فصل هفتم: مفهوم و مصداق امر به معروف و نهى از منكر

(زمان خواندن: 23 - 45 دقیقه)

واژه «معروف» از ريشه «عرف» به معناى كار خوب و پسنديده است، و خداپرستان از آن «پسنديده نزد خدا» را اراده مى كنند. «منكر» نيز از ماده «نكر» و معناى آن برخلاف معناى معروف بوده، در عرف دين داران، به معناى كارى است كه خداوند از آن راضى نباشد. بدين ترتيب، امر به معروف يعنى دستور دادن به كارهاى خير، و نهى از منكر يعنى بازداشتن از كارهاى زشت و ناپسند. اين دو عمل با توجه به شرايط و مقتضيات زمان و مكان و سن اشخاص، با روشهاى گوناگونى صورت مى گيرد. اين روشها را مى توان مصاديق امر به معروف و نهى از منكر ناميد.
گستره معناى امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر، يكى از مهم ترين واجبات و تكاليف شرعى است كه روايات درباره اهميت آن چنين مى فرمايند:
فريضة عظيمة بها تقام الفرائض؛ (1) تكليفى بزرگ كه همه فرايض و واجبات به واسطه آن برپا داشته مى شوند.
يا اتم الفرائض و اءشرفها و اءفضلها؛ (2) [امر به معروف و نهى از منكر] كامل ترين و والاترين واجبات و تكاليف است.
اما براى شناخت جايگاه اين دو فريضه، لازم است گستره آنها را بشناسيم.
مراتب امر به معروف و نهى از منكر از تعليم جاهل آغاز مى شود و تا جهاد ادامه مى يابد. بنابراين نخستين مرتبه امر به معروف و نهى از منكر، آموزش ‍ واجبات شرعى به كسانى است كه از آنها ناآگاه اند. اين مطلب كه در زبان روايات، از آن به تعليم جاهل تعبير شده است، بيش تر به آموزش احكام و تكاليف شرعى براى نوجوانان باز مى گردد. البته همان طور كه تعليم واجبات و وادار كردن مردم به انجام آنها واجب است، تكاليف مستحبى نيز وجود دارند كه امر به آنها، مستحب است.
پس از تعليم جاهل، بايد كسانى را به معروف امر كرد كه از حكم و تكليف شرعى ناآگاه نيستند، ولى تكليف خود را انجام نداده يا مرتكب عمل منكرى شده اند. در اين باره لازم است آنان را از وظيفه شان آگاه ساخت:
انما يؤ مر بالمعروف و ينهى عن المنكر مؤمن فيتعظ اءو جاهل فيتعلم؛ (3)
گاهى مؤمنى امر به معروف و نهى از منكر مى شود و بدين ترتيب موعظه شده، آن را مى پذيرد؛ گاهى نيز جاهل است و نمى داند، و به اين شيوه مى آموزد.
در اين مرحله، شرط تاءثير امر به معروف مطرح مى شود. البته گاه در جامعه فضايى حاكم است كه احكام شرعى ارزش اجتماعى بالايى دارند و ترك آنها گناهى بزرگ محسوب شده و ضد ارزش به شمار مى آيد. در اين شرايط، تارك الصلاة ناميدن يك فرد براى او از هر ناسزايى بدتر است. در چنين وضعيتى، نهى از منكر تاءثير خوبى بر جا مى گذارد. احكامى كه در رساله هاى عمليه براى امر به معروف ذكر شده، بيشتر ناظر به اين مرحله است. اما گاه فضاى فرهنگى حاكم بر جامعه اين گونه نيست و انجام تكليف واجب، ارزش، و ترك آن، ضد ارزش تلقى نمى شود و گناهكاران هيچ شرم و حيايى از ارتكاب گناه و معصيت به خود راه نمى دهند. تا آنجا كه با جسارت به گناه اقرار مى كنند و اگر به آنها گفته شود كه براى اجراى احكام، زحتمهاى زيادى كشيده شده، آشكارا خواهند گفت كه ما اسلام را نمى خواهيم. در چنين فضاى فرهنگى اى تظاهر به مخالفت با اسلام، زشتى خود را از دست داده است.
شرايط حاكم بر جامعه عصر امام حسين عليه السلام نيز اين گونه بود: احكام قطعى اسلام ترك شود؛ حدود الاهى تعطيل شده بود و كسى كه از سوى معاويه كانديداى خلافت بر مسلمانان شده بود، همواره شراب مى خورد و به اين كار تظاهر مى كرد. او سگ باز و ميمون باز بود، و همه مردم از اين ويژگى او آگاه بودند. (4) در چنين اوضاعى احكام اسلامى، يكى پس از ديگرى انكار مى شد و براى اندك مخالفتى با حكومت، به آسانى خون مسلمانان بر زمين مى ريخت. نهى از منكر و موعظه نيز سودى نداشت؛ از همين روى بود كه امام حسين عليه السلام فرمود:
فعلى الا سلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛ (5) وقتى كه مردم به حاكمى مثل يزيد مبتلا شوند، بايد فاتحه اسلام را خواند.
البته در اواخر دوران حكومت معاويه نيز جز ظواهر محدودى، از اسلام چيزى باقى نمانده بود، ولى وضع به گونه اى نبود كه حاكمان بتوانند به راحتى به گناه تظاهر كنند و مردم نيز خاموش بمانند.
در چنين اوضاعى كه امر به معروف و نهى از منكر بى تاءثير است و مردم با كسى كه به اين فريضه عمل مى كند، دشمنى مى ورزند يا حتى او را مى كشند(6) چه بايد كرد؟ به روايت جابر، امام باقر عليه السلام فرموده است: «در اين هنگام با آنان جهاد كنيد تا به امر خدا گردن نهند». (7) بنابراين گستره امر به معروف، از تعليم جاهل آغاز شده، تا جهاد پيش ‍ رود.
در گذشته، كتابى جداگانه به نام امر به معروف در ميان كتابهاى روايى شيعه نبود، بلكه در پايان كتاب «جهاد» بابى را به امر به معروف اختصاص ‍ مى دادند. كتاب تهذيب الاحكام طوسى چنين است: از اين روى، مى توان گفت، مفهوم امر به معروف و نهى از منكر، دو نوع كاربرد دارد: نخست كاربردى كه در رساله هاى عمليه مطرح است. اين نوع كاربرد هيچ گاه جهاد را در بر نمى گيرد؛ زيرا در اين نوع امر به معروف و نهى از منكر، بيم نداشتن از ضرر شرطى ضرورى است، در حالى كه در جهاد، اين شرط معنا ندارد و احتمال ضرر و گاهى يقين به آن وجود دارد. نوع ديگر امر به معروف، مصداق جهاد است كه در آن، احتمال، بلكه اطمينان به ضرر وجود دارد و گاهى انسان اطمينان دارد كه كشته مى شود.
نوع سوم مصداق امر به معروف، تعليم جاهل است. برخى فقها معتقدند كه بخش اول آيه يدعون إ لى الخير و ياءمرون بالمعروف،(8) كه دعوت به خير است و به تعليم جاهل باز مى گردد امر به معروف نيست. آنان بر اين باورند كه اگر كسى از تكليفى بى خبر باشد و بدين دليل آن را انجام ندهد، آموزش اين تكليف به او امر به معروف نيست، بلكه امر به معروف يادآورى تكليفى است كه كسى آن را مى داند، ولى انجام نمى دهد.
بنابراين مفهوم متعارف امر به معروف هنگامى مصداق پيدا مى كند كه حكومت اسلامى مقتدر بوده، ارزشهاى اسلامى در جامعه حاكم است. در اين زمان، مردم از انجام كار زشت و گناه خجالت مى كشند و نهى از منكر بر آنها تاءثير مى گذارد. اين نوع امر به معروف همان شرايطى را دارد كه در منابع فقهى و رساله هاى عمليه آمده است. البته اين شرايط، شامل امر به معروفى نمى شود كه به معناى جهاد است. امام خمينى قدس سره در اين باره مى فرمايد: «تقيه جايز نيست، ولو بلغ ما بلغ». در چنين مواردى بايد امر به معروف و نهى از منكر در معناى عام خود، از يك سوى، تعليم جاهل را در برمى گيرد و از سوى ديگر، تا مرحله جهاد مى رسد؛ زيرا هدف جهاد، برترى سخن خداست: لتكون كلمة الله هى العليا. منظور امام حسين عليه السلام از امر به معروف و نهى از منكر، مفهوم عام آن است، نه معناى متعارف محدود آن. عدم احتمال ضرر يكى از شرايط اين معناى امر به معروف و نهى از منكر است؛ زيرا امام به يقين مى دانست كه كشته خواهد شد. ايشان افزون بر علم امامت و اخبارى كه از جد و پدرش ‍ درباره شهادت خود شنيده بود، از طريق علم عادى نيز مى توانست از شهادت خود آگاه شود؛ زيرا افراد پرشمارى ايشان را از رفتن به عراق برحذر مى داشتند و به او مى گفتند كه اگر به عراق رود، كشته خواهد شد و رفتار كوفيان را با پدر و برادرش به او متذكر مى شدند. آن حضرت در جواب مى فرمود: خدا خيرتان بدهد كه مرا نصيحت مى كنيد؛ ولى من تكليفى دارم كه بايد بدان عمل كنم. (9)
رابطه معناى امر به معروف با معناى جهاد
در كتابهاى فقهى جهاد بر سه قسم است: جهاد ابتدايى، جهاد دفاعى، و جهاد با اهل بغى. قسم اول، يعنى جهاد ابتدايى، به دستور امام و براى كنار زدن موانع هدايت از سر راه ولى خدا صورت مى گيرد تا حكومت اسلامى بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش دهد و معارف الاهى را به همگان عرضه كند، و به اين ترتيب، راه هدايت بازگردد. از اين روى خداوند مى فرمايد:
فقاتلوا اءئمة الكفر؛ (10) - با پيشوايان كفر پيكار كنيد.
اما قسم دوم جهاد هنگامى صورت مى گيرد كه به مسلمانان حمله شود و آنان در مقام دفاع برآيند. نوع سوم جهاد نيز زمانى مصداق مى يابد كه بين دو دسته از مسلمانان جنگ در گيرد و راهى براى اصلاح نباشد، مگر اينكه به كمك دسته اى كه مظلوم واقع شده، بشتابند، يا حاكم اسلامى دستور دهد با كسانى كه بر ضد حكومت اسلامى شوريده اند، جهاد كنند، كه اين مبارزه، در اصطلاح، جهاد با اهل بغى ناميده مى شود.
اما قيام و جهاد امام حسين عليه السلام در كدام يك از اين اقسام سه گانه مى گنجد؟ با اندكى تاءمل به اين نتيجه مى رسيم كه قيام آن حضرت، در هيچ يك از اين سه قسم جهاد كه در كتابهاى فقهى آمده است، قرار نمى گيرد. جهاد آن حضرت جهاد ابتدايى با كفار نبود. جهاد دفاعى نيز به شمار نمى آمد؛ چرا كه جهاد دفاعى در مقابل كفارى صورت مى گيرد كه به مسلمانان حمله كرده اند. همچنين قيام آن حضرت قتال با اهل بغى نبود. بنابراين قيام سيدالشهدا عليه السلام چه نوع جهادى بود كه ايشان براى انجام آن با تمام افراد خاندانش به كربلا رفت و حتى طفل شيرخواره اش را هم فدا كرد؟
«جهاد» اصطلاحات مختلفى دارد. معناى جهاد، از يك سوى به قدرى وسيع است كه حتى جهاد با مال، در راه ترويج اسلام و مبارزه با كفار و جلوگيرى از هجوم فرهنگى دشمن را در بر مى گيرد؛ چنان كه خداى تعالى در قرآن مى فرمايد:
و جاهدوا باءموالكم و اءنفسكم فى سبيل الله؛ (11) با مالها و جانهايتان در راه خدا پيكار كنيد.
البته اين نوعى توسعه در مفهوم جهاد است؛ اگرچه معناى لغوى جهاد همه اين موارد را در بر مى گيرد. جهاد يعنى تلاش كردن و كوشيدن، و - با توجه به باب «مفاعله» - مجاهدت يعنى تلاش كردن در مقابل يك دشمن يا يك مانع. اما منظور از مانع در معناى لغوى آن، تنها شمشير نيست، بلكه ممكن است اين مانع، دشمنى اقتصادى يا فرهنگى باشد. جهاد در اين مورد نيز صدق مى كند. فعاليتهاى اقتصادى يا اجتماعى كه متناسب با اقدامات دشمن باشد نيز جهاد به شمار مى آيد؛ چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:
فضل الله المجاهدين باءموالهم و اءنفسهم على القاعدين درجة؛ (12) خدا كسانى را كه با مال و جان خود جهاد مى كنند، به درجه اى، بر نشستگان برترى بخشيده است.
نوعى از جهاد، آن است كه جان را در معرض كشته شدن قرار دهند. قسم ديگر آن نيز جهادالنفس است؛ يعنى مجاهده با نفس خود، كه نام آن جهاد اكبر است. (13)
بنابراين مفهوم جهاد، از يك سوى، به قدرى گسترش مى يابد كه جهاد با مال، جهاد با تبليغ، جهاد با زبان و قلم و حتى جهاد با نفس را شامل مى شود. اين توسعه در مفهوم است. اما جهاد در مفهوم اصطلاحى و فقهى آن، شامل قيام امام حسين عليه السلام نمى شود؛ زيرا گاهى مفاهيم دو گونه معنا دارد: معنايى عام و معنايى خاص. «معناى خاص» مفهوم اصطلاحى خاصى است كه در فضايى خاص و جامعه اى خاص به كار مى رود؛ اما «معناى عام» ممكن است همان معناى لغوى باشد يا اينكه بر اثر تحولات اجتماعى، مصاديق جديدى بيابد و گسترش پيدا كند.
بدين ترتيب با توجه به معناى عام جهاد - يعنى تلاش در راه خدا بر ضد دشمن - بسيارى از موارد امر به معروف و نهى از منكر را مى توان مصداق جهاد دانست. از طرف ديگر، اگر امر به معروف و نهى از منكر را به معناى امر آن در نظر بگيريم، تقريبا تمام مصاديق جهاد، به جز جهاد با نفس، در دايره آن مى گنجند؛ زيرا امر كردن ديگران به كارهاى خوب و نهى كردن آنان از كارهاى بد مصداق تلاش در راه خدا به شمار مى آيد، و بدين ترتيب اين دو مفهوم با هم تداخل مى يابند. نكته قابل توجه آنكه، هرگاه امر به معروف و نهى از منكر در كنار جهاد شامل امر به معروف نمى شود، و امر به معروف نيز شامل جهاد نمى گردد. اما هر يك از آنها به تنهايى به كار روند شامل معناى ديگرى هم مى شود. با توجه به اين مقدمه، مى توان گفت مراد امام حسين عليه السلام از امر به معروف و نهى از منكر، كه آن را هدف خويش ‍ معرفى مى كند، معناى اصطلاحى فقهى نيست، كه يكى از شرايط آن، عدم خوف از ضرر است. چنان كه امام خمينى رحمه الله در بحث تقيه نوشته اند، تقيه در مهام امور لازم نيست. ايشان در اين زمينه مثالهايى نيز آورده اند؛ از جمله اينكه اگر دشمن قصد داشته باشد كه كعبه را ويران كند، در اين زمينه نمى توان به بهانه امكان خطر، نهى از منكر نكرد، بلكه به هر بهايى بايد به اين تكليف عمل كرد و مانع ويرانى خانه خدا شد؛ هر چند بهاى آن، جان انسان باشد.
همچنين اگر جان پيامبر يا امامى در خطر باشد، نمى توان به دليل زخم يا سيلى خوردن يا خوف ضرر، كنار ايستاد؛ بلكه بايد پيامبر و امام معصوم را نجات داد، اگرچه هزاران تن كشته شوند. امام خمينى رحمه الله مثالهاى ديگرى نيز مى آورند و به طور كلى مى گويند در مواردى كه اصل و كيان اسلام در خطر باشد، تقيه جايز نيست.
لازم است امروزه اين موارد، با توجه به مسائل اجتماعى روز بررسى شود. امروزه پيامبر و امام معصوم را نمى كشند؛ زيرا آنان را نمى يابند؛ ولى قصد دارند پيامبرى پيامبر و ولايت امام را نابود سازند، و مى گويند بعد از مرگ پيامبر، ولايتى در كار نيست. (14) درباره وحى نيز مى گويند، وحى امرى شخصى است و واقعا نمى توان پيامبرى كسى را اثبات كرد. پيامبر نيز همچون ديگران است. او نيز مانند همه انسانها اشتباه مى كند. (15) اين عمل از كشتن پيامبر بدتر است؛ زيرا با شهادت پيامبر هدف او از ميان نمى رود؛ چنان كه خون امام حسين عليه السلام هدف او را حفظ كرد؛ ولى اگر پيامبرى و امامت برچيده شد، چيزى از هدف پيامبران و امامان باقى نمى ماند. در اين سالها، كيان اسلام آماج حمله هاى بسيار قرار گرفته و روزبه روز دين در جامعه تضعيف مى شود؛ به گونه اى كه مسلمانان خارج از كشور نيز اين خطر را دريافته اند و از ضعف معنويت در كشور ما بسيار نگران شده اند.
درباره اين تنزل معنوى و دينى، به دو دسته عامل مى توان اشاره كرد: دسته اول، مطبوعات و نشريات و كتابهاى گم راه كننده، كه وزارت ارشاد در اين باره مسئول است؛ و دسته ديگر، اقداماتى كه در كشور صورت مى گيرد تا زشتى گناه از بين برود، و به بهانه ارج نهادن به مقام جوانان، مردم به گناه كردن تشويق شوند. البته در اين زمينه نقش تلويزيونهاى خارجى در ارائه فيلمهاى مبتذل در مناطق مرزى، يا استفاده هاى غير قانونى از ماهواره انكارناپذير است. در اين زمينه، ديگر وزارتخانه ها نيز نقش دارند، ولى سهم وزارت ارشاد بيش از همه آنهاست. (16)

واژه «معروف» از ريشه «عرف» به معناى كار خوب و پسنديده است، و خداپرستان از آن «پسنديده نزد خدا» را اراده مى كنند. «منكر» نيز از ماده «نكر» و معناى آن برخلاف معناى معروف بوده، در عرف دين داران، به معناى كارى است كه خداوند از آن راضى نباشد. بدين ترتيب، امر به معروف يعنى دستور دادن به كارهاى خير، و نهى از منكر يعنى بازداشتن از كارهاى زشت و ناپسند. اين دو عمل با توجه به شرايط و مقتضيات زمان و مكان و سن اشخاص، با روشهاى گوناگونى صورت مى گيرد. اين روشها را مى توان مصاديق امر به معروف و نهى از منكر ناميد.
گستره معناى امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر، يكى از مهم ترين واجبات و تكاليف شرعى است كه روايات درباره اهميت آن چنين مى فرمايند:
فريضة عظيمة بها تقام الفرائض؛ (1) تكليفى بزرگ كه همه فرايض و واجبات به واسطه آن برپا داشته مى شوند.
يا اتم الفرائض و اءشرفها و اءفضلها؛ (2) [امر به معروف و نهى از منكر] كامل ترين و والاترين واجبات و تكاليف است.
اما براى شناخت جايگاه اين دو فريضه، لازم است گستره آنها را بشناسيم.
مراتب امر به معروف و نهى از منكر از تعليم جاهل آغاز مى شود و تا جهاد ادامه مى يابد. بنابراين نخستين مرتبه امر به معروف و نهى از منكر، آموزش ‍ واجبات شرعى به كسانى است كه از آنها ناآگاه اند. اين مطلب كه در زبان روايات، از آن به تعليم جاهل تعبير شده است، بيش تر به آموزش احكام و تكاليف شرعى براى نوجوانان باز مى گردد. البته همان طور كه تعليم واجبات و وادار كردن مردم به انجام آنها واجب است، تكاليف مستحبى نيز وجود دارند كه امر به آنها، مستحب است.
پس از تعليم جاهل، بايد كسانى را به معروف امر كرد كه از حكم و تكليف شرعى ناآگاه نيستند، ولى تكليف خود را انجام نداده يا مرتكب عمل منكرى شده اند. در اين باره لازم است آنان را از وظيفه شان آگاه ساخت:
انما يؤ مر بالمعروف و ينهى عن المنكر مؤمن فيتعظ اءو جاهل فيتعلم؛ (3)
گاهى مؤمنى امر به معروف و نهى از منكر مى شود و بدين ترتيب موعظه شده، آن را مى پذيرد؛ گاهى نيز جاهل است و نمى داند، و به اين شيوه مى آموزد.
در اين مرحله، شرط تاءثير امر به معروف مطرح مى شود. البته گاه در جامعه فضايى حاكم است كه احكام شرعى ارزش اجتماعى بالايى دارند و ترك آنها گناهى بزرگ محسوب شده و ضد ارزش به شمار مى آيد. در اين شرايط، تارك الصلاة ناميدن يك فرد براى او از هر ناسزايى بدتر است. در چنين وضعيتى، نهى از منكر تاءثير خوبى بر جا مى گذارد. احكامى كه در رساله هاى عمليه براى امر به معروف ذكر شده، بيشتر ناظر به اين مرحله است. اما گاه فضاى فرهنگى حاكم بر جامعه اين گونه نيست و انجام تكليف واجب، ارزش، و ترك آن، ضد ارزش تلقى نمى شود و گناهكاران هيچ شرم و حيايى از ارتكاب گناه و معصيت به خود راه نمى دهند. تا آنجا كه با جسارت به گناه اقرار مى كنند و اگر به آنها گفته شود كه براى اجراى احكام، زحتمهاى زيادى كشيده شده، آشكارا خواهند گفت كه ما اسلام را نمى خواهيم. در چنين فضاى فرهنگى اى تظاهر به مخالفت با اسلام، زشتى خود را از دست داده است.
شرايط حاكم بر جامعه عصر امام حسين عليه السلام نيز اين گونه بود: احكام قطعى اسلام ترك شود؛ حدود الاهى تعطيل شده بود و كسى كه از سوى معاويه كانديداى خلافت بر مسلمانان شده بود، همواره شراب مى خورد و به اين كار تظاهر مى كرد. او سگ باز و ميمون باز بود، و همه مردم از اين ويژگى او آگاه بودند. (4) در چنين اوضاعى احكام اسلامى، يكى پس از ديگرى انكار مى شد و براى اندك مخالفتى با حكومت، به آسانى خون مسلمانان بر زمين مى ريخت. نهى از منكر و موعظه نيز سودى نداشت؛ از همين روى بود كه امام حسين عليه السلام فرمود:
فعلى الا سلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛ (5) وقتى كه مردم به حاكمى مثل يزيد مبتلا شوند، بايد فاتحه اسلام را خواند.
البته در اواخر دوران حكومت معاويه نيز جز ظواهر محدودى، از اسلام چيزى باقى نمانده بود، ولى وضع به گونه اى نبود كه حاكمان بتوانند به راحتى به گناه تظاهر كنند و مردم نيز خاموش بمانند.
در چنين اوضاعى كه امر به معروف و نهى از منكر بى تاءثير است و مردم با كسى كه به اين فريضه عمل مى كند، دشمنى مى ورزند يا حتى او را مى كشند(6) چه بايد كرد؟ به روايت جابر، امام باقر عليه السلام فرموده است: «در اين هنگام با آنان جهاد كنيد تا به امر خدا گردن نهند». (7) بنابراين گستره امر به معروف، از تعليم جاهل آغاز شده، تا جهاد پيش ‍ رود.
در گذشته، كتابى جداگانه به نام امر به معروف در ميان كتابهاى روايى شيعه نبود، بلكه در پايان كتاب «جهاد» بابى را به امر به معروف اختصاص ‍ مى دادند. كتاب تهذيب الاحكام طوسى چنين است: از اين روى، مى توان گفت، مفهوم امر به معروف و نهى از منكر، دو نوع كاربرد دارد: نخست كاربردى كه در رساله هاى عمليه مطرح است. اين نوع كاربرد هيچ گاه جهاد را در بر نمى گيرد؛ زيرا در اين نوع امر به معروف و نهى از منكر، بيم نداشتن از ضرر شرطى ضرورى است، در حالى كه در جهاد، اين شرط معنا ندارد و احتمال ضرر و گاهى يقين به آن وجود دارد. نوع ديگر امر به معروف، مصداق جهاد است كه در آن، احتمال، بلكه اطمينان به ضرر وجود دارد و گاهى انسان اطمينان دارد كه كشته مى شود.
نوع سوم مصداق امر به معروف، تعليم جاهل است. برخى فقها معتقدند كه بخش اول آيه يدعون إ لى الخير و ياءمرون بالمعروف،(8) كه دعوت به خير است و به تعليم جاهل باز مى گردد امر به معروف نيست. آنان بر اين باورند كه اگر كسى از تكليفى بى خبر باشد و بدين دليل آن را انجام ندهد، آموزش اين تكليف به او امر به معروف نيست، بلكه امر به معروف يادآورى تكليفى است كه كسى آن را مى داند، ولى انجام نمى دهد.
بنابراين مفهوم متعارف امر به معروف هنگامى مصداق پيدا مى كند كه حكومت اسلامى مقتدر بوده، ارزشهاى اسلامى در جامعه حاكم است. در اين زمان، مردم از انجام كار زشت و گناه خجالت مى كشند و نهى از منكر بر آنها تاءثير مى گذارد. اين نوع امر به معروف همان شرايطى را دارد كه در منابع فقهى و رساله هاى عمليه آمده است. البته اين شرايط، شامل امر به معروفى نمى شود كه به معناى جهاد است. امام خمينى قدس سره در اين باره مى فرمايد: «تقيه جايز نيست، ولو بلغ ما بلغ». در چنين مواردى بايد امر به معروف و نهى از منكر در معناى عام خود، از يك سوى، تعليم جاهل را در برمى گيرد و از سوى ديگر، تا مرحله جهاد مى رسد؛ زيرا هدف جهاد، برترى سخن خداست: لتكون كلمة الله هى العليا. منظور امام حسين عليه السلام از امر به معروف و نهى از منكر، مفهوم عام آن است، نه معناى متعارف محدود آن. عدم احتمال ضرر يكى از شرايط اين معناى امر به معروف و نهى از منكر است؛ زيرا امام به يقين مى دانست كه كشته خواهد شد. ايشان افزون بر علم امامت و اخبارى كه از جد و پدرش ‍ درباره شهادت خود شنيده بود، از طريق علم عادى نيز مى توانست از شهادت خود آگاه شود؛ زيرا افراد پرشمارى ايشان را از رفتن به عراق برحذر مى داشتند و به او مى گفتند كه اگر به عراق رود، كشته خواهد شد و رفتار كوفيان را با پدر و برادرش به او متذكر مى شدند. آن حضرت در جواب مى فرمود: خدا خيرتان بدهد كه مرا نصيحت مى كنيد؛ ولى من تكليفى دارم كه بايد بدان عمل كنم. (9)
رابطه معناى امر به معروف با معناى جهاد
در كتابهاى فقهى جهاد بر سه قسم است: جهاد ابتدايى، جهاد دفاعى، و جهاد با اهل بغى. قسم اول، يعنى جهاد ابتدايى، به دستور امام و براى كنار زدن موانع هدايت از سر راه ولى خدا صورت مى گيرد تا حكومت اسلامى بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش دهد و معارف الاهى را به همگان عرضه كند، و به اين ترتيب، راه هدايت بازگردد. از اين روى خداوند مى فرمايد:
فقاتلوا اءئمة الكفر؛ (10) - با پيشوايان كفر پيكار كنيد.
اما قسم دوم جهاد هنگامى صورت مى گيرد كه به مسلمانان حمله شود و آنان در مقام دفاع برآيند. نوع سوم جهاد نيز زمانى مصداق مى يابد كه بين دو دسته از مسلمانان جنگ در گيرد و راهى براى اصلاح نباشد، مگر اينكه به كمك دسته اى كه مظلوم واقع شده، بشتابند، يا حاكم اسلامى دستور دهد با كسانى كه بر ضد حكومت اسلامى شوريده اند، جهاد كنند، كه اين مبارزه، در اصطلاح، جهاد با اهل بغى ناميده مى شود.
اما قيام و جهاد امام حسين عليه السلام در كدام يك از اين اقسام سه گانه مى گنجد؟ با اندكى تاءمل به اين نتيجه مى رسيم كه قيام آن حضرت، در هيچ يك از اين سه قسم جهاد كه در كتابهاى فقهى آمده است، قرار نمى گيرد. جهاد آن حضرت جهاد ابتدايى با كفار نبود. جهاد دفاعى نيز به شمار نمى آمد؛ چرا كه جهاد دفاعى در مقابل كفارى صورت مى گيرد كه به مسلمانان حمله كرده اند. همچنين قيام آن حضرت قتال با اهل بغى نبود. بنابراين قيام سيدالشهدا عليه السلام چه نوع جهادى بود كه ايشان براى انجام آن با تمام افراد خاندانش به كربلا رفت و حتى طفل شيرخواره اش را هم فدا كرد؟
«جهاد» اصطلاحات مختلفى دارد. معناى جهاد، از يك سوى به قدرى وسيع است كه حتى جهاد با مال، در راه ترويج اسلام و مبارزه با كفار و جلوگيرى از هجوم فرهنگى دشمن را در بر مى گيرد؛ چنان كه خداى تعالى در قرآن مى فرمايد:
و جاهدوا باءموالكم و اءنفسكم فى سبيل الله؛ (11) با مالها و جانهايتان در راه خدا پيكار كنيد.
البته اين نوعى توسعه در مفهوم جهاد است؛ اگرچه معناى لغوى جهاد همه اين موارد را در بر مى گيرد. جهاد يعنى تلاش كردن و كوشيدن، و - با توجه به باب «مفاعله» - مجاهدت يعنى تلاش كردن در مقابل يك دشمن يا يك مانع. اما منظور از مانع در معناى لغوى آن، تنها شمشير نيست، بلكه ممكن است اين مانع، دشمنى اقتصادى يا فرهنگى باشد. جهاد در اين مورد نيز صدق مى كند. فعاليتهاى اقتصادى يا اجتماعى كه متناسب با اقدامات دشمن باشد نيز جهاد به شمار مى آيد؛ چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:
فضل الله المجاهدين باءموالهم و اءنفسهم على القاعدين درجة؛ (12) خدا كسانى را كه با مال و جان خود جهاد مى كنند، به درجه اى، بر نشستگان برترى بخشيده است.
نوعى از جهاد، آن است كه جان را در معرض كشته شدن قرار دهند. قسم ديگر آن نيز جهادالنفس است؛ يعنى مجاهده با نفس خود، كه نام آن جهاد اكبر است. (13)
بنابراين مفهوم جهاد، از يك سوى، به قدرى گسترش مى يابد كه جهاد با مال، جهاد با تبليغ، جهاد با زبان و قلم و حتى جهاد با نفس را شامل مى شود. اين توسعه در مفهوم است. اما جهاد در مفهوم اصطلاحى و فقهى آن، شامل قيام امام حسين عليه السلام نمى شود؛ زيرا گاهى مفاهيم دو گونه معنا دارد: معنايى عام و معنايى خاص. «معناى خاص» مفهوم اصطلاحى خاصى است كه در فضايى خاص و جامعه اى خاص به كار مى رود؛ اما «معناى عام» ممكن است همان معناى لغوى باشد يا اينكه بر اثر تحولات اجتماعى، مصاديق جديدى بيابد و گسترش پيدا كند.
بدين ترتيب با توجه به معناى عام جهاد - يعنى تلاش در راه خدا بر ضد دشمن - بسيارى از موارد امر به معروف و نهى از منكر را مى توان مصداق جهاد دانست. از طرف ديگر، اگر امر به معروف و نهى از منكر را به معناى امر آن در نظر بگيريم، تقريبا تمام مصاديق جهاد، به جز جهاد با نفس، در دايره آن مى گنجند؛ زيرا امر كردن ديگران به كارهاى خوب و نهى كردن آنان از كارهاى بد مصداق تلاش در راه خدا به شمار مى آيد، و بدين ترتيب اين دو مفهوم با هم تداخل مى يابند. نكته قابل توجه آنكه، هرگاه امر به معروف و نهى از منكر در كنار جهاد شامل امر به معروف نمى شود، و امر به معروف نيز شامل جهاد نمى گردد. اما هر يك از آنها به تنهايى به كار روند شامل معناى ديگرى هم مى شود. با توجه به اين مقدمه، مى توان گفت مراد امام حسين عليه السلام از امر به معروف و نهى از منكر، كه آن را هدف خويش ‍ معرفى مى كند، معناى اصطلاحى فقهى نيست، كه يكى از شرايط آن، عدم خوف از ضرر است. چنان كه امام خمينى رحمه الله در بحث تقيه نوشته اند، تقيه در مهام امور لازم نيست. ايشان در اين زمينه مثالهايى نيز آورده اند؛ از جمله اينكه اگر دشمن قصد داشته باشد كه كعبه را ويران كند، در اين زمينه نمى توان به بهانه امكان خطر، نهى از منكر نكرد، بلكه به هر بهايى بايد به اين تكليف عمل كرد و مانع ويرانى خانه خدا شد؛ هر چند بهاى آن، جان انسان باشد.
همچنين اگر جان پيامبر يا امامى در خطر باشد، نمى توان به دليل زخم يا سيلى خوردن يا خوف ضرر، كنار ايستاد؛ بلكه بايد پيامبر و امام معصوم را نجات داد، اگرچه هزاران تن كشته شوند. امام خمينى رحمه الله مثالهاى ديگرى نيز مى آورند و به طور كلى مى گويند در مواردى كه اصل و كيان اسلام در خطر باشد، تقيه جايز نيست.
لازم است امروزه اين موارد، با توجه به مسائل اجتماعى روز بررسى شود. امروزه پيامبر و امام معصوم را نمى كشند؛ زيرا آنان را نمى يابند؛ ولى قصد دارند پيامبرى پيامبر و ولايت امام را نابود سازند، و مى گويند بعد از مرگ پيامبر، ولايتى در كار نيست. (14) درباره وحى نيز مى گويند، وحى امرى شخصى است و واقعا نمى توان پيامبرى كسى را اثبات كرد. پيامبر نيز همچون ديگران است. او نيز مانند همه انسانها اشتباه مى كند. (15) اين عمل از كشتن پيامبر بدتر است؛ زيرا با شهادت پيامبر هدف او از ميان نمى رود؛ چنان كه خون امام حسين عليه السلام هدف او را حفظ كرد؛ ولى اگر پيامبرى و امامت برچيده شد، چيزى از هدف پيامبران و امامان باقى نمى ماند. در اين سالها، كيان اسلام آماج حمله هاى بسيار قرار گرفته و روزبه روز دين در جامعه تضعيف مى شود؛ به گونه اى كه مسلمانان خارج از كشور نيز اين خطر را دريافته اند و از ضعف معنويت در كشور ما بسيار نگران شده اند.
درباره اين تنزل معنوى و دينى، به دو دسته عامل مى توان اشاره كرد: دسته اول، مطبوعات و نشريات و كتابهاى گم راه كننده، كه وزارت ارشاد در اين باره مسئول است؛ و دسته ديگر، اقداماتى كه در كشور صورت مى گيرد تا زشتى گناه از بين برود، و به بهانه ارج نهادن به مقام جوانان، مردم به گناه كردن تشويق شوند. البته در اين زمينه نقش تلويزيونهاى خارجى در ارائه فيلمهاى مبتذل در مناطق مرزى، يا استفاده هاى غير قانونى از ماهواره انكارناپذير است. در اين زمينه، ديگر وزارتخانه ها نيز نقش دارند، ولى سهم وزارت ارشاد بيش از همه آنهاست. (16)

مصاديق امر به معروف و نهى از منكر

مصاديق امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر در مفهومى كلى عبارت است از هر گونه تلاشى كه به منظور اثر گذاردن بر ديگرى صورت مى گيرد تا وى را به انجام كار واجبى وادار سازد، يا از كار حرامى باز دارد. اين تلاش در عرصه عمل با روشهاى گوناگونى صورت مى پذيرد. اين روشهاى عملى، همان مصاديق امر به معروف و نهى از منكرند. به طور كلى، سه مصداق مى توان براى امر به معروف و نهى از منكر در نظر گرفت:
1. تعليم جاهل
اولين مصداق امر به معروف و نهى از منكر تعليم و آموزش احكام اسلام است. ممكن است فردى به دلايل مختلف از احكام و قوانين اسلام بى اطلاع باشد؛ دلايلى همچون تازه به تكليف رسيدن، يا دور بودن از مركز اسلام، يا زندگى در منطقه اى كه تحت تسلط كفار است. اين فرد را در اصطلاح «جاهل قاصر» گويند؛ يعنى كسى كه حكم اسلام يا شيوه اجراى آن را نمى داند، از آن روى كه شرايط فراگرفتن احكام اسلام براى او فراهم نيامده و او در اين امر كوتاهى نورزيده است. تعليم احكام اسلام به چنين فردى واجب است. اين كار بايد با ملايمت و مهربانى صورت گيرد؛ زيرا اين فرد در جهل خود تقصيرى نداشته است. همچنين در اين تعليم به فراخور سن، شرايط زندگى و مرتبه استعداد و فهم شخص، بايد از شيوه هاى مناسب آموزشى استفاده كرد.
حالت ديگر جاهل به احكام، «جاهل مقصر» است. جاهل مقصر، كسى است كه توانايى آموختن داشته، اما در اين كار كوتاهى كرده است. در اين حالت، اگر جاهل مقصر درخواست تعليم كند، اجابت خواسته او واجب است؛ اما اگر درخواستى صورت نگرفت، ولى ديگران مى دانند كه او وظيفه خود را نمى داند يا در آموختن آن كوتاهى كرده است، افزون بر اينكه بايد به او تعليم داد، براى تعليم او بايد روشى برگزيد كه او به يادگيرى تشويق شود. جاهل قاصر، خود، انگيزه آموختن داشته است، اما شرايط يادگيرى براى او فراهم نيامده و از اين روى، نمى توانسته احكام را ياد بگيرد. اما براى جاهل مقصر شرايط يادگيرى فراهم بوده، ولى او خود در اين كار كوتاهى ورزيده است. از اين روى، براى راهنمايى او ابتدا بايد در او انگيزه ايجاد كرد. براى تعليم چنين كسى بايد روش دقيق ترى به كار گرفت تا آماده شود كه خود درخواست تعليم كند. در غير اين صورت، اگر تنها براى اتمام حجت از او خواسته شود كه مسائل شرعى را ياد بگيرد؛ و او نپذيرد، تكليف از عهده امر كننده به معروف برداشته نمى شود. در امر به معروف جاهل مقصر، بايد روشى پيچيده تر و ظريف تر به كار بست. حال ممكن است برحسب شرايط، تكليف بر دوش يك فرد يا بر عهده نهادى همچون آموزش و پرورش باشد.
قسم سوم، تعليم جاهل مركب است؛ تعليم كسى كه به خيال خود، حكم و روش انجام آن را مى داند، ولى اشتباه مى كند؛ چنان كه افرادى پاره اى مسائل فردى مانند قرائت نماز را به اشتباه آموخته اند، ولى مى پندارند علمشان صحيح است يا در امور اجتماعى اشتباه مى كنند، در حالى كه به خيال خود تكليفشان را به درستى مى دانند. براى مثال در دوران پيش از انقلاب كه شرايط فرهنگى و دينى جامعه بسيار متفاوت با امروز بود، كسانى با تندى، ترش رويى و حتى گاه با توهين، امر به معروف مى كردند و شيوه خود را نيز صحيح مى دانستند. اين افراد گمان مى كردند وظيفه خود را به درستى انجام مى دهند؛ اما در حقيقت از سر ناآگاهى، همراه انجام تكليف خود، مرتكب گناه توهين به مؤمن نيز مى شدند. چنين كسى را نيز بايد تعليم داد؛ اما روش تعليم چنين فردى پيچيده تر از دو شيوه گذشته است. با اين فرد بايد چنان با نرمى سخن گفت تا آماده شود؛ به گونه اى كه ابتدا احتمال دهد اشتباه كرده است؛ چرا كه او گمان مى كند وظيفه خود را به درستى انجام مى دهد، و از اين روى به آسانى نمى پذيرد كه مرتكب خطا شده است. در مرحله بعد، پس از اينكه او پذيرفت اشتباه مى كند، بايد عمل صحيح را به او تعليم داد. روزى امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام - در دوران كودكى - پيرمردى را ديدند كه به غلط وضو مى گرفت. از اين روى، آنان تصميم گرفتند تا روش صحيح وضو گرفتن را به او بياموزند. بنابراين نزد او رفتند و سلام كردند و گفتند كه ما دو برادر، مى خواهيم وضو بگيريم. شما ببينيد كه وضوى كدام يك از ما بهتر از ديگرى است، پيرمرد موافقت كرد و دو برادر نزد او وضو گرفتند. پيرمرد ايستاد و پس از مشاهده وضو گرفتن آنان دريافت كه ايشان چه منظورى داشته اند. از اين روى به حسنين عليهما السلام گفت: پدر و مادرم فداى شما باد. هر دو خوب وضو مى گيريد؛ اين من بودم كه اشتباه مى كردم. (17)
هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مركب، نيازمند تعليم و آموزش اند و بايد مسائل شرعى را به آنان تعليم داد. اما درباره هر گروه مى بايد روشها، متناسب با سن، استعداد و موقعيت اجتماعى فرد باشد تا انسان در امر به معروف و نهى از منكر موفق شود. اينكه انسان تنها براى «اتمام حجت» چيزى بگويد، كافى نيست. در جامعه اسلامى بايد افراد يا نهادهايى باشند كه با روشهاى مناسب عهده دار تعليم شوند. شرايط هريك از اين موارد متفاوت است. از اين روى، بايد دقت كرد كه چه كسى متصدى تعليم باشد؛ چه افرادى تعليم داده شوند؛ چه كسانى مديريت مراكز آموزشى را بر عهده گيرند؛ چگونه معلمانى سر كلاس بروند؛ و نهادى كه متكفل اين امر است، بايد همه اين شرايط را رعايت، و روشى فراگير پيشه كند. هدف، تعليم جاهل است، نه اتمام حجت. بايد توجه داشت، در اين سه قسم امر به معروف و نهى از منكر، كه به «تعليم جاهل» اختصاص دارد نيازى به استفاده از رفتار تند و برخورد فيزيكى نيست، بلكه در اين موارد، تمام همت ما بايد صرف بهتر ياد دادن شود.
2. تذكر و موعظه
يكى ديگر از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر، موعظه كردن و پند و اندرز دادن است. اين قسم از امر به معروف و نهى از منكر نيز چند صورت متفاوت دارد. اگر فردى از روى علم و عمد، گناهى مرتكب شود، چند حالت مى تواند داشته باشد: ممكن است فرد در خلوت خود مرتكب گناهى شده باشد و شخص ديگرى به طور اتفاقى از عمل او اطلاع يابد، در حالى كه او نمى خواسته كسى از عملش باخبر شود، و اگر بفهمد كه كسى از كار او آگاه شده، شرمنده و خجالت زده خواهد شد. در اين باره، اگرچه امر به معروف و نهى از منكر لازم است، بايد به گونه اى صورت گيرد كه موجب خجالت شخص نشود؛ زيرا خجالت دادن افراد، از جمله مصاديق آزار مؤمن، و حرام است. پس در اين مورد بايد به گونه اى صحبت كرد كه شخص متوجه نشود كه فرد نهى كننده، از گناه او خبر دارد؛ و مى بايد با گفتن مسائل كلى، او را نصحيت كرد؛ نه اينكه راز او را نزد ديگران فاش سازد و گناه او را به ديگران بازگو كند؛ زيرا بازگو كردن گناه ديگران، خود، گناه كبيره است. اگر شخص در خفا، گناه ساده اى مرتكب شود و فرد ديگرى گناه ساده او را به اسم نهى از منكر در مقابل ديگران بازگو كند، و شخص مرتكب گناه خجالت بكشد، اين خود يك گناه است؛ و بازگو كردن گناه مؤمن، گناهى ديگر كه گناه كبيره نيز مى باشد، در حالى كه گناه آن شخص ممكن است صغيره باشد.
بنابراين اگر كسى در خفا گناهى بكند، حتى اگر اين گناه كبيره باشد، كسى حق ندارد كه راز او را فاش كند و گناه او را براى كسى ديگرى - حتى به پدر و مادرش - بازگويد، زيرا آن فرد خجالت مى كشد و آبروى او مى ريزد، و ريختن آبروى مؤمن حرام است؛ مگر در موردى كه راه اصلاح فرد گناهكار منحصر در اين باشد كه گناه او را براى ديگرى بازگويند؛ يعنى فرد به هيچ روى حاضر نباشد دست از گناه خود بردارد و تنها راه بازداشتن او از گناه اين باشد كه به شخص ديگرى كه مى تواند او را از گناه باز دارد، بگويند تا او به تدريج، شخص خلافكار را به اصلاح وادار كند. تنها در اين مورد جايز است گناه شخصى را براى ديگرى نقل كنند. البته تا حدى كه ممكن است، بايد خود شخص (مطلع از گناه) در صدد اصلاح گناهكار برآمده و او را از منكرى كه مرتكب آن مى شود، نهى كند؛ ولى اين كار بايد به گونه اى صورت گيرد كه او متوجه نشود كه از گناه او خبر دارند؛ زيرا خداوند ستارالعيوب است و راضى نمى شود كه راز مؤمن براى ديگران فاش، و آبرويش ‍ بريزد.
بسيارى از مردم از اين موضوع غفلت دارند و گمان مى كنند هركس گناهى مرتكب شد، به ويژه اگر اين گناه كبيره باشد، بايد افشاگرى كرد و او را به مراجع ذى صلاح سپرد، يا بايد او را تعزير كرد؛ و اگر مرتكب گناهى شده است كه حد دارد، بايد بر او حد جارى كرد. در صورتى كه حتى افشاى گناهى كه موجب حد است، به سادگى جايز نيست، مگر در صورتى كه چهار نفر مؤمن عادل، شخص را در حال گناه مشاهده كرده باشند كه در اين صورت، آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذى صلاح گزارش دهند. ولى اگر سه نفر در محكمه نزد قاضى شهادت دهند كه شخصى مرتكب چنين عملى شده است و نفر چهارم حاضر نباشد، قاضى بايد آن سه نفر را حد بزند. اسلام تا اين حد به آبروى مردم ارزش نهاده و خواسته است كه اسرار مردم آشكار نشود. البته اگر انجام گناه طورى شد كه چهار نفر عادل باهم ديدند، آن هم به نحوى بايد حد الاهى اجرا شود؛ ولى تا جايى كه ممكن است، نبايد اسرار مردم فاش شود و حتى نبايد به گونه اى رفتار كرد كه خود شخص گناهكار بفهمد كه ديگران از گناه او خبر دارند تا مبادا خجالت زده شود.
اما گاه فرد گناهكار، انسانى لاابالى است. اين فرد اگرچه در خلوت مرتكب گناه شده است، از اينكه ديگران متوجه عمل او شوند، به هيچ وجه احساس شرم نمى كند. درباره چنين فردى، مانند كسى كه از گناه خود خجالت مى كشد و شرمسار مى شود، پنهان كارى و حفظ سرّ لازم نيست؛ اما در عين حال، بايد به نحوى او را از منكر نهى كرد و به گونه اى محرمانه و خصوصى به او تذكر داد تا كسانى كه از گناه او بى خبرند، بى جهت مطلع نشوند و اين امر موجب اشاعه فحشا و از بين رفتن قبح گناه نگردد. در قسم قبل كه گناهكار دوست ندارد كسى از گناه او باخبر شود و تجاهر به فسق نمى كند، بايد راز او پنهان بماند و آبرويش نريزد، در عين اينكه بايد سعى شود شخص گناهكار متنبه گردد؛ براى مثال با كلى گويى، او را متوجه گناهش ساخت يا حديث و داستانى بيان كرد كه پند گيرد، يا او را به مجلس ‍ موعظه اى راهنمايى نمود تا پند و اندرز در او مؤ ثر افتد.
اما اگر كسى تجاهر به فسق كند و در حضور ديگران مرتكب گناه شود و از اين عمل خود احساس شرمسارى نكند، امر به معروف و نهى از منكر درباره چنين كسى سخت تر از ديگران است. با اينكه برخورد با چنين فردى مراحلى دارد، مسئله حفظ سرّ مطرح نيست، و ضرورتى ندارد به گونه اى به او تذكر داد كه متوجه نشود از گناه او خبر دارند؛ زيرا او خود از اينكه در حضور ديگران مرتكب گناه شود، باكى ندارد و براى آبروى خود ارزش قايل نيست. در اين صورت، ديگرى نمى تواند آبروى او را حفظ كند. در اينجا نيز بايد مراحلى را براى امر به معروف در نظر گرفت. در مرتبه اول، با ادب و احترام و با نرمى بايد او را موعظه كرد و از او خواست كه گناه او را ترك، يا به وظيفه واجب خود عمل كند. بايد او را نصحيت كرد و نتايج دنيوى و اخروى اين عمل را براى او باز گفت تا تشويق شود و گناه را ترك كند. حتى در صورت امكان، بهتر است غير از تشويق زبانى، تشويقهاى ديگرى نيز براى جذب او انجام داد؛ مثلا كسانى كه توانايى دارند، او را مهمان كنند، او را به سفرى ببرند يا از وى پذيرايى كنند. اين تشويق، به نوع گناه و اطلاعاتى كه اشخاص پيدا مى كنند، بستگى دارد. بنابراين مرحله اول امر به معروف و نهى از منكر اين اشخاص بايد با نرمى، ملاطفت، ادب و تشويق همراه باشد.
اگر نهى از منكر در مرحله اول اثر نكرد، نوبت به مرحله دوم مى رسد. در اين مرحله، ابتدا بايد چهره در هم كشيد. اما اگر اخم كردن و چهره در هم كشيدن نيز تاءثير نگذاشت، بايد با خشم و غضب و تندى برخورد كرد و با لحنى آمرانه فرد را از گناه بر حذر داشت. مصداق قدر متيقن امر به معروف، كه همه معانى امر به معروف در آن جارى مى شود، همين قسم است. اگر گفتار آمرانه نيز تاءثير نداشت، مى توان شخص گناهكار را تهديد كرد كه اگر دست از گناه بر ندارد، او را به مراجع ذى صلاح معرفى خواهند كرد. مراجع ذى صلاح، مانند نيروى انتظامى و قوه قضائيه، نيز حق دارند طبق قانون با او رفتار كنند. البته تعزير و زندانى كردن مراحلى دارد كه در قانون تعيين شده است. اين تدريج در مراحل امر به معروف بايد مراعات شود و تا بى جهت به كسى تندى و بى احترامى نشود.
گفتنى است كه نبايد در اين كار افراط و تفريط ورزيد. بعضى حوادث، عكس العمل كارهاى ديگرند؛ زيرا گاه كندروى موجب مى شود كه ديگران با تندى عمل كنند، و رفتارهاى نابجاى برخى، باعث مى شود كه اصل يك عمل معروف انكار شود. اسلام براى همه چيز حد و اندازه قرار داده است. در اين زمينه نيز تا حدى ممكن است، بايد با نرمخويى و ملاطفت رفتار كرد؛ ولى اگر چنين رفتارى مؤ ثر نيفتاد، نبايد مصالح جامعه فداى خواست فرد خلافكار شود، بلكه لازم است به گونه اى رفتار شود كه قبح گناه از ميان نرود. در جامعه اسلامى حريمها بايد محفوظ بماند؛ كسى كه گناه مى كند، بايد احساس خجالت كند. اگر در جامعه اسلامى ارزشهاى رعايت نشوند، مشكلات ديگرى پديد مى آيد. البته همه اين مراحل - جز لحن آمرانه و تهديد به برخورد قانونى - از مصاديق موعظه به شمار مى آيند.
موعظه بدين معناست كه كسى را با حرف و سخن به كار خوب تشويق كنند و فوايد انجام كار خوب و زيانهاى ترك آن را بازگويند و نيز زيانهاى انجام كارهاى بد را گوشزد كنند. اين تلاشها، مصداق موعظه كردن است كه تنها نتايج خوب و بدكارى بيان شود تا افراد براى انجام كار انگيزه يابند و تشويق شوند. اما لحن آمرانه آن است كه به كسى بگويند بايد فلان كار را انجام دهد. همه مسلمانان بايد در چنين موقعيتى فرد خاطى را امر كنند. در اين مرحله، جاى نصيحت و موعظه نيست، بلكه لازم است به فرد خطاكار امر شود كه بايد دست از گناه بردارد. اين مصداق قطعى امر به معروف و نهى از منكر است كه در آن، علو و استعلا شرط است. علو و استعلا، يعنى اينكه از موضع بالاتر به طرف مقابل گفته شد كه بايد فلان كار را انجام دهد. پس از انجام اين مراحل، اگر شخص گناهكار، همچنان بر رفتار خود اصرار ورزيد، مراحل و مراتب ديگرى پيش مى آيد.
3. برخورد اجتماعى با توطئه ها
امر خلاف شرع و مصالح جامعه اسلامى، گاه به گونه اى ساده و با انگيزه فردى و از سر گستاخى و بى ادبى انجام مى گيرد، و گاه اقدامى است پيچيده و حساب شده كه كسانى آن را برنامه ريزى كرده اند. به عبارت ديگر، ممكن است پشت پرده يك منكر، نقشه اى در كار باشد و كسانى آن را بدين هدف طراحى كرده باشند كه اسلام و نظام اسلامى را از پاى در آورند و آنها را ناكارآمد سازند. مثلا، مى گويند آن قدر كارهاى زشت انجام دهيد كه اين اعمال براى مردم عادى شود. به طور طبيعى اين افراد به اسلام علاقه اى ندارند. اينان يا منافق اند و از صميم قلب ايمانى ندارند، يا مزدور بيگانگان شده اند و مى خواهند حاكميت اسلام را در جامعه از بين ببرند. در اين صورت، ضررهاى گوناگونى جامعه را تهديد مى كند كه بايد با آنها مبارزه كرد. اين ضررها ممكن است در قالب كارهاى فرهنگى، اقتصادى، هنرى، اخلاقى و حتى نظامى بر جامعه اسلامى وارد شود. در چنين موقعيتى، اين وظيفه از عهده يك فرد، و از قالب يك امر به معروف نهى از منكر، ساده خارج شده، نوع ديگرى از مبارزه را مى طلبد، و از موارد امر به معروف و نهى از منكر، كه تاكنون با آنها آشنا شده ايم، نيست و رساله هاى عمليه احكام و مسائل آن را بررسى نكرده اند.
اين گونه امر به معروف و نهى از منكر، مبارزه با تهاجم است و از عهده يك فرد برنمى آيد، و در اجراى آن روشهاى ساده پيش گفته نتيجه نمى دهد. اين نوع تهاجم، امرى شيطانى است كه نقشه ها و طراحيهاى پيچيده اى دارد و بايد براى مقابله با آن انديشيد و طرح ريخت و سازمان دهى كرد. اين تهاجم ممكن است، مانند داستان تنباكو، در قالب اقدامى اقتصادى باشد. همچنين برخى از موارد آن پيچيدگيهاى خاصى دارند كه فقط اهل مى توانند آنها را تشخيص دهند. از جمله آنها پايين آوردن قيمت نفت است كه به مثابه ضربه اى اقتصادى بر ضد مسلمانان به كار مى برند. اين يك خيانت و منكر اجتماعى - اقتصادى برنامه ريزى شده است كه با نقشه هاى جهانى و بين المللى طراحى شده است؛ به گونه اى كه حتى يك كشور نيز به تنهايى نمى تواند بدان دست يازد، بلكه شياطين كشورهاى مختلف بايد با يكديگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنين ضررى بر مسلمانان وارد سازند و قيمت نفت را از بشكه اى سى دلار به هشت دلار برسانند. اين گونه منكر، «ضررى» است كه به همه مردم يك كشور، بلكه به همه مسلمانان جهان وارد مى شود و بايد با آن مقابله كرد؛ زيرا با انجام اين منكر برترى كفار بر مسلمانان ثابت مى شود؛ در حالى كه خداى تعالى راضى نمى شود كه كافران، هر چند در مسائل اقتصادى، بر مسلمانان برترى يابند و مقاصد شوم خود را بر آن تحميل كنند:
ولن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا؛ (18) و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان سلطه نمى دهد.
پس درباره اين منكرات بايد مسلمانان با طرح و فكر جمعى به ميدان آيند و براى يافتن راه حل مناسب، بايد صاحب نظران بينديشند و طرح و نقشه اى كارآمد تهيه كنند. زمانى كه راه حل مناسب براى مقابله با چنين منكراتى پيدا شد، همه مسلمانان در مرحله عمل، بايد آن را اجرا كنند. گاه ممكن است راه حل، تحريم اقتصادى باشد؛ مثلا خريد اجناس امريكايى تحريم شود. در اين هنگام، بر همه مسلمانان لازم است كه اين فرمان را اطاعت كنند. بدين ترتيب خريد جنس امريكايى حرام مى شود؛ اگرچه لازم باشد همان جنس از كشور ديگرى با دو برابر قيمت خريدارى شود؛ اما براى مقابله با توطئه هاى خائنانه دشمن كه ضرر آن گريبان همه مسلمانان را مى گيرد، عمل به اين تحريم، به منزله نهى از منكر، بر همه مسلمانان واجب مى شود. در جامعه اسلامى نهى از منكر تا اين حد قابل گسترش ‍ است.
اجراى نهى از منكر در مسائل نظامى بسيار روشن تر است؛ زيرا همواره دشمن دسيسه هايى مى چيند تا در مرزها نفوذ كند و يا عوامل خود را مى فرستد تا ترورهايى انجام دهند، يا عوامل نفوذى را در ارتش و نيروهاى نظامى و انتظامى وارد مى كند. در اين زمينه مسائل پيچيده فراوان ديگرى وجود دارد كه بايد صاحبان نظر آنها را مطالعه و بررسى كنند. به هر حال، در جامعه بايد با گناه مقابله شود، و يگانه راه مقابله با آن، تصميم گيرى فردى نيست، بلكه واجب است در درجه اول، صاحب نظران و متخصصان با يكديگر به مشورت بنشينند و طرحى تهيه كنند. سپس دولت اسلامى دستور اجراى آن را به مردم ابلاغ كند. در اين مقام، عمل به اين طرح بر همه مردم واجب مى شود. وجوب عمل به اين طرح، هم به سبب وجوب نهى از منكر، و هم به دليل لزوم اطاعت از دولت اسلامى است كه به معناى اطاعت از ولى امر مسلمين است.
فرض ديگر اين است كه، در منطقه اى ولى امر مسلمين يا دولت اسلامى، حضور نداشته باشد، يا در كشورى، دولت اسلامى بر سر كار نباشد، يا دولت اسلامى باشد، ولى نتواند مانع دسيسه هاى دشمن گردد. از جمله، ممكن است عده اى معادن و ديگر سرچشمه هاى اقتصادى و تجارى را در دست گيرند و براى رسيدن به مطامع شخصى خود، دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. در اين موقعيت، خود مردم بايد براى مبارزه با دسيسه هاى دشمن برنامه ريزى كنند و دشمن را به زانو درآورند و نقشه او را نقش بر آب كنند؛ زيرا دولت اسلامى، به هر دليل، نمى تواند اين توطئه ها را خنثا كند.
همچنين احتمال دارد دولت اسلامى از دسيسه هاى دشمنان باخبر باشد و توان مقابله با آنان را نيز داشته باشد، ولى در اين زمينه اقدامى صورت ندهد. در اين شرايط واجب است خود مردم براى دفع خطر اقدام كنند و براى مقابله با چنين توطئه هايى طرح بريزند و براى اجراى آن تصميم بگيرند. اگرچه اين اقدام مردم ممكن است موقتا ضرر اقتصادى براى جامعه در بر داشته باشد، ولى بعدها اين ضرر جبران خواهد شد. به هر حال، اين امرى واجب است كه متاءسفانه موارد و جوانب آن به درستى بررسى و تدقيق نشده است.
بنابراين هرگاه خطرى از سوى دشمنان خارجى يا داخلى در يكى از زمينه هاى حيات اجتماعى جامعه اسلامى را تهديد كند، بر مردم مسلمان واجب است كه با استفاده از علم عالمان، متخصصان و صاحبان تجربه، تصميم قطعى براى مقابله با آن خطر را اتخاذ، و نقشه هاى دشمنان را خنثا سازند.

مقابله با تهاجم فرهنگى

مقابله با تهاجم فرهنگى

تهاجم فرهنگى از جمله مهلك ترين خطرهايى است كه از سوى دشمنان، جامعه اسلامى را تهديد مى كند. تهاجم فرهنگى تا حدودى از ضعفهاى فرهنگى جامعه مسلمين بر مى خيزد.
تهاجم فرهنگى، تهاجم به دين است. همان گونه كه مقام معظم رهبرى فرموده اند، «دشمنان، ايمان مردم را هدف قرار داده اند». اين سخنى جدى است و بر زبان كارشناسى جارى شده كه اين گونه مسائل را بهتر از هر كسى درك مى كند. در چنين شرايطى نمى توان تنها به وظايفى فردى همچون نماز و تعلم بسنده كرد و از اين امور كناره گرفت. دولت نيز نمى تواند از اين وظيفه شانه خالى كند. جناحهاى مختلف نيز نبايد تنها در پى درگيرى ميان خود باشند، و هرچه رهبر مسلمانان نبايد فرياد بزند كه به فكر تهاجم فرهنگى باشيد و چاره اى براى اسلامى كردن دانشگاهها بينديشيد، كسى توجه نكند. اگرچه دولت، اسلامى است و ولى فقيه در راءس نظام قرار دارد، كسانى كه بايد مجرى فرمانهاى او باشند، انجام وظيفه نمى كنند. آيا در اين زمان، مى توان دست روى دست گذاشت و سكوت كرد، تا مبادا اين كار «خشونت» ناميده شود؟ آيا مى توان تساهل و تسامح پيشه ساخت، در حالى كه مقام معظم رهبرى پيوسته مى فرمايند شبيخون فرهنگى در كار است، و دشمن در حال غارت فرهنگ و دين شماست. آيا در وضعيتى كه دشمن ايمان جوانان را آماج حملات پى درپى قرار داده است، باز هم نبايد احساس وظيفه كرد؟ اگر شخصى در خانه خود و در بسترى گرم و آرام خوابيده باشد، و ناگهان صداى گوش خراشى فرياد بزند كه سيل آمده است! فرار كنيد! ممكن است بيدار شود و خواب آلوده بگويد: اين موقع شب چه كسى فرياد مى زند؟! و دوباره بخوابد. اما زمانى كه كاملا از خواب بيدار شد و چند بار اين فرياد را شنيد، مسئله را جدى مى گيرد، و بعدها از آن كسى كه فرياد مى زد به خاطر نجات او و خانواده اش تشكر مى كند، يا اگر در محل آتش سوزى شده باشد و كسى فرياد بزند: آتش! آتش! و مردم را نيمه شب از خواب بيدار كند، آنان پس از اينكه متوجه خطر شد، مى فهمد كه آن شخص ‍ چه خدمت بزرگى كرده است و هيچ گاه به او اعتراض نمى كند. امور مادى اين گونه است و اگر كسى مردم را متوجه خطر زلزله، سيل، آتش و بمباران كند، آنان فايده آن را مى فهمند و از او تشكر مى كنند. اما امور معنوى اين گونه نيست و اهميت آنها به آسانى درك نمى شود، و همه مردم از شخص ‍ خيرخواه و دلسوزى كه هشدار مى دهد، استقبال نمى كنند و شايد او را خشونت طلب بخوانند و به آرامش دعوت كنند. اگر هنگام خطر، و به ويژه خطرهاى معنوى كه مردم حساسيت چندانى درباره آنها ندارند، آرام سخن بگويند، كسى بيدار نمى شود؛ زيرا طبيعت بشر بيش تر با امور حسى انس ‍ دارد و آنچه فراتر از حسيات او باشد، زود باور نمى كند. اگر به ما بگويند كه اموال ما را مى برند، به سرعت مى فهميم. ولى اگر بگويند دينمان را به تاراج مى برند، باور نمى كنيم و به نماز خواندن و روزه گرفتنمان دل خوش ‍ مى داريم، و درك نمى كنيم كه چگونه دين ما را مى برند. در حالى كه اگر توجه كنيم مى بينيم ايمان سال گذشته ما با ايمان امسال تفاوت دارد. سال گذشته به خدا و پيامبر صلى الله عليه و اله يقين داشتيم، اما امسال شك مى كنيم. براى مثال، امسال گاهى ممكن است به ذهن ما خطور كند كه شايد آنچه عالمان دين مى گويند، صحيح نباشد؛ زيرا كسانى سخنانى متناقض با سخنان روحانيان مى گويند كه در دانشگاههاى لندن درس خوانده اند و شايد بهتر از اين روحانيان مسائل را بفهمند. دين انسان اين گونه به تدريج رنگ مى بازد، و او وقتى به خود مى آيد كه ديگر از دينش چيزى باقى نمانده است. اما كسى كه بيدار و هوشمند است، از دور حضور دشمن را درك مى كند و مى تواند هدف و حركات او را ارزيابى كند و مى تواند حدس بزند كه اكنون به چه كارى مشغول است. اين گونه متوجه كردن جامعه به خطر دشمن، گونه اى نهى از منكر است. خطرهاى بزرگى ايمان جامعه را تهديد مى كند كه اگر به آنها توجه نشود، ضررشان دامان همه مردم را مى گيرد؛ زيرا اگر جوانان بى ايمان شوند، مفاسد اخلاقى، از جمله اعتياد، ايدز، جنايت و قاچاق جامعه را فرا خواهد گرفت.
خداوند متعال درباره نتايج انحطاط فرهنگى جوامع مى فرمايد:
لهم عذاب فى الحياة الدنيا و لعذاب الاخرة اءشق؛ (19) آنان در زندگانى دنيا عذابى دارند و عذاب اخروى سخت و سنگين تر است.
عذاب دنيوى آنان، متلاشى شدن خانواده ها، اختلافات بى شمار زنها با شوهرها، سوء تربيت فرزندان، شيوع عادات زشت، اعتياد به مواد مخدر و... است
براى آنكه جامعه دچار چنين پيامدهايى نشود، بايد از ابتدا در قبال مسائل فرهنگى حساسيت به خرج داد و حل تمام مشكلات را به رفع مشكلات اقتصادى موكول نكرد. از اين روى، كسانى كه گمان مى كنند معضلات اجتماعى با رفع مشكلات اقتصادى برطرف مى شود، سخت در اشتباه اند؛ چرا كه هرگز فقر منشاء اين گونه فاسد نيست. البته گاه فقر و نابسامانى اقتصادى به اين گونه انحرفات كمك مى كند، ولى نمى تواند علت تامه باشد. به رغم اينكه حل مشكلات اقتصادى، وظيفه دولت اسلامى است، يگانه وظيفه دولت اسلامى حل مشكلات اقتصادى نيست. نخستين و مهم ترين وظيفه دولت، حفظ دين، حفظ اخلاق، حفظ معنويات و حفظ ارزشهاى معنوى است. بعد از آن، نوبت به مسائل ديگر مى رسد. البته منظور از تقدم، اهميت است و به اصطلاح تقدم رتبى است، نه زمانى.
البته گفتنى است امروزه گروهى بر هر طريقى تلقين مى كنند كه اگر مشكلات اقتصادى حل شوند، همه مسائل ديگر نيز حل خواهند شد، در حالى كه چنين نيست و رفاه اقتصادى به هيچ وجه همه مشكلات را حل نمى كند؛ چه در اين صورت، امريكا، كه مرفه ترين كشور دنياست و درآمد سرانه آن از ساير كشورها بالاتر، و دست كم يكى از پيش رفته ترين ممالك دنياست، بايد مشكلات اخلاقى و اجتماعى اش كمتر از تمام جوامع دنيا باشد؛ در حالى كه بر اساس آنچه مطبوعات امريكا اذعان مى كنند، در هر ثانيه، چند جنايت در اين كشور رخ مى دهد: با آنكه كودكان دبستانى با اسكورت به مدرسه مى روند، و در تمام دبيرستانهاى امريكا پليس مسلح وجود دارد، و...، روزى نيست كه در مدارس اين كشور جنايتى رخ ندهد. البته نبايد تاءثير فقر را در مشكلات اجتماعى انكار كرد، كه حداقل تاءثير فقر، تشديد اين مشكلات است؛ ولى اين گونه نيست كه وقتى فقر حل شد، همه مشكلات برطرف شوند؛ بلكه برعكس، گاه پول بلاهاى فراوانى پديد مى آورد.
جهاد و شهادت طلبى براى بيدار كردن جامعه
آن گاه كه دولت اسلامى و مردم مسلمان با منكرات، به ويژه آنها كه به كل جامعه اسلامى مربوط مى شود، مقابله كردند، هدف تاءمين شده است؛ اما گاه چنان است كه دولت اسلامى به وظيفه خود عمل نمى كند و مسلمانان نيز وظيفه شناس نيستند و در انجام تكاليف خود كوتاهى مى ورزند. اين امر در تاريخ مصاديق پرشمارى داشته است، و از مسلمانان، بى وفاييهاى فراوانى ديده شده است و هيچ دور از ذهن نيست كه اكثريت مردم مسلمان در انجام وظايف اسلامى خود كوتاهى كنند.
از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام تا زمان شهادت سيدالشهدا عليه السلام، بيست سال طول كشيد. در اين مدت كه امام حسين عليه السلام در مدينه حضور داشت، كسانى قدرت را در دست داشتند كه ادعاى مسلمانى مى كردند. آنان بت پرست و منكر خدا نبودند؛ در ظاهر، پيامبر صلى الله عليه و اله و احكام دين را انكار نمى كردند؛ خود را خليفه رسول الله صلى الله عليه و اله مى خواندند؛ نماز مى گزاردند؛ و نماز جمعه مى خواندند. عمر بن سعد، روز عاشورا، قبل از اينكه حمله به اردوگاه امام حسين عليه السلام را آغاز كند، نماز خواند و سپس گفت:
يا خيل الله اركبى و بالجنة اءبشرى؛ (20) اى لشكر خدا سوار شويد و به بهشت مژده يابيد.
همچنين مردمى كه در زمان سيدالشهدا عليه السلام مى زيستند، همه نماز مى خواندند و ادعاى مسلمانى داشتند، و حكومت نيز اسلامى بود. در چنين وضعيتى سيدالشهدا عليه السلام تا بيست سال نتواست از عدم مشروعيت حكومت دم بزند، مگر به صورت سرّى و خصوصى، و با افرادى معدود و از همين روى بود كه پس از مرگ معاويه حضرت، در ظاهر، به حاكم مدينه تسليت گفت.
در دوره هاى بعد نيز امامان معصوم عليهم السلام نمى توانستند صريحا به مردم بگويند كه حكومتها باطل اند؛ زيرا خلفا به نام اسلام حكومت مى كردند، نه با نام كفر. اگر هم منكر خدا بوند، اظهار نمى كردند و به نام خليفه رسول الله صلى الله عليه و اله حكم مى راندند؛ چنان كه هارون پيش ‍ از زندانى كردن امام موسى بن جعفر عليه السلام بر سر مزار پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله رفت و عذرخواهى كرد كه يا رسول الله صلى الله عليه و اله، من فرزند تو را براى تاءمين مصلحت جامعه اسلامى و ايجاد امنيت و رفع اختلاف از جامعه، زندانى مى كنم. (21)
گاهى شرايط به گونه اى است كه تنها مى توان با فعاليتهاى فرهنگى متفرق و پنهانى، اصل دين مردم را حفظ كرد، به اين اميد كه روزى معرفت آنان رشد يابد و بتوانند كارهاى مهم ترى انجام دهند. تقريبا از زمان امام سجاد عليه السلام به بعد، به دلايل مختلفى، تمام معصومان عليهم السلام چنين برنامه اى داشتند. عده اى مسلمان در محضر ائمه عليهم السلام و با تلاش  آن بزرگواران، بر اساس فرهنگ اسلامى تربيت يافتند، و در اطراف بلاد اسلامى پراكنده شدند و براى هدايت مردم تلاش كردند. شاهد اين مدعا، بارگاههاى پرشمار امام زادگانى است كه تحت تاءثير تربيت ائمه اطهار عليهم السلام، در مناطق مختلف، و در اقصا نقاط سرزمينهاى اسلامى به ارشاد و هدايت مردم مى پرداختند و فعاليتهاى آنان در فعاليتهاى فرهنگى منحصر بود و مى كوشيدند تا اصل دين مردم از بين نرود.
همچنين بخشى از فرمايش امام حسين عليه السلام در منى به نخبگان اين بود كه «من مى ترسم اصل حق گم شود». به اين ترتيب حضرت عليه السلام نگران وضعى بود كه مردم نتوانند حق و باطل را تمييز دهند و راهى براى تمييز حق از باطل وجود نداشته باشد. در چنين موقعيتى نه با فعاليتهاى تبليغى و نه با پول مى توان اقدامى انجام داد. همچنين جنگ و جهاد نيز سودى نمى بخشد؛ زيرا جبهه حق طرفدار ندارد و قدرت و ثروت در دست باطل است. در زمان معاويه، بر اثر تبليغات و نيز ارعاب و تهديد، فضاى خفقان آورى بر جامعه حاكم شده بود. مخالفان را دار مى زدند يا ترور مى كردند؛ نه كسى به خود جرئت قيام مى داد و نه نيرو و توانى براى كسى مانده بود. در چنين شرايطى جامعه نيازمند حركتى بود كه از يك نفر يا يك گروه كوچك بر نمى آمد. تبليغ نيز تاءثيرى نداشت؛ چون تمام ابزار آن در اختيار امويان بود و فرياد امام عليه السلام فقط به گوش گروه معدودى مى رسيد، و تا بيست سال، حضرت مجبور بود پنهانى و در خفا، با ياران و اصحاب خود صحبت كنند.
در اين موقعيت، بهترين اقدام، همان كارى بود كه امام حسين عليه السلام انجام داد. آن حضرت در جامعه اسلامى چنان حركتى به وجود آورد كه تا قيامت تاءثير آن بر جاى خواهد بود. لرزه اى كه پديد آورد، باقى خواهد ماند و باز نخواهد ايستاد. قيام سيدالشهدا عليه السلام واقعه اى است كه نمى توان آن را تحريف كرد و تفسير غلطى از آن ارائه داد؛ در حالى كه هر آيه محكمى را در قرآن مى توان به غلط تفسير كرد و معناى آن را با تفسير اشتباه تحريف كرد، و آن را با قرائت جديدى بازخواند. حديث را نيز به سادگى مى توان دروغ، جعلى و از اسرائيليات قلمداد كرد يا در نهايت، مى توان گفت اين معنا و مفهوم يك نوع قرائت است، و براى آن قرائت ديگرى نيز مى توان يافت. به مراجع تقليد نيز مى گويند شما فهمتان را مطلق نكيند؛ قرائتهاى ديگرى نيز هست. اما حركت امام حسين عليه السلام تحريف ناپذير است و نمى توان از آن تفسير ديگرى ارائه كرد. تنها تفسير قيام حضرت اين است كه آنان گروهى پاكباز بودند كه در راه خدا و براى احيا دين، جان خود و عزيزانشان را فدا كردند. تا به حال، هيچ تاريخ ‌نگار و انسان باانصافى تفسير ديگرى براى داستان كربلا بيان نكرده است. البته امروز كسانى يافت شده اند كه ممكن است قرائتهاى جديدى از واقعه كربلا داشته باشند و بگويند اقدام امام حسين عليه السلام اشتباه بود و واقعه كربلا عكس العمل خشونت جدش در برابر بنى اميه بود؛ زيرا جد امام حسين عليه السلام پدر آنان را كشته بود؛ آنان نيز در كربلا فرزندان او را كشتند. اين شيطانى ترين تفسيرى است كه تا به امروز از حماسه كربلا صورت گرفته و تاكنون چنين تعبيرى سابقه نداشته است. پيش از اين، دوست و دشمن، مسلمان و كافر، مشرك و بت پرست، همه در مقابل داستان كربلا سر تعظيم فرود آورده اند.
اين گونه بود كه حسين عليه السلام مصباح هدايت شد؛ چراغ فروزانى كه توفان دشمنيها و دين ستيزيهاى دشمنان هرگز نمى تواند آن را خاموش ‍ سازد.
اين نيز مصداق ديگرى براى نهى از منكر به معناى عام آن است. امام حسين عليه السلام همان گونه كه فرموده بود، به هدف خود از نهى از منكر دست يافت: اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر. حاصل اين نهى از منكر و امر به معروف نيز عبارت بود از هدايت و شناساندن حق و باطل به انسانها، و اين اصل وظيفه انبيا و اولياى خداست. بعد از انجام وظيفه هدايتگرى، اگر مردم حاضر شدند رهبرى آنان را بپذيرند، ايشان حكومت نيز تشكيل مى دهند. اگرچه تشكيل حكومت وظيفه آنان است، اين تكليف در صورتى شكل مى گيرد كه مردم پذيرش داشته باشند و آنان را يارى كنند؛ چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه شقشقيه فرمود:
لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر... لا لقيت حبلها على غاربها؛ اگر جمعيت بسيارى حاضر نمى شدند و يارى نمى دادند كه حجت تمام شود... هر آينه مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مى انداختم.
زمانى كه مردم حاضر شدند و يارى كردند، من نيز به وظيفه خود عمل مى كنم. بدين ترتيب اما اگر مردم حاضر نشدند وظيفه تشكيل حكومت ساقط مى شود، ولى وظيفه هدايت باقى است. وظيفه هدايتگرى انبيا و اوليا را در دوران غيبت آنان، عالمان دين بر عهده دارند: العلماء ورثة الانبياء. (22) پس اين وظيفه هيچ گاه برداشته نمى شود، و اگر راه ديگرى نباشد، بايد مانند امام حسين عليه السلام مردم را با شهادت خويش ‍ هدايت كرد، و بدين شيوه، حق و باطل را به آنان نشان داد. در اين صورت، اگر مردم انصاف داشته باشند، در مى يابند كه اين كار به خاطر وظيفه دينى صورت گرفته است. البته موارد اين گونه امر به معروف و نهى از منكر بسيار نادر است. از سويى، تشخيص چنين وظيفه اى نيازمند آگاهى فراوانى است، و گذشتن از همه چيز براى اداى تكليف و امر به معروف و نهى از منكر، فداكارى بسيارى مى طلبد؛ از اين روى چنين شخصيتهاى به ندرت يافت مى شوند.
---------------------------------------
1-اصول كافى، ج 5، ص 55، روايت 1؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181، روايت 21.
2-اصول كافى، ج 5، ص 55، روايت 1؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181، روايت 21.
3-محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 100، ص 71، باب 1، روايت 3.
4-ر. ك: مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 79.
5-خوارزمى، مقتل الحسين، الجزء الاول، ص 268.
6-چنان كه خداى تعالى در قرآن مى فرمايد: «يقتلون الذين ياءمرون بالقسط من الناس؛ «آنان مردمى را كه به قسط و عدل امر مى كنند، مى كشند» آل عمران (3)، 21.
7-آل عمران (3)، 104.
8-آل عمران (3)، 104.
9-ابو محمد احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 5، ص 72؛ محمد بن جرير طبرى، دلايل الامامه، ص 181.
10-توبه (9)، 12.
11-توبه (9)، 41.
12-نساء (4)، 95.
13-كتاب جهاد اكبر امام خمينى رحمه الله درباره اخلاقيات و جهاد با نفس است. همچنين گفتنى است شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه، و در كتاب «جهاد»، بعد از طرح مباحث جهاد، به جهاد نفس و مسائل اخلاقى مى پردازد.
14-ر. ك: عبدالكريم سروش، بسط تجربه دينى، ص 27 و 133.
15-ر. ك: عصر آزادگان، 28/1/1379، گزارش سخنرانى عبدالكريم سروش در مراسم عزادارى دفتر تحكيم وحدت.
16-در برخى سفرهاى خارجى، پاسخى براى مسلمانان انگليس و امريكا و ديگر كشورها نداريم. برخى از آنان مى گويند ما سال گذشته به ايران آمديم؛ امسال نيز به ايران سفر كرديم؛ اما باور نمى كرديم اين ايران، ايران سال گذشته باشد.
17-ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 168.
18-نساء (4)، 141.
19-رعد (13)، 34.
20-شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى، ص 44.
21-شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى، ص 44.
22-عالمان وارثان پيامبراند.
-----------------------------------
آيت الله محمدتقى مصباح يزدى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
اربعین
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

* کلیپهای بیشتر

روزشمارتاریخ اسلام

1 صفر

١ـ وقوع جنگ صفین٢ـ ورود کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) به شام 1ـ وقوع جنگ صفینروز اول...


ادامه ...

2 صفر

١ـ ورود اسراى اهل بیت‌(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون٢ـ شهادت جناب زیدبن على بن الحسین‌(علیهما السلام)٣ـ...


ادامه ...

3 صفر

ولادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) امام پنجم، محمد بن على بن الحسین علیه السلام بنا بر...


ادامه ...

5 صفر

شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) دختر امام حسین (علیه السلام) در پنجم صفر سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

7 صفر

١- شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام)٢ ـ ولادت امام موسى بن جعفر (علیه السلام)1ـ شهادت امام حسن...


ادامه ...

8 صفر

وفات سلمان فارسیدر هشتم صفر سال 36 هـ .ق. سلمان، بزرگ صحابی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه...


ادامه ...

9 صفر

١ـ شهادت عمّار یاسر در جنگ صفین٢ـ وقوع جنگ نهروان1ـ شهادت عمّار یاسر در جنگ صفیندر نهم...


ادامه ...

14 صفر

شهادت « محمد بن ابى بكر » روز چهاردهم صفر سال 38 هـ .ق. محمد بن ابی بکر،...


ادامه ...

18 صفر

شهادت اویس قرنى در هجدهم صفر سال 37 هـ .ق. در جریان جنـگ صفین اویـس قرنی به شهادت...


ادامه ...

20 صفر

١ـ فاجعه بئر معونه٢ـ ورود كاروان حسینى به کربلا٣ـ اربعین حسینى 1ـ فاجعه ‌بئر معونهدر بیستم صفر سال...


ادامه ...

27 صفر

مأموریت «اسامه بن زید» از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای تجهیز سپاه اسلام رسول گرامی اسلام(صلی...


ادامه ...

28 صفر

١ـ شهادت جانسوز پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)٢ـ شهادت امام حسن مجتبی(علیه...


ادامه ...

30 صفر

شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در روز آخـر صفر سـال 203 هـ .ق. هشـتمین اختر...


ادامه ...
0123456789101112

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page