بال ها کربلایند / بمیرم برایت مهاجر نداری نبینم برای تو شعری نگفتند / مبادا بگویند شاعر نداری تو چهارم مسیر به سمت خدایی / تو چهارم مسیری که عابر نداری در این روزها که تو تنهاترینی / در این روزها که تو زائر نداری مرا زائر بی قرار تو کردند / دلم را چراغ مزار تو کردند بنا شد اگر سائلی نان بگیرد / چه خوب است که از کریمان بگیرد بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد / چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد خدا خواست تا که برای حسینش / زنی در بلندای ایمان بگیرد تمام زمین و زمان را که می گشت / بنا شد عروسی از ایران بگیرد اسیری شهبانوی ما می ارزد / که این خاک بوی حسین جان بگیرد تو آقا ترینی و سجاد مایی / تو شاهی و فرزند داماد مایی خدا باز تصویر مولا کشیده / برای حسینش، علی آفریده تو از بس که غرق حضور خدایی / برای عبادت تو را برگزیده هر آن کس که دیده تو را صبح یا شب / سر سفره های مناجات دیده ترحم کن ای آسمان محبت / به این قطره های چکیده چکیده چه می خواهم از تو که داده نباشی / به اندازه کافی از تو رسیده همین که گدای تو هستیم کافی ست / ابو حمزه های تو هستیم کافی ست بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد / بخوان آدمی بوی انسان بگیرد بخوان، «أبکی – أبکی – لِنَفسی - لِقَبری / دل مرده ی ما کمی جان بگیرد و یا غافرَ الذَنبُ یا قابلَ التَّوب / الهی تَصَدَّق عَلَیَّ بِعَفوک أنا لا اُنسی أیادیکَ عندی / الهی تَصَدَّق عَلَیَّ بِعَفوک الهی و ربی علیک رجائی / الهی تَصَدَّق عَلَیَّ بِعَفوک لباس مناجت را هر که باید / شب پنجم ماه شعبان بگیرد تو هستی دلیل مسلمانی ما / نجات پر و بال زندانی ما به جز عالم سائلی عالمی نیست / به غیر از کریمی تو حاتمی نیست بر این خشک ها تا که باران ببارد / به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست خدا از سرم سایه ات را نگیرد / جز این هر چه را هم بگیرد غمی نیست چهل سال بر سر در خانه ی تو / به جز پرچم کربلا پرچمی نیست تو یعقوبی و پلک مجروح داری / چهل سال گریه، زمان کمی نیست چهل سال گریه، چهل سال ناله / چهل سال گریه برای سه ساله علیهم السلام
|
|
- جزئیات
- بلندبالا و نیک سیرت چنان پیمبر؛ علیاکبر به خَلق و خُلق و به صوت و منطق؛ نبی دیگر؛ علیاکبر رسولصورت؛ بتولعصمت؛ علیشجاعت؛ حسنسخاوت حسینهیبت چو بوالفضائل؛ یل دلاور؛ علیاکبر علی قیامت؛ علی قعودت؛ علی رکوعت؛ علی سجودت تو مقتدایی؛ تو مرتضایی؛ تویی تو حیدر؛ علیاکبر ستارهی بیبدیل لیلا؛ برای شادی، دلیل لیلا وجود تو، فخر ایل لیلا؛ عزیز مادر، علیاکبر لبت چو میلی به تاک دارد؛ درخت خانه چه باک دارد ارادهای کن ز نخل، انگور میزند سر؛ علیاکبر چه دارم از تو برای گفتن؟! حدیث حسن تو ورد دشمن ولی نبودی؛ ولی نداری کم از برادر؛ علیاکبر به صبح و ظهر و به عصر و مغرب، حسین امام و تویی مکبّر پس از شمایان، نماز هم میشود مکدّر؛ علیاکبر خیام آل علیست بستان ؛ که هرکدام از شما بزرگان یکیست نخل و یکیست سرو و تویی صنوبر؛ علیاکبر چه گویم از شرح ارباًارباً که دیدهام در تمام صحرا علیاکبر علیاکبر علیاکبر علیاکبر شاعر : سید محمد حسین حسینی
|
- جزئیات
- شاعر : علی اکبر لطیفیان دلم را هوای تو کرده است / غم آشنای تو پر کرده است حسینیه و مسجد و دل را / نسیم دعای تو پر کرده است تو پیغمبری و بلاد مرا / اذان صدای تو پرکرده است چه باکی ز گمراهیام جاده را / اگر رد پای تو پر کرده است هزاران صده میشود که خدا / صبورا برای تو پر کرده است دلم را به گیسوی تو بستهاند / به طاق دو ابروی تو بستهاند من از گیسوانت پریشانترم / ز چشم خراب تو ویران ترم تو از نور خورشید پیدا تری / من از نور مهتاب پنهان ترم کویرم ولی از کرامات تو / من از عِطر گلهای باران ترم تو لیلایی و بلکه لیلا ترین / من از آهوان تو حیران ترم اگر روی تو قبلهگاه من است / من از هر مسلمان مسلمان ترم تو موسیایی و رود نیلت منم / شرار غمی و خلیلت منم فدای دو چشمان شهلایتان / به قربان این قد و بالایتان مگر از کدامین جهت آمدی / ملک میچکد از سراپایتان نگاه تو کرده است مجنونمان / خدای تو کرده است لیلایتان اسیران زلف تو را چاره نیست / آخ به قربان طرح معمایتان تو آنی که روحالقدُس میشود / گدای نسیم نفسهایتان جمال تو پیغمبر اکرمیست / اسیری زلف تو هم عالمیست تو در سینهی ما حرم میزنی / برای دلم حرف غم میزنی تو آنی که در قلهی مأذنه / قدم میزنی و عَلم میزنی سحرگاه، با اذان سحرگاهیات / سکوت دلم را بهم میزنی تو در محضر ماه امّ البنین / ادب میکنی حرف کم میزنی نبودی اگر نامی از گل نبود / ترنم نبود و تغزّل نبود تو شهزادهای علی اکبری / علی اکبری یا که پیغمبری در خانهات ازدحام گداست / ولی خم به ابرو نمیآوری تو آنی که در بین گهوارهات / بنازی دل عمه را میبری مرا از مناجات شب بهتر است / دو رکعت نماز علی اکبری برای اذان گفتن کربلا / تو از هرکس دیگری بهتری نمازت نیاز شب کربلاست / گرفتار تو زینب کربلاست خدایی ترین جلوهی بینیاز / مؤذن ترینِ زمین حجاز غلامیِ کوی تو را کردهام / اگر آبرومندم و سرفراز ندیدم در این کوچههای کَرم / کسی را شبیه تو مهماننواز کنار خرابات گهوارهات / اذانی بگو تا بخوانم نماز بیا از بقایای خاکسترم / حسینیهی امّ لیلا بساز مرا تا بهشت نگاهت ببر / به پابوسی قتلگاهت ببر
|