بخش هشتم: مقدمه هفتم: بحثى در اصول پنج گانه مربوط به قدرت و حق وباطل

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

يكى از با اهميت ترين درس هايى كه بشريت مى تواند از حركت سازنده حسين بن على (علیه السلام) بياموزد، تعريف و تفسير معناى حقيقىِ قدرت است كه متاءسفانه پيشتازان و مديريت هاى فرهنگى و سياسى و اخلاقى دينىِ جوامع - آن چنان كه لازم و كافى باشد - به تعليم آن براى مردم نپرداخته اند. بديهى است كه اگر جوامع بشرى از اين درس واقعا برخوردار شده بودند، نه فرهنگ هاى اصيل و اصولِ سياسىِ توجيه كننده مردم جوامع به ((حيات معقول))، مغز و معناى اصلى خود را به وسيله ((ماكياولى))هاى روزگاران از دست مى دادند و نه حقايق دينى و اخلاقى كه ترقى و تكامل انسان ها را به عهده دارند، اين قدر از كارايى مى افتادند. اين بدبختى {به اصطلاح} چنان از نظرها مخفى نيست كه براى اثبات و آشكار ساختن آن، نياز به توصيف و استدلالهاى مشروح و طولانى داشته باشيم. لذا، به طرح و بررسى اصول پنج گانه مهم درباره قدرت و حق و باطل مى پردازيم:
اصل يكم - قدرت در همه اشكال آن ، عامل گرديدن هاست
قدرت در همه اشكال آن، عامل حركت و تغييرات و به وجود آمدن و بقاى واقعيات هستى است .
قدرت به اين معنى، يكى از اصيل ترين و با اهميت ترين عوامل تكوين و گردش و دوام موجودات است .
بنابراين، قدرت حقيقى است داراى ارزش ذاتى .
اصل دوم - قدرت به يك معنى ، حقيقى است ناآگاه
قدرت وقتى كه در اختيار يك انسان قرار مى گيرد، از اين جهت كه به فعاليت افتادن آن مربوط به اراده انسان مى شود، همان گونه كه بى اختيار مى گردد، از سرنوشت خود، ناآگاه هم مى باشد. اين مطلب در سطرهاى بعدى توضيح داده مى شود.
ناآگاه بودن قدرت در واقعيات فيزيكىِ عينى كاملا روشن است ، مانند انواع نيروهايى كه در طبيعت وجود دارند و هم چنين اقسام انرژى ها كه از يك جهت از مصاديق نيروها مى باشند. اين نيروها و انرژى ها كه در عالم طبيعت در جريان هستند، كار خود را در چه جهت سازندگى و چه در جهت تخريب ، با آگاهى و تدبير قبلى و آزادى از ذات خود انجام نمى دهند. اما نا آگاه بودن يا بى اختيار بودن قدرت در اشكال علم و اراده و فعاليت هاى انسانى ، از آن جهت است كه تابع مديريت انسانى است كه آن را اداره مى كند و از آن بهره مى جويد. به همين علت است كه ارزش فعلى قدرت ، به هدف گيرى و فعاليت قدرتمندى بستگى دارد كه آن را دارا مى باشد.
اصل سوم - قدرت ذاتا جلوه اى از حق است
با نظر به اين دو اصل است كه كسانى كه قدرت را همواره در برابر حق قرار مى دهند و مى پرسند:
((قدرت پيروز است يا حق؟))، نه معناى قدرت را مى فهمند و نه مفهوم حق را. قدرت به آن معنى كه متذكر شديم ، يكى از جلوه هاى با اهميتِ حق است و اين انسان است كه مى تواند بهترين استفاده سازنده را از قدرت داشته باشد و يا از آن در مخرب ترين ضربه ها بهره بردارى كند. بنابراين ، قدرت هرگز در مقابل حق صف آرايى نمى كند.
همان گونه كه قدرت به جهت آن كه جلوه گاه يا مصداقى از حقيقت است ، نمى تواند خود را در برابر حق قرار بدهد، هم چنان، باطل نيز هرگز توانايىِ رويارويى و به اصطلاح، جنگ تن به تن را با حق ندارد، زيرا اگر فرض كنيم همه قدرت ها و عوامل باطل دنيا جمع شوند كه بگويند: تفكر بد است ! دستمزد براى كار لازم نيست ! مردم جاهل و احمق مى توانند از عهده مديريت جامعه برآيند! نور و ظلمت يكى است ! علم و جهل مساوى با يكديگرند! آيا تمام قدرت ها و عوامل باطل دنيا مى توانند اين واقعيات بر حق را شكست بدهند؟ محال است.
اصل چهارم - حاميان حق و حاميان باطل هستند كه براى مبارزه روياروى هم قرار مى گيرند، نه خود قدرت و حق و باطل
آن چه كه واقعيت دارد، اين است كه همواره در طول تاريخ ، به جهت جست وخيز هواپرستانِ خودكامه و خودخواهانِ پست ، گروهى از باطل حمايت مى كنند و محور هر چيز را شهوات و منافع و خود كامگى هاى خود مى دانند. در مقابل اين گروه ، جمعى ديگر وجود دارند كه به جهت داشتن شخصيت آگاه و اخلاق فاضله و معرفت و علم ، به پاسخ سؤ الات شش گانه اصلى (من كيستم ؟ از كجا آمده ام ؟ براى چه آمده ام ؟ در كجا هستم ؟ با كيستم ؟ به كجا مى روم ؟) از حق و حقيقت حمايت مى كنند، اگرچه با تحمل مشقت ها و شكنجه ها باشد.
اين دو گروه (حاميان حق و حاميان باطل ) همواره در گذرگاه تاريخ و در همه جوامع در حال مبارزه آشكار يا مخفى به سر مى برند. هر يك از اين دو گروه كه قدرت طبيعى را به دست آورده باشد، گروه ديگر را به شكست مى كشاند. يعنى آن دو طرف كه در مقابل هم ، در حال تصادم و كشتار قرار مى گيرند، دو گروه از انسان ها هستند، كه يكى از آن دو از حق حمايت مى كند و ديگرى از باطل ، نه اين كه خود حق و باطل و قدرت ، روياروى يكديگر به طور مستقيم به پيكار برخيزند. اگر حاميان باطل شكست بخورند، ممكن است بعد از شكست آنان ، باطل {بدون پيروزى } بار ديگر قد علم كند و اگر حاميان حق بشكنند، اين يك شكست ظاهرى است ، زيرا حق ، فوق جنگ هاى روياروى قرار دارد. بنابراين ، اگر فرض كنيم كه در طول تاريخ ، هزاران بار بزرگ ترين شهيد راه انسانيت (على بن ابى طالب يا امام حسين (عليه السلام)) قدم به ميدان مبارزه بگذارد و مجاهدت كند و به خاك و خون بغلتد و شهيد شود، چون آرمان او حق است ، هرگز مغلوب نمى گردد، بلكه او پيروز است براى ابد، زيرا حق براى ابد ثابت و پيروز است . در سخنان بزرگ شهيد راه حق ، امام حسين (عليه السلام) مى خوانيم :
بسم الله الرحمن الرحيم
من الحسين بن على الى محمدبن على و من قبله من بنى هاشم ، اما بعد فمن لحق بى منكم استشهد و من تخلف عنى لم يدرك (يبلغ ) الفتح (1)
((به نام خداوند رحمان و رحيم . اين نامه از حسين بن على است به محمد بن على و ديگر فرزندان هاشم .
اما بعد، هر كس به من ملحق شود، شهيد خواهد شد و هر كس از من تخلف كند به پيروزى نخواهد رسيد.))
چنان كه خواسته باطلِ قاتل يا قاتلان آن شهيد هرگز به پيروزى نمى رسد.
قد غير الطعن منهم كل جارحه

الا المكارم فى اءمن من الغير

((ضربه شمشير، همه اعضاى شهداى دشت خونين نينوا را تغيير داد و متلاشى كرد، ولى راهى به عظمت ها و كرامت هاى روحى آنان پيدا نكرد.))
از اين مبحث، به اين نتيجه مى رسيم كه حق و باطل و قدرت ، ذاتا جنگ تن به تن و رويارويىِ مستقيم با يكديگر ندارند.

يكى از با اهميت ترين درس هايى كه بشريت مى تواند از حركت سازنده حسين بن على (علیه السلام) بياموزد، تعريف و تفسير معناى حقيقىِ قدرت است كه متاءسفانه پيشتازان و مديريت هاى فرهنگى و سياسى و اخلاقى دينىِ جوامع - آن چنان كه لازم و كافى باشد - به تعليم آن براى مردم نپرداخته اند. بديهى است كه اگر جوامع بشرى از اين درس واقعا برخوردار شده بودند، نه فرهنگ هاى اصيل و اصولِ سياسىِ توجيه كننده مردم جوامع به ((حيات معقول))، مغز و معناى اصلى خود را به وسيله ((ماكياولى))هاى روزگاران از دست مى دادند و نه حقايق دينى و اخلاقى كه ترقى و تكامل انسان ها را به عهده دارند، اين قدر از كارايى مى افتادند. اين بدبختى {به اصطلاح} چنان از نظرها مخفى نيست كه براى اثبات و آشكار ساختن آن، نياز به توصيف و استدلالهاى مشروح و طولانى داشته باشيم. لذا، به طرح و بررسى اصول پنج گانه مهم درباره قدرت و حق و باطل مى پردازيم:
اصل يكم - قدرت در همه اشكال آن ، عامل گرديدن هاست
قدرت در همه اشكال آن، عامل حركت و تغييرات و به وجود آمدن و بقاى واقعيات هستى است .
قدرت به اين معنى، يكى از اصيل ترين و با اهميت ترين عوامل تكوين و گردش و دوام موجودات است .
بنابراين، قدرت حقيقى است داراى ارزش ذاتى .
اصل دوم - قدرت به يك معنى ، حقيقى است ناآگاه
قدرت وقتى كه در اختيار يك انسان قرار مى گيرد، از اين جهت كه به فعاليت افتادن آن مربوط به اراده انسان مى شود، همان گونه كه بى اختيار مى گردد، از سرنوشت خود، ناآگاه هم مى باشد. اين مطلب در سطرهاى بعدى توضيح داده مى شود.
ناآگاه بودن قدرت در واقعيات فيزيكىِ عينى كاملا روشن است ، مانند انواع نيروهايى كه در طبيعت وجود دارند و هم چنين اقسام انرژى ها كه از يك جهت از مصاديق نيروها مى باشند. اين نيروها و انرژى ها كه در عالم طبيعت در جريان هستند، كار خود را در چه جهت سازندگى و چه در جهت تخريب ، با آگاهى و تدبير قبلى و آزادى از ذات خود انجام نمى دهند. اما نا آگاه بودن يا بى اختيار بودن قدرت در اشكال علم و اراده و فعاليت هاى انسانى ، از آن جهت است كه تابع مديريت انسانى است كه آن را اداره مى كند و از آن بهره مى جويد. به همين علت است كه ارزش فعلى قدرت ، به هدف گيرى و فعاليت قدرتمندى بستگى دارد كه آن را دارا مى باشد.
اصل سوم - قدرت ذاتا جلوه اى از حق است
با نظر به اين دو اصل است كه كسانى كه قدرت را همواره در برابر حق قرار مى دهند و مى پرسند:
((قدرت پيروز است يا حق؟))، نه معناى قدرت را مى فهمند و نه مفهوم حق را. قدرت به آن معنى كه متذكر شديم ، يكى از جلوه هاى با اهميتِ حق است و اين انسان است كه مى تواند بهترين استفاده سازنده را از قدرت داشته باشد و يا از آن در مخرب ترين ضربه ها بهره بردارى كند. بنابراين ، قدرت هرگز در مقابل حق صف آرايى نمى كند.
همان گونه كه قدرت به جهت آن كه جلوه گاه يا مصداقى از حقيقت است ، نمى تواند خود را در برابر حق قرار بدهد، هم چنان، باطل نيز هرگز توانايىِ رويارويى و به اصطلاح، جنگ تن به تن را با حق ندارد، زيرا اگر فرض كنيم همه قدرت ها و عوامل باطل دنيا جمع شوند كه بگويند: تفكر بد است ! دستمزد براى كار لازم نيست ! مردم جاهل و احمق مى توانند از عهده مديريت جامعه برآيند! نور و ظلمت يكى است ! علم و جهل مساوى با يكديگرند! آيا تمام قدرت ها و عوامل باطل دنيا مى توانند اين واقعيات بر حق را شكست بدهند؟ محال است.
اصل چهارم - حاميان حق و حاميان باطل هستند كه براى مبارزه روياروى هم قرار مى گيرند، نه خود قدرت و حق و باطل
آن چه كه واقعيت دارد، اين است كه همواره در طول تاريخ ، به جهت جست وخيز هواپرستانِ خودكامه و خودخواهانِ پست ، گروهى از باطل حمايت مى كنند و محور هر چيز را شهوات و منافع و خود كامگى هاى خود مى دانند. در مقابل اين گروه ، جمعى ديگر وجود دارند كه به جهت داشتن شخصيت آگاه و اخلاق فاضله و معرفت و علم ، به پاسخ سؤ الات شش گانه اصلى (من كيستم ؟ از كجا آمده ام ؟ براى چه آمده ام ؟ در كجا هستم ؟ با كيستم ؟ به كجا مى روم ؟) از حق و حقيقت حمايت مى كنند، اگرچه با تحمل مشقت ها و شكنجه ها باشد.
اين دو گروه (حاميان حق و حاميان باطل ) همواره در گذرگاه تاريخ و در همه جوامع در حال مبارزه آشكار يا مخفى به سر مى برند. هر يك از اين دو گروه كه قدرت طبيعى را به دست آورده باشد، گروه ديگر را به شكست مى كشاند. يعنى آن دو طرف كه در مقابل هم ، در حال تصادم و كشتار قرار مى گيرند، دو گروه از انسان ها هستند، كه يكى از آن دو از حق حمايت مى كند و ديگرى از باطل ، نه اين كه خود حق و باطل و قدرت ، روياروى يكديگر به طور مستقيم به پيكار برخيزند. اگر حاميان باطل شكست بخورند، ممكن است بعد از شكست آنان ، باطل {بدون پيروزى } بار ديگر قد علم كند و اگر حاميان حق بشكنند، اين يك شكست ظاهرى است ، زيرا حق ، فوق جنگ هاى روياروى قرار دارد. بنابراين ، اگر فرض كنيم كه در طول تاريخ ، هزاران بار بزرگ ترين شهيد راه انسانيت (على بن ابى طالب يا امام حسين (عليه السلام)) قدم به ميدان مبارزه بگذارد و مجاهدت كند و به خاك و خون بغلتد و شهيد شود، چون آرمان او حق است ، هرگز مغلوب نمى گردد، بلكه او پيروز است براى ابد، زيرا حق براى ابد ثابت و پيروز است . در سخنان بزرگ شهيد راه حق ، امام حسين (عليه السلام) مى خوانيم :
بسم الله الرحمن الرحيم
من الحسين بن على الى محمدبن على و من قبله من بنى هاشم ، اما بعد فمن لحق بى منكم استشهد و من تخلف عنى لم يدرك (يبلغ ) الفتح (1)
((به نام خداوند رحمان و رحيم . اين نامه از حسين بن على است به محمد بن على و ديگر فرزندان هاشم .
اما بعد، هر كس به من ملحق شود، شهيد خواهد شد و هر كس از من تخلف كند به پيروزى نخواهد رسيد.))
چنان كه خواسته باطلِ قاتل يا قاتلان آن شهيد هرگز به پيروزى نمى رسد.
قد غير الطعن منهم كل جارحه

الا المكارم فى اءمن من الغير

((ضربه شمشير، همه اعضاى شهداى دشت خونين نينوا را تغيير داد و متلاشى كرد، ولى راهى به عظمت ها و كرامت هاى روحى آنان پيدا نكرد.))
از اين مبحث، به اين نتيجه مى رسيم كه حق و باطل و قدرت ، ذاتا جنگ تن به تن و رويارويىِ مستقيم با يكديگر ندارند.

اصل پنجم - با عظمت ترين و با ارزش ترين قدرت ها، قدرت مالكيت بر نفس است، تا از استفاده از قدرت ها براى اشباع خود خواهى ها جلوگيرى به عمل آورد

اصل پنجم - با عظمت ترين و با ارزش ترين قدرت ها، قدرت مالكيت بر نفس است، تا از استفاده از قدرت ها براى اشباع خود خواهى ها جلوگيرى به عمل آورد
نخست اهميت مساءله اى را كه مطرح مى كنيم ، در يك جمله به خاطر بسپاريم و با كمال عشق و علاقه براى فهم حقيقت آن بينديشيم، سپس در صدد درك دردها و دواهاى آن در زندگى اجتماعىِ خود برآييم .
آن جمله اين است:
((بشر چون توانايى اين را نداشت كه عدالت را قدرت و عادل را قدرتمند تلقى كند، قدرت را عدات و قدرتمند را عادل تلقى نموده است.))(2)
بايد به اين جمله پر معنى كه دليل آگاهى گوينده آن از يك پديده اسف انگيز بشرى مى باشد، اضافه كرد كه ناگوارتر از اين ناتوانى اين است كه: هنوز بشر نمى خواهد به اين ناتوانى اعتراف كند! باشد كه درصدد رفع آن برآيد. اين جمله با كمال جذابيتى كه دارد، مى تواند به اين ترتيب نيز بيان شود: بشر بيشتر از عدالت ، به قدرت تسليم شده است . اين تسليم شديد را كه بشر در مقابل قدرت از خود نشان مى دهد، مى توان به احساس ضرورت حب ذات يا صيانت ذات مستند نمود، زيرا همواره بشر به وسيله قدرت - با اشكال گوناگونى كه دارد - از پاى درآمده است ، يا به جهت از دست دادن قدرت كه عامل بقاى او بوده است، از زندگى رخت بربسته است . نه اين كه قدرت را عدالت و قدرتمند را عادل تلقى كند، زيرا معناى عدالت بارِ ارزشى دارد و بشر در طول تاريخ در ويرانگرى هاى قدرت و ظلم و تعدى قدرتمندان غوطه ور شده است .
حتى گاهى بعضى از قدرتمندان در لحظاتى كه به خود آمده اند، از سوء استفاده از قدرت اظهار ندامت كرده اند. بنابراين ، قبح سوء استفاده از قدرت براى او بديهى بوده است .
اين حقيقت از ديدگاه علم النفس دقيق ديروز و روان شناسى امروز و با نظر به تجربيات و مشاهداتى كه تاكنون به دست آمده {و مى تواند در علوم انسانى مطرح شود} بايد مورد توجه جدى قرار گيرد، كه هر انسانى كه بدون مالكيت بر نفس ، با چيزى ارتباط برقرار نمود و علاقه و محبت به آن پيدا كرد، نه تنها آن چيز مى تواند مالك آن شخص شود، بلكه بالاتر از اين ، آن شى ء مى تواند فرمان مديريت هستىِ آن شخص و هدف آن را در اختيار خود بگيرد. اين يك اصل است:
اى برادر تو همان انديشه اى

مابقى خود استخوان و ريشه اى

گر بود انديشه ات گل ، گلشنى

ور بود خارى تو هيمه گلخنى (3)

ديگرى مى گويد:
گر در دلِ تو گل گذرد گل باشى

ور بلبلِ بى قرار بلبل باشى

تو جزئى و حق كل است اگر روزى چند

انديشه كل پيشه كنى كل باشى

ريشه احساسِ ((عينيت با موضوعى كه مورد محبت قرار مى گيرد))، جذب شدن آدمى به طرف محبوب است كه هر اندازه اين جذبه عميق تر باشد، تصور يا تخيل يا تجسيم عينيت شدت پيدا مى كند. اگر انسان ها در مقابل قدرت ، خود را نمى باختند و با مالكيت بر نفس خود، آن را در اختيار مى گرفتند، بديهى است كه حركت تاريخ ، حركت تكاملىِ واقعىِ انسان ها بود، نه حركت تاريخ طبيعى كه متاءسفانه بروز فن آورىِ بسيار جالب و سود بخش و سلطه آور، روى آن را با مفهومى ساختگى از تمدن پوشانيده است !(4)
حال، مى توانيم علت تخريب بسيار شديدِ خودباختن در مقابل قدرت و عينيت تجسيمى با آن را تا حدود قابل توجهى درك كنيم. اين علت عبارت است از: اسارت كامل يك حقيقت آگاه كه شخصيت انسان است، در دست يك حقيقت ناآگاه و جوشان، براى عمل كه قدرت طبيعى ناميده مى شود. قدرت، همواره، در معرض تبدل و جوشش براى عمل و فعاليت است، مخصوصا در دست آن گروه از قدرتمندان كه خود را به قدرت باخته اند، حتى ناله و استمداد و به طور كلى ضعف ناتوان، براى آنان وسوسه انگيز است.
لذا، هر اندازه كه قدرت خود را به جهت داشتن قدرت ، بيشتر ببازد، عمق تخريب و ويرانگرى قدرت بيشتر مى شود. به ياد بياوريد جنايات يزيد را: قتل عام مدينه به وسيله مسلم بن عقبه و اهانت شديد به مكه (بيت الله الحرام) و بستن آن به منجنيق و سوزاندن آن (5) و ابيات ابن الزبعرى را كه موقع آوردن سر امام حسين (عليه السلام) به مجلس او خوانده است:
ليت اءشياخى ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاءسل

((اى كاش بزرگان قوم من كه در بدر كشته شدند، در اين جا حاضر بودند و ضربه كشنده مرا مى ديدند. {مضمون مصرع دوم }))
لاءهلوا واستهلوا فرحا

ثم قالوا يا يزيد لا تشل

((اگر اين منظره را مى ديدند، از شادى به هيجان در مى آمدند و خوش باش ‍ به من مى گفتند: اى يزيد، دستت شل مباد!))
قد قتلنا القوم من ساداتهم

و عدلناه ببدر فاعتدل

((ما بزرگ ترين سروران آنان را كشتيم و آن را با حادثه بدر تطبيق و معادل نموديم .))
لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحى نزل

((آل هاشم با ملك و مقام بازى كردند، نه خبرى از خدا آمده است و نه وحى اى نازل شده است .))
لست من خندف اءن لم اءنتقم

من بنى اءحمد ماكان فعل

((من از قبيله خندق نيستم ، اگر از فرزندان احمد (صلى الله عليه و اله ) درباره آن چه كرده است انتقام نگيرم .))
هم چنين ، بيعتى كه او از اهل مدينه براى بندگى گرفت .(6) آيا اين همه پليدى و كفر و خباثت ، براى اثبات وقاحت مملوك بودن و تسليم شدن به قدرت كافى نيست !؟
---------------------------------------------
1-كامل الزيارات ، محمدبن قولويه ، ص 75.
2-مقدمه تئورى كلى و فلسفه حقوق ، كلوددوپاكيه ، ترجمه ذوالمجد، ص 352. مضمون اين جمله با اشكال مختلف در بعضى از روايات معصومين (عليه السلام) آمده است .
3-ر.ك : تفسير و نقد و تحليل مثنوى ، محمدتقى جعفرى ، ج 3، ص 200.
4-ترجمه و تفسير نهج البلاغه ، محمدتقى جعفرى ، ج 5، صص 180 - 181.
5-النقض ، عبدالجليل قزوينى ، صص 65 و 66.
6-براى تحقيق در منابع اين خباثت ها، مراجعه فرماييد به : مروج الذهب ، مسعودى ، ج 3، صص 17 - 19. تاريخ الخلفاء، سيوطى ، صص 139 و 40. الامامه و السياسه ، ابن قتيبه دينورى ، ج 1، صص 220 - 232. الاخبارالطوال ، دينورى ، ج 1، صص 220 - 237.
تاريخ يعقوبى ، ج 2، صص 223 و 224. السيره الحلبيه ، ج 1، صص 195 - 199.تاريخ طبرى ، ج 4، ص 370. تذكره الخواص ، صص ‍ 298 و 299. الكامل فى التاريخ ، ابن اثير، ج 3، ص 310. شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 470.
--------------------------------------
علامه محمدتقى جعفرى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
اربعین
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

* کلیپهای بیشتر

روزشمارتاریخ اسلام

1 صفر

١ـ وقوع جنگ صفین٢ـ ورود کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) به شام 1ـ وقوع جنگ صفینروز اول...


ادامه ...

2 صفر

١ـ ورود اسراى اهل بیت‌(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون٢ـ شهادت جناب زیدبن على بن الحسین‌(علیهما السلام)٣ـ...


ادامه ...

3 صفر

ولادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) امام پنجم، محمد بن على بن الحسین علیه السلام بنا بر...


ادامه ...

5 صفر

شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) دختر امام حسین (علیه السلام) در پنجم صفر سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

7 صفر

١- شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام)٢ ـ ولادت امام موسى بن جعفر (علیه السلام)1ـ شهادت امام حسن...


ادامه ...

8 صفر

وفات سلمان فارسیدر هشتم صفر سال 36 هـ .ق. سلمان، بزرگ صحابی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه...


ادامه ...

9 صفر

١ـ شهادت عمّار یاسر در جنگ صفین٢ـ وقوع جنگ نهروان1ـ شهادت عمّار یاسر در جنگ صفیندر نهم...


ادامه ...

14 صفر

شهادت « محمد بن ابى بكر » روز چهاردهم صفر سال 38 هـ .ق. محمد بن ابی بکر،...


ادامه ...

18 صفر

شهادت اویس قرنى در هجدهم صفر سال 37 هـ .ق. در جریان جنـگ صفین اویـس قرنی به شهادت...


ادامه ...

20 صفر

١ـ فاجعه بئر معونه٢ـ ورود كاروان حسینى به کربلا٣ـ اربعین حسینى 1ـ فاجعه ‌بئر معونهدر بیستم صفر سال...


ادامه ...

27 صفر

مأموریت «اسامه بن زید» از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای تجهیز سپاه اسلام رسول گرامی اسلام(صلی...


ادامه ...

28 صفر

١ـ شهادت جانسوز پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)٢ـ شهادت امام حسن مجتبی(علیه...


ادامه ...

30 صفر

شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در روز آخـر صفر سـال 203 هـ .ق. هشـتمین اختر...


ادامه ...
0123456789101112

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page