پانزدهم رجب وفات عقيله بنى هاشم حضرت زينب كبرى عليها السلام

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

زينبم من كه جهان واله و شيداى منست
قله قاف فلك منزل و ماواى منست
منم ان مظهر صبرى كه پى يارى دين
چو هلاك مه نو قامت رعناى منست
سوگنامه زينب
پنج ساله بود كه در فراق رسول (ص) چون ديگر اعضاى خانواده اشك ريخت. شايد اين اولين اشكهاى مصيبت الود او بودند، اما يقين آخرين آنها نبود، چه اين اشك را بدرقه راه بسيارى ديگر از عزايش كرد، حسن برادر بزرگش، حسين، عباس، على اكبر، فرزندان خود، همه با اشكهاى او بدرقه شدند. اشك و خطبه هاى او دو علامت هر واقعه جانگدازى بود كه در ان سالها، به سراغ امت مى آمد. اشك او تمام ان وقايع را معنا ميداد و خطبه ها و سخنان محكم و فصيحش به آنها جهت و ثمره مى بخشيد.
سال دهم هجرت بود كه يكمرتبه، تمام ارامش و دلگرميها خانه زهرا عليها السلام فرو نشست و جاى خود را به گريه و مظلوميت داد. حوادث بعد از سفيفه، خانه نشينى پدر، خطبه مادر در مسجد پيامبر، ماجراى فدك، تبعيد ابوذر، انزواى سلمان، سكوت بلال و از همه اينها موثر فقدان جد، شخصيت اين دخت خردسال را آماده وظايفى نمود كه خود از همان ابتدا حس ميكرد.
هنوز جان و دلش با فقدان پيامبر (ص) خود نكرده بود كه مادر را نيز از دست داد. ان نيمه شب، هرگز از ياد زينب عليها السلام جدا نشد، نيم شبى سخت اندوهناك و دلخراش، ساعاتى كه پيكر پاك مادر را به خاك مى سپرد.
زينب حالا هم دختر على بود و هم براى پدر مادر. مگر مادرش زهرا عليها السلام ام ابيها (مادر پدرش) نبود و مگر پيامبر (ص) بعد از رحلت همسرش  خديجه عليها السلام چشم و جانش به زهرا عليها السلام در ميان آنها و براستى كه داشتن دخترى اين چنين در فراق همسرى آنچنان براى على عليه السلام مايه ارامش و سكون قلب بود.
زمان سپرى شد تا اينكه پدر بر مسندى كه سالها در انتظار حضرتش بود نشست و نغمه:
لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على الله را سر داد.
اما اين روزگار چندان طولانى نشد و در همين مدت اندك هم، جنگهاى ناخواسته جمل و صفين و نهروان بود.
اين سالها كوتاه اما با شكوه و با حشمت هم، پايانى خونين داشت و اين اولين خونى بود كه زينب عليها السلام را در محاصره اشك و حزن گرفت. حالا بايد خون پدر را پاس داشت و به ثمر رساند و دختر على عليه السلام تمام انچه كه در توان داشت در خدمت به برادر، تنها جانشين لايق پدر به كار بست. دختر على عليه السلام در خدمت و ركاب برادر مهتر، زينبى كرد. تمام عشق و عطوفتى كه به جد و پدر و مادر داشت در امداد حسن عليه السلام در آورد و برادرش را كه وارث خلافت شده بود به عقل و انديشه و تدبير يارى رساند تا اينكه برادر را نيز در كنار تشتى از خون ديد و اين دومين خونى بود كه در چشمان زينب عليها السلام اشك آورد و قلب او را مجروح ساخت.
نوبت به حسين عليه السلام رسيد. برادرى ديگر كه اينك وارث همه مظلوميتهاى خاندان پيامبر است. وقتى كه از برادر شنيد:
و على الا سلام السلام اذ بليت الامه براع مثل يزيد
دانست كه روزگار، ابستن حوادثى ديگر و خونهايى ديگر است.
كاروان كربلا، چون خانه اى بود كه چهار ستون ان حسين عليه السلام، عباس  عليه السلام، زينب عليها السلام و اصحاب بودند. هر كدام از اين ستونها در تكميل اين نهضت خونبار مهم و اصيل بودند. كربلا بدون زينب عليها السلام، عاشورا بدون خطبه هاى زينب عليها السلام و قيام حسين بى كلام زينب عليها السلام در كاخهاى جهل الود ابن زياد و يزيد، روح نهضتى بود كه در كربلا به خاك و خون كشيده بود و بدون اين روح نهضت مرده بود. زينب عليها السلام نه ادامه كربلا كه خود كربلا و عاشورا بود. او نه حاشيه نشين نهضت و نوحه گر عزيزانش كه متن قيام و پيام خونها بود.
اگر زينب عليها السلام، آنچنان محكم و استوار در جمع و استوار در جمع درباريان يزيد، سخن نمى گفت، و فضا را بر يزيديان تنگ نمى كرد. نهضت خونين كربلا، چه سرنوشتى داشت، اگر زينب عليها السلام حيدر وار، از حق و حقانيت برادرش دفاع نمى كرد و سر موئى سستى مى ورزيد، چه كسى توان به ثمر نشاندن خونهاى پاك بنى هاشم را داشت.
بايد ديد كه اين ياد اور دليريهاى على عليه السلام و حشمت پيامبر (ص) در كربلا چه از دست داده بود كه اينچنين از دست آوردهاى كربلا در مقابل طاغوت ننگين بنى اميه، خطبه مى خواند و ايستادگى مى كرد؟ غير از دو فرزندى كه زينب عليها السلام در اين ماجراى بى مانند از دست داد و هر گز يادى از آنها نمى كرد و اندوه خود را در فراق آنها بر ملا نمى ساخت تا مبادا دفاع مقدس خود را در اذهان و هم الود مردم به داستانى شخصى و بى هدف مبدل سازد، زينب عليها السلام در ان سرزمين تف زده، حسين عليه السلام و عباس عليه السلام را باقى گذاشت بود و كيست كه برادرى چون حسين عليه السلام را در خون غلطان ببيند و در ادامه راه او به هر بهائى نكوشد در سه خطبه معروف و جانسوز زينب، فصاحت خطبه هاى على عليه السلام و شور سخنان حسين عليه السلام موج ميزد، اولين خطبه را براى مردم كوفه خواندى: اى مردم، مردان شما، عزيزان ما را كشتند و انگاه زنانتان به شيون و گريه نشستند، خداوند روز قيامت بين ما و شما قضاوت خواهد كرد.
و در مجالس غرق در مستى و رذالت ابن زياد زد: سپاس خدائى را كه ما را افريد و با پيام اورش حضرت محمد (ص) گرامى داشت و از ناپاكى و پليدى دور گردانيد، حقيقت اين است كه خداوند فقط اشخاص پست و بدكار را رسوا ميگرداند و كسى كه فاجر و فساد پيشه است دروغ مى گويد و ما از ان مردمان نيستيم و چنين اشخاصى از غير ما هستند.
اى ابن زياد! در كار خويش بنگر، انگاه خواهى دانست كه در انروز جريان و نتيجه قضاوت چيست و رستگارى به سراغ كه خواهد آمد، اى فرزند مرجان مادرت به عزايت بنشيند.
اين سخنان يك مادر و يك خواهر داغديده است كه چنين سقف كاخ كوفه را بر سر صاحبانش مخروب ميكند و آنها را در كارى كه كردند، به انديشه فرو ميبرد هر كلام و سخنى كه از دهان زينب عليها السلام خارج ميشد پايه هاى حكومت بنى اميه را سست ميكرد و مردان جانى اين قوم را بيشتر در نزد مردم كوفه منفور ميساخت.
زينب دليرى و مسئوليت على گونه اش را در رواقهاى كاخ يزيد، دومين و جانى ترين خليفه اموى به نمايش گذاشت. در حالى كه يزيد وقاحت و بى شرمى را به اوج رساند و با چوبهاى حقد و حسد بر لبهاى امام مى كوفت و در همان حال پدرانش را در بدر واحد، هلاك شده بودند صدا مى زد و ارزو مى كرد كه در كاخ پيروزى او حضور داشته و از قدرت او لذت مى بردند، ناگهان زينب عليها السلام تمام اوهام پوچ او را از درون متلاشى كرد و با وقارى پيروزمندان گفت:
سپاس خدايى را كه پروردگار جهانيان است. اى يزيد گمان كردى و از اينكه ما را شهر به شهر به اسارت كشاندى نزد خدا عزيز و محترم شده اى؟ چه تصور ابلهانه اى! اين اعمال پست، نه عزت و شكوهى براى تو فراهم كرد و نه از جاه و مقام و منزلت ما در نزد خدا كاست.
از اعمال پليد خود سخت مغرورى و تصور ميكنى كه شادى و خرمى به سوى تو روى آورده و دنيا به كام توست. اندكى به خود اى و عنان نفس سركش ‍ خويش را كه از جهل و گمراهى سر به طغيان نهاده، محكم بگير كه خدا فرموده است:
و لا يحسبن الذين كفروا انما لهم خير نفسهم، انما نملى لهم ليزدا دوا اثما و لهم عذاب مهين
انآنكه كفر ورزيدند و به تبهكارى گرائيدند، هر گز تصور نكنند مهلتى كه به آنها داديم، فرصتى گرانبها براى آنان است، ما به آنها مهلت داديم كه به گناه خود بيفزايند و براى آنان عذاب و كيفرى هولناك در دنبال است...
اى پسر اسيرى كه بر او منت رفته و ازاد شده است! آيا اين از عدالت و دادگسترى است زنان و كنيزان تو پشت پرده باشند و دختران رسول خدا اسير و سرگردان شهرها شوند و آنان را در حاليكه مردان و حاميانشان با آنها نيست انگشت نماى خلق گردانى. يزيد! آيا ميگوئى اى كاش بزرگان خاندان من كه در بدر كشته شدند مى بودند و مى ديدند! خود را گناهكار نمى شمارى؟ و اين گناه بزرگ نمى پندارى و اين سخنان را در حالى مى گوئى كه چوب خيزران، بر دندانهاى مقدس سيد جوآنان بهشت مى زنى! چگونه نزنى؟ در حاليكه با ريختن خونهاى پاك، خونهاى ستاره هاى درخشان زمين از دودمان عبدالمطلب، زخمها را خنجر زده اى.
سكوت همه دهانها را بسته بود، زينب با تازيانه اى كه بر پشت كلمات مى راند آنها را در دل و جان مغرورين اموى جا ميداد و در جان اين به ظاهر غالب آمده ها هراس و اضطراب مى انداخت.
زينب عليها السلام كوله بار اسارت را بر دوش كشيد و كاروانى را كه لطف خدا بدرقه ان بود از شهرى به شهرى هدايت ميكرد، گاه رقيه را ارام ميكرد و گاه بر سكينه دلدارى ميداد، يتيمان بنى هاشم را مادرى ميكرد، سخن نهضت را اشكار مى ساخت و براى برادر زاده معصومش امام سجاد عليه السلام از روى شفقت و دلدارى حديث ام ايمن را ميخواند.
زينب عليها السلام تجسم مظلوميتهاى قبيله اى است كه تن به هيچ ذلتى ندادند و در سر تا سر تاريخ بشرى، نمونه هاى اشكار انسانيت و تقوا هستند، زن امروز بايد در سخن زينب، صبر زينب، صلابت زينب، شجاعت زينب و شعور عالمانه او، خود را بيابد.
زينب عليها السلام ازاده اسيرى بود كه تا پايان عمر شريفش در اسارت هيچ غمى در نيآمد و بلكه همه مصائب را در قلب همچون اقيانوس وجود خود جاى داد و در رساندن پيام قيام بزرگ برادر، كوتاهى نكرد.
عطر ولايت
من ان فرشته ام كه به دنيا نشسته ام
حورايم و، به دامن تقوا نشسته ام
من چشمه ام جدا شده از كوثر بهشت
طوبايم و، به گلشن طاها نشسته ام
عطر ولايتم من و، پيچيده در فضا
نور محبتم كه به دلها نشسته ام
ان اخترم كه جلوه گرم از دو آفتاب
ان گوهرم كه پيش دو دريا نشسته ام
من زينبم كه مظهر صبر و شهامت
و زمكرمت به طارم اعلى نشسته ام
نور على و فاطمه در جان من دميد
چون در كنار حيدر و زهرا نشسته ام
ايمان ان دو را به وراثت گرفته ام
ايثار ان دو را به تماشا نشسته ام
من ديده ام كلاس دبستان وحى را
در پاى درس خواجه اسرا نشسته ام
دارم نشان زين ابيها من از پدر
چون در حريم ام ابيها نشسته ام
من تربيت به دامن زهرا گرفته ام
در بزم انس عصمت كبرى نشسته ام
بابم على چو نقطه بسم الله است و من
چون كسره پاى نقطه ان با نشسته ام
سنگينى رسالت خونها سبب شده است
من در نماز شب اگر از پا نشسته ام
از بسكه داغ بر جگر من نشسته است
آتش بجان چو لاله صحرا نشسته ام
با اين مقام انهمه ديدم ستم زد هر
كز بار غم شكسته و از پا نشسته ام
در چار سالگى غم چل ساله ام رسيد
تا در فراق سيد بطحا نشسته ام
من ديده ام شهادت مادر به چشم خود
در سوگ ان حبيبه يكتا نشسته ام
رخسار غرقه خون على ديده ام، دريغ
ان دخترم كه در غم بابا نشسته ام
داغ حسن شراره غم ديده ام، دريغ
ان دخترم كه در غم بابا نشسته ام
در انقلاب سرخ حسينى به ياريش
بر باره اسارت و غمها نشسته ام
بر خاستم بپاى به هر جا كه او بخواست
و آنجا او نشست من آنجا نشسته ام
يا از غم شهادت عباس سوختم
يا در عزاى زاده ليلا نشسته ام
از پاى در نيامدم از هر بلا ولى
پيش سر حسين من از پا نشسته ام
آمد سويم مويد و ميگفت عمه جآن
بر درگهت براى تمنا نشسته ام
مرثيه گروهى در وفات حضرت زينب عليها السلام
خودم ديدم كه صحرا لاله گون بود
زمين از خون ياران غرقه خون بود
خودم ديدم فضاى آسمانها
پر از انا اليه راجعون بود
خودم ديدم كه نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود
خودم ديدم كه بر هر برگ لاله
نوشته اين سخن با خط خون بود
گلى گم كرده ام ميجويم او را، به هر گل ميرسم ميبويم او را
خودم ديدم گلوى اصغرش را
خودم در بر كشيدم اكبرش را
اگر چه از كنار نهر علقم
زگريه منع كردم خواهرم را
خودم ديدم كه زهرا ناله ميكرد
خودم ديدم سرشك مادرم را
مكن منعم اگر با اينهمه داغ
زنم بر چوبه محمل سرم را
گلى گم كرده ام ميجويم او را، به هر گل ميرسم ميبويم او را
خودم ديدم كه دلها مرده بودند
خودم ديدم همه افسرده بودند
خودم ديدم كبوترهاى معصوم
همه در زير پر، سر برده بودند
خودم ديدم كه گلهاى نبوت
زبى ابى همه پژمرده بودند
همان جايى كه فرزندان زهرا
بجرم عشق سيلى خورده بودند
گلى گم كرده ام ميجويم او را، به هر گل ميرسم ميبويم او را
گل من يك نشان در بدن داشت، يكى پيراهن كهنه به تن داشت
حسين جانم حسين جانم حسين جانم حسين جانم
-------------------
محمد عسكرى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
اربعین
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

* کلیپهای بیشتر

روزشمارتاریخ اسلام

1 صفر

١ـ وقوع جنگ صفین٢ـ ورود کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) به شام 1ـ وقوع جنگ صفینروز اول...


ادامه ...

2 صفر

١ـ ورود اسراى اهل بیت‌(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون٢ـ شهادت جناب زیدبن على بن الحسین‌(علیهما السلام)٣ـ...


ادامه ...

3 صفر

ولادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) امام پنجم، محمد بن على بن الحسین علیه السلام بنا بر...


ادامه ...

5 صفر

شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) دختر امام حسین (علیه السلام) در پنجم صفر سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

7 صفر

١- شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام)٢ ـ ولادت امام موسى بن جعفر (علیه السلام)1ـ شهادت امام حسن...


ادامه ...

8 صفر

وفات سلمان فارسیدر هشتم صفر سال 36 هـ .ق. سلمان، بزرگ صحابی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه...


ادامه ...

9 صفر

١ـ شهادت عمّار یاسر در جنگ صفین٢ـ وقوع جنگ نهروان1ـ شهادت عمّار یاسر در جنگ صفیندر نهم...


ادامه ...

14 صفر

شهادت « محمد بن ابى بكر » روز چهاردهم صفر سال 38 هـ .ق. محمد بن ابی بکر،...


ادامه ...

18 صفر

شهادت اویس قرنى در هجدهم صفر سال 37 هـ .ق. در جریان جنـگ صفین اویـس قرنی به شهادت...


ادامه ...

20 صفر

١ـ فاجعه بئر معونه٢ـ ورود كاروان حسینى به کربلا٣ـ اربعین حسینى 1ـ فاجعه ‌بئر معونهدر بیستم صفر سال...


ادامه ...

27 صفر

مأموریت «اسامه بن زید» از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای تجهیز سپاه اسلام رسول گرامی اسلام(صلی...


ادامه ...

28 صفر

١ـ شهادت جانسوز پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)٢ـ شهادت امام حسن مجتبی(علیه...


ادامه ...

30 صفر

شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در روز آخـر صفر سـال 203 هـ .ق. هشـتمین اختر...


ادامه ...
0123456789101112

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page