اسرار صلح امام حسن (ع) و ارزيابى آن

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)

تا اينجا ما مهمترين حوادث تلخ تاريخى و پيش آمدهاى ناگوارى كه از ابتداى خلافت امام حسن عليه السلام تا هنگام انعقاد صلح وى با معاويه به وقوع پيوست بسيار فشرده و كوتاه شرح داديم .
اكنون كه زمينه ى بحث براى بررسى و ارزيابى صلح آن بزرگوار آماده گرديد، به تحقيق و جستجو درباره ى اسرار صلح و ماهيت آن و نتايجى كه اين عمل براى جلوگيرى از سقوط حتمى و هميشگى اسلام به طور موقت و تا هنگام حادثه ى كربلا در برداشت مى پردازيم .
پيمان شكنيهاى مردم 
اولين موضوعى كه بايد در بحث مورد توجه قرار گيرد اين است كه امام مجتبى عليه السلام هنگامى تن به صلح در داد كه پيمان شكنيهاى پى در پى و بى وفائى ننگين بزرگان كوفه و فرماندهان ارتش آن حضرت ضرورت آن را ايجاب مى نمود، ما در شرح تاريخ حكومت امام حسن عليه السلام تا هنگام ورود آن بزرگوار به مدائين به خوبى نشان داديم كه چگونه آن حضرت از صلح با معاويه و از كنار آمدن با حكومت وى بر حذر بود و ضمن خطابه هاى فراوان و بيانات هيجان انگيزى نتايج شوم و نكبت بار تسلط بنى اميه را بر جهان اسلام و اجتماع اسلامى ياد آورد گرديد، اما چه بايد كرد؟
امام عليه السلام در شرائط ناگوار و دردناكى قرار گرفته بود كه از يك طرف بسيارى از فرماندهان ارتش وى رسما به لشكر معاويه ملحق شده و در شمار ياران او در آمده اند، و از سوى ديگر جمعى از باقيماندگان ارتش آن حضرت هم در پنهانى با معاويه ارتباط داشته و به وى نوشته اند كه اگر تا نزديك كوفه بيايد، آنان آن بزرگوار را دستگير كرده و تسليم او نمايند.
امام مجتبى عليه السلام در موقعى قرار گرفته بود كه ياران نزديك برابر آن وا داشت در اينجا ابتداء فرمانده سپاه فرزند رشيد اميرالمؤ منين عباس بن على عليهماالسلام شروع به سخن كرد و در استقامت و پايدارى ، خويش ‍ حقايقى تحسين آميزى بيان داشت ، آنگاه اصحاب هر يك به نحوى به دنبال كلمات درباره ابوالفضل عليه السلام مطالبى ايراد نمودند در اين هنگام حسين فرزندان عقيل و برادران مسلم عليه السلام را مخاطب قرار داده و به آنان چنين فرمود:
يا بنى عقيل حسبكم من القتل بمسلم اذهبوا فقد آذنت لكم قالو اوما نقول للناس ، نقول تركنا شيخنا و سيدنا و بنى عمومتنا خيرالاعمام و لم نرم معهم بسهم و لم نطعن معهم برمح و لم نضرب بسيف و لاندرى ماصنعوا؟؟ لاوالله لا نفعل و لكنا نفديك با نفسنا و اموالنا و اهلينا و نقاتل معك حتى نرد موردك فقبح الله العيش بعدك .(1)
يعنى اى فرزند عقيل شما را قتل مسلم كافى است ، اكنون از اين بيابان برويد من به شما اجازت دادم . در پاسخ گفتند اى فرزند پيغمبر اگر شما را در اينجا رها سازيم به مردم چه بگوئيم ؟ به آنها بگوئيم كه ما آقايمان و بزرگ قبيله مان و بهترين پسر عموى خود را در بين دشمن رها كرديم بدون آنكه در راه يارى از وى تيرى به كار بريم و يا نيزه اى به حركت در آوريم و يا شمشيرى بزنيم ؟
نه ، به خدا قسم ما چنين كارى انجام نخواهيم داد بلكه جانها و اموال خود و آنچه كه در اختيار داريم در راه حضرتت فدا خواهيم ساخت و در زير لواى تو مى جنگيم تا آنچه كه بر شما وارد شود بر ما هم وارد آيد، ما زندگى بعد از شما را نمى خواهيم ، و نكبت و ننگ بر آن باد
زهير بن قيس در روز عاشوراء بر اسب خود سوار شد و در برابر آن جمعيت تبهكار آمد تا قدرى آنها را نصيحت كند و به راه سعادت راهنمائى نمايد در آنجا بين او و شمر مكالماتى در گرفت تا بالاخره شمر به او گفت :
ان الله قاتلك و صاحبك عن ساعة فقال اءبالموت تخوفنى و الله للموت معه اءحب الى من الخلد معكم .. (2)
يعنى خداوند بزودى تو و رفيقت حسين را خواهد كشت ، زهير گفت آيا مرا به مرگ مى ترسانى ؟ به خدا قسم كه مردن با حسين از زندگى كردن براى هميشه با شما نزد من عزيزتر و بهتر است
آرى ياران حسين عليه السلام اينگونه هدف مقدس آن حضرت را درك كردند كه مى گويند كه براى رسيدن به جاه و مقام ناپاكانى مانند فرزند سعد خود را براى انجام هر گونه جنايت آماده مى سازند در همان روز و در همان شرائط دردناك جوانمردانى مانند حر هم يافت مى شوند كه از جاه و مقام و زندگى يكباره چشم مى پوشد و با خود مى گويد:
والله اخير نفسى بين الجنة و النادر فوالله الاختار على الجنة شيئا ولو قطعت و احرقت .
يعنى به خدا قسم من خود را بين بهشت و دوزخ مخير مى بينم اما به پروردگارم سوگند كه هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمى كنم هر چند در اين راه قطعه قطعه گردم و يا سوزانده شوم آنگاه به فرزند خود روى كرده فرمود:
بنى لا صبرلى على النار فسربنا الى الحسين لننصره و نقاتل بين يديه فلعل الله يرزقنا الشهادة التى لاانقطاع لها.(3)
يعنى اى پسرم مرا طاقت عذاب خداوند نيست با من بيا تا به سوى حسين برويم ، او را يارى كنيم و با دشمنان او پيكار نمائيم، باشد خداوند شهادت را نصيب ما گرداند و ما را به سعادت و حيات ابدى برساند
آرى اينان نخبه هاى جهان انسانيت بودند و بشريت بايد به داشتن چنين فرزندانى افتخار كند، اينها از تمام مظاهر فريبنده ى دنيا چشم پوشيدند زيرا براى به دست آوردن آن مى بايست شرف ، دين ، انسانيت ، آزادگى و همه چيز خود را از دست بدهند آنها حجت خداوند و فرزند پيغمبر خود را يارى كردند و از هدف مقدس و انسانى وى حمايت نمودند در روزى كه ديگران با نهايت بيشرمى بدترين و ننگين ترين جنايات را نسبت به آن حضرت انجام دادند.
در تاريخ جهان مردان فداكار و جانباز بسيار بودند، اما فداكارى نمودن در شرائطى كه ياران پاك حسين (ع) در آن شرائط به سر مى بردند بسيار كم نظير است، اينان فداكارى كردند در حالى كه شهادت و كشته گشتن براى آنها مسلم و قطعى بودند، پايدارى نمودند در شرائطى كه هيچگونه اميدى براى زنده ماندن و نجات يافتن آنها نبود، آنها با علم به آنكه كشته مى شوند - آن هم با شكمى گرسنه و در التهابى سخت از عطش - با اين حال استقامت ورزيدند و تا آخرين حد ممكن پايدارى كردند، مخصوصا با توجه به اين نكته كه نه تنها هيچگونه عامل مادى براى جانبازى آنها وجود نداشت و فشار و سر نيزه اى پشت سر آنان نبود بلكه حسين (ع) باره ها به آنها اتمام حجت كرد و از آنان حل بيعت نموده و فرمود: من به شما اذان دادم اكنون به سوى ديار خود برويد با اين حال از آن بزرگوار دست باز نداشتند و آن حضرت را در بين انبوهى از دشمن رها نساختند - علاوه بر اين - ارزش اين فداكاريها افزون مى شود هنگامى كه ما در نظر بگيريم كه آنها در كار خود داراى هدف بودند، مى دانستند چه مى كنند و چرا مى كنند، آنها منطق امام را به خوبى درك كرده بودند و با بصيرت و بينائى شمشير مى زدند.
انگيزه ى آنها خدا بود و مبارزه با ستم و هدف آنها ريشه كن ساختن آن حكومت و قدرتى بود كه هستى اسلام و عدالت و فضيلت را به نيستى و محو كامل تهديد مى نمود، آنها مانند يك سر باز عادى نبودند كه ندانند چه مى كنند و چرا نبرد مى نمايند، چشمانشان باز و هدف آنها و درك آنها بسيار صحيح و عالى بود، آرى وجود اين همه شرائط است كه به جانبازيهاى آنها ارزش جهانى داده و به آنها زندگى ابدى بخشيده است .
مرزها بفرست تا آنجا باشيم و كفار جنگ كنيم . در اينجا ربيع بن خيثم و ياران او با آنكه به عظمت مقام على عليه السلام اعتراف دارند با اين حال به علت تظاهرات معاويه در حفظ ظواهر اسلام در جنگ با وى دچار ترديد مى گردند. باز نصر بن مزاحم نقل مى كند كه مردى از ياران على عليه السلام در جنگ صفين نزد عمار ياسر آمد و به وى گفت كه من از هنگام خروج از كوفه تا ديشب در باطل بودند معاويه و لزوم جنگ با وى ترديد نداشتم ، اما اكنون دچار ترديد شدم زيرا مى بينم ما اذان مى گوئيم آنها هم اذان مى گويند، ما نماز مى گذاريم آنها هم نماز مى گذارند..(4) آرى معاويه نه تنها ظواهر اسلام را تا اين حد رعايت مى نمود كه جمعى از افراد سطحى را در جنگ با خود دچار ترديد سازد بلكه توانست با استفاده از دستگاه وسيع تبليغاتى خود سب و لعن به على بن ابيطالب عليه السلام را در بين مردم مسلمان شايع ساخته و خود را حامى و دل سوز اسلام ولى على بن ابيطالب را دشمن دين و مردى كه نماز نمى خواند معرفى نمايد!!! مسعودى در اين باره مى نويسد:
ثم ارتقى بهم الامر فى طاعته الى ان جعلوا اللعن على سنة ينشاء عليها الصغير و يهلك عليها الكبير (5)
يعنى كار اطاعت مردم از معاويه تا جائى بالا گرفت كه لعن و سب را بر روشى قرار داد كه كودكان بر همان روش متولد مى شدند و بزرگان بر آن روش مى مردند.
خوانندگان عزيز - با در نظر گرفتن وضع خاص معاويه و نيرنگهاى گوناگون كه او در دوران مختلف حكومت خود انجام مى داد اين حقيقت به خوبى روشن مى شود كه اگر امام مجتبى عليه السلام بعد از آن همه پيمان شكنيهاى كوبنده ياران خود و حوادث تلخ و ناگوارى كه تا هنگام صلح براى آن حضرت پيش آمده بود باز هم با معاويه پيكار مى كرد نه تنها او و تمام ياران و نزديكانش بدون ترديد كشته مى شدند، بلكه شهادت آنان در آن روز بى اثر مى شد و معاويه اجازه نمى داد تا از اين شهادت در راه حفظ قرآن و مصالح واقعى جهان اسلام بهره اى بردارند، اگر آن حضرت و تمام بنى هاشم به شهادت مى رسيدند معاويه مى توانست با همان فريبكاريهاى خاص خود و تظاهرات شديدى كه در حمايت و دلسوزى از اسلام مى نمود و با استفاده از دستگاه وسيع تبليغاتى متناسب با آن روز كه در اختيار داشت شهادت حضرت مجتبى و بنى هاشم را يكباره بى اثر سازد و در اين صورت ميدان تنها براى يكه تازيهاى وى و اجراى هدفهاى حقيقى و واقعى او كه تا آن روز سخت در استتار و در پرده بود كاملا آماده مى گرديد، امام مجتبى عليه السلام خود به اين نكته به خوبى توجه داشت كه نبايد با شهادت رسول خدا و نزديكانش ميدان اجتماع را براى معاويه و بنى اميه بگذارد از اين نظر بود كه آن حضرت به صلح تن در داد و پيكار با معاويه با ترك نمود.

تا اينجا ما مهمترين حوادث تلخ تاريخى و پيش آمدهاى ناگوارى كه از ابتداى خلافت امام حسن عليه السلام تا هنگام انعقاد صلح وى با معاويه به وقوع پيوست بسيار فشرده و كوتاه شرح داديم .
اكنون كه زمينه ى بحث براى بررسى و ارزيابى صلح آن بزرگوار آماده گرديد، به تحقيق و جستجو درباره ى اسرار صلح و ماهيت آن و نتايجى كه اين عمل براى جلوگيرى از سقوط حتمى و هميشگى اسلام به طور موقت و تا هنگام حادثه ى كربلا در برداشت مى پردازيم .
پيمان شكنيهاى مردم 
اولين موضوعى كه بايد در بحث مورد توجه قرار گيرد اين است كه امام مجتبى عليه السلام هنگامى تن به صلح در داد كه پيمان شكنيهاى پى در پى و بى وفائى ننگين بزرگان كوفه و فرماندهان ارتش آن حضرت ضرورت آن را ايجاب مى نمود، ما در شرح تاريخ حكومت امام حسن عليه السلام تا هنگام ورود آن بزرگوار به مدائين به خوبى نشان داديم كه چگونه آن حضرت از صلح با معاويه و از كنار آمدن با حكومت وى بر حذر بود و ضمن خطابه هاى فراوان و بيانات هيجان انگيزى نتايج شوم و نكبت بار تسلط بنى اميه را بر جهان اسلام و اجتماع اسلامى ياد آورد گرديد، اما چه بايد كرد؟
امام عليه السلام در شرائط ناگوار و دردناكى قرار گرفته بود كه از يك طرف بسيارى از فرماندهان ارتش وى رسما به لشكر معاويه ملحق شده و در شمار ياران او در آمده اند، و از سوى ديگر جمعى از باقيماندگان ارتش آن حضرت هم در پنهانى با معاويه ارتباط داشته و به وى نوشته اند كه اگر تا نزديك كوفه بيايد، آنان آن بزرگوار را دستگير كرده و تسليم او نمايند.
امام مجتبى عليه السلام در موقعى قرار گرفته بود كه ياران نزديك برابر آن وا داشت در اينجا ابتداء فرمانده سپاه فرزند رشيد اميرالمؤ منين عباس بن على عليهماالسلام شروع به سخن كرد و در استقامت و پايدارى ، خويش ‍ حقايقى تحسين آميزى بيان داشت ، آنگاه اصحاب هر يك به نحوى به دنبال كلمات درباره ابوالفضل عليه السلام مطالبى ايراد نمودند در اين هنگام حسين فرزندان عقيل و برادران مسلم عليه السلام را مخاطب قرار داده و به آنان چنين فرمود:
يا بنى عقيل حسبكم من القتل بمسلم اذهبوا فقد آذنت لكم قالو اوما نقول للناس ، نقول تركنا شيخنا و سيدنا و بنى عمومتنا خيرالاعمام و لم نرم معهم بسهم و لم نطعن معهم برمح و لم نضرب بسيف و لاندرى ماصنعوا؟؟ لاوالله لا نفعل و لكنا نفديك با نفسنا و اموالنا و اهلينا و نقاتل معك حتى نرد موردك فقبح الله العيش بعدك .(1)
يعنى اى فرزند عقيل شما را قتل مسلم كافى است ، اكنون از اين بيابان برويد من به شما اجازت دادم . در پاسخ گفتند اى فرزند پيغمبر اگر شما را در اينجا رها سازيم به مردم چه بگوئيم ؟ به آنها بگوئيم كه ما آقايمان و بزرگ قبيله مان و بهترين پسر عموى خود را در بين دشمن رها كرديم بدون آنكه در راه يارى از وى تيرى به كار بريم و يا نيزه اى به حركت در آوريم و يا شمشيرى بزنيم ؟
نه ، به خدا قسم ما چنين كارى انجام نخواهيم داد بلكه جانها و اموال خود و آنچه كه در اختيار داريم در راه حضرتت فدا خواهيم ساخت و در زير لواى تو مى جنگيم تا آنچه كه بر شما وارد شود بر ما هم وارد آيد، ما زندگى بعد از شما را نمى خواهيم ، و نكبت و ننگ بر آن باد
زهير بن قيس در روز عاشوراء بر اسب خود سوار شد و در برابر آن جمعيت تبهكار آمد تا قدرى آنها را نصيحت كند و به راه سعادت راهنمائى نمايد در آنجا بين او و شمر مكالماتى در گرفت تا بالاخره شمر به او گفت :
ان الله قاتلك و صاحبك عن ساعة فقال اءبالموت تخوفنى و الله للموت معه اءحب الى من الخلد معكم .. (2)
يعنى خداوند بزودى تو و رفيقت حسين را خواهد كشت ، زهير گفت آيا مرا به مرگ مى ترسانى ؟ به خدا قسم كه مردن با حسين از زندگى كردن براى هميشه با شما نزد من عزيزتر و بهتر است
آرى ياران حسين عليه السلام اينگونه هدف مقدس آن حضرت را درك كردند كه مى گويند كه براى رسيدن به جاه و مقام ناپاكانى مانند فرزند سعد خود را براى انجام هر گونه جنايت آماده مى سازند در همان روز و در همان شرائط دردناك جوانمردانى مانند حر هم يافت مى شوند كه از جاه و مقام و زندگى يكباره چشم مى پوشد و با خود مى گويد:
والله اخير نفسى بين الجنة و النادر فوالله الاختار على الجنة شيئا ولو قطعت و احرقت .
يعنى به خدا قسم من خود را بين بهشت و دوزخ مخير مى بينم اما به پروردگارم سوگند كه هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمى كنم هر چند در اين راه قطعه قطعه گردم و يا سوزانده شوم آنگاه به فرزند خود روى كرده فرمود:
بنى لا صبرلى على النار فسربنا الى الحسين لننصره و نقاتل بين يديه فلعل الله يرزقنا الشهادة التى لاانقطاع لها.(3)
يعنى اى پسرم مرا طاقت عذاب خداوند نيست با من بيا تا به سوى حسين برويم ، او را يارى كنيم و با دشمنان او پيكار نمائيم، باشد خداوند شهادت را نصيب ما گرداند و ما را به سعادت و حيات ابدى برساند
آرى اينان نخبه هاى جهان انسانيت بودند و بشريت بايد به داشتن چنين فرزندانى افتخار كند، اينها از تمام مظاهر فريبنده ى دنيا چشم پوشيدند زيرا براى به دست آوردن آن مى بايست شرف ، دين ، انسانيت ، آزادگى و همه چيز خود را از دست بدهند آنها حجت خداوند و فرزند پيغمبر خود را يارى كردند و از هدف مقدس و انسانى وى حمايت نمودند در روزى كه ديگران با نهايت بيشرمى بدترين و ننگين ترين جنايات را نسبت به آن حضرت انجام دادند.
در تاريخ جهان مردان فداكار و جانباز بسيار بودند، اما فداكارى نمودن در شرائطى كه ياران پاك حسين (ع) در آن شرائط به سر مى بردند بسيار كم نظير است، اينان فداكارى كردند در حالى كه شهادت و كشته گشتن براى آنها مسلم و قطعى بودند، پايدارى نمودند در شرائطى كه هيچگونه اميدى براى زنده ماندن و نجات يافتن آنها نبود، آنها با علم به آنكه كشته مى شوند - آن هم با شكمى گرسنه و در التهابى سخت از عطش - با اين حال استقامت ورزيدند و تا آخرين حد ممكن پايدارى كردند، مخصوصا با توجه به اين نكته كه نه تنها هيچگونه عامل مادى براى جانبازى آنها وجود نداشت و فشار و سر نيزه اى پشت سر آنان نبود بلكه حسين (ع) باره ها به آنها اتمام حجت كرد و از آنان حل بيعت نموده و فرمود: من به شما اذان دادم اكنون به سوى ديار خود برويد با اين حال از آن بزرگوار دست باز نداشتند و آن حضرت را در بين انبوهى از دشمن رها نساختند - علاوه بر اين - ارزش اين فداكاريها افزون مى شود هنگامى كه ما در نظر بگيريم كه آنها در كار خود داراى هدف بودند، مى دانستند چه مى كنند و چرا مى كنند، آنها منطق امام را به خوبى درك كرده بودند و با بصيرت و بينائى شمشير مى زدند.
انگيزه ى آنها خدا بود و مبارزه با ستم و هدف آنها ريشه كن ساختن آن حكومت و قدرتى بود كه هستى اسلام و عدالت و فضيلت را به نيستى و محو كامل تهديد مى نمود، آنها مانند يك سر باز عادى نبودند كه ندانند چه مى كنند و چرا نبرد مى نمايند، چشمانشان باز و هدف آنها و درك آنها بسيار صحيح و عالى بود، آرى وجود اين همه شرائط است كه به جانبازيهاى آنها ارزش جهانى داده و به آنها زندگى ابدى بخشيده است .
مرزها بفرست تا آنجا باشيم و كفار جنگ كنيم . در اينجا ربيع بن خيثم و ياران او با آنكه به عظمت مقام على عليه السلام اعتراف دارند با اين حال به علت تظاهرات معاويه در حفظ ظواهر اسلام در جنگ با وى دچار ترديد مى گردند. باز نصر بن مزاحم نقل مى كند كه مردى از ياران على عليه السلام در جنگ صفين نزد عمار ياسر آمد و به وى گفت كه من از هنگام خروج از كوفه تا ديشب در باطل بودند معاويه و لزوم جنگ با وى ترديد نداشتم ، اما اكنون دچار ترديد شدم زيرا مى بينم ما اذان مى گوئيم آنها هم اذان مى گويند، ما نماز مى گذاريم آنها هم نماز مى گذارند..(4) آرى معاويه نه تنها ظواهر اسلام را تا اين حد رعايت مى نمود كه جمعى از افراد سطحى را در جنگ با خود دچار ترديد سازد بلكه توانست با استفاده از دستگاه وسيع تبليغاتى خود سب و لعن به على بن ابيطالب عليه السلام را در بين مردم مسلمان شايع ساخته و خود را حامى و دل سوز اسلام ولى على بن ابيطالب را دشمن دين و مردى كه نماز نمى خواند معرفى نمايد!!! مسعودى در اين باره مى نويسد:
ثم ارتقى بهم الامر فى طاعته الى ان جعلوا اللعن على سنة ينشاء عليها الصغير و يهلك عليها الكبير (5)
يعنى كار اطاعت مردم از معاويه تا جائى بالا گرفت كه لعن و سب را بر روشى قرار داد كه كودكان بر همان روش متولد مى شدند و بزرگان بر آن روش مى مردند.
خوانندگان عزيز - با در نظر گرفتن وضع خاص معاويه و نيرنگهاى گوناگون كه او در دوران مختلف حكومت خود انجام مى داد اين حقيقت به خوبى روشن مى شود كه اگر امام مجتبى عليه السلام بعد از آن همه پيمان شكنيهاى كوبنده ياران خود و حوادث تلخ و ناگوارى كه تا هنگام صلح براى آن حضرت پيش آمده بود باز هم با معاويه پيكار مى كرد نه تنها او و تمام ياران و نزديكانش بدون ترديد كشته مى شدند، بلكه شهادت آنان در آن روز بى اثر مى شد و معاويه اجازه نمى داد تا از اين شهادت در راه حفظ قرآن و مصالح واقعى جهان اسلام بهره اى بردارند، اگر آن حضرت و تمام بنى هاشم به شهادت مى رسيدند معاويه مى توانست با همان فريبكاريهاى خاص خود و تظاهرات شديدى كه در حمايت و دلسوزى از اسلام مى نمود و با استفاده از دستگاه وسيع تبليغاتى متناسب با آن روز كه در اختيار داشت شهادت حضرت مجتبى و بنى هاشم را يكباره بى اثر سازد و در اين صورت ميدان تنها براى يكه تازيهاى وى و اجراى هدفهاى حقيقى و واقعى او كه تا آن روز سخت در استتار و در پرده بود كاملا آماده مى گرديد، امام مجتبى عليه السلام خود به اين نكته به خوبى توجه داشت كه نبايد با شهادت رسول خدا و نزديكانش ميدان اجتماع را براى معاويه و بنى اميه بگذارد از اين نظر بود كه آن حضرت به صلح تن در داد و پيكار با معاويه با ترك نمود.

تحقيقى در ماهيت صلح امام حسين عليه السلام


تحقيقى در ماهيت صلح امام حسين عليه السلام
تا اينجا ما فلسفه ى انجام شدن صلح و ارزيابى آن را از نظر سوزاندن ما شعله ور ساختيد كه ما آن را براى دشمنان خود و شما بر افروخته ايم ؟!
فاصبحتم البا لاعدائكم على اوليائكم بغير عدل افشوه فيكم و لا امل اصبح لكم فيهم فهلالكم الويلات تركتمونا و السيف مشيم و الجاش طامن و الراءى لما يستحصف و لكن اسرعتم اليها كطيرة الدباء و تداعيتم اليها كتهافت الفراش .
شما مردم تشخيص خود را از دست دادهايد زيرا بر پيكار دوستانتان اجتماع كرديد و بر حمايت از دشمنان خود اتفاق نموديد بى آنكه عدل و دادى را در بين شما اجراء كنند و يا به آرزوهاى خود در حكومت آنان دست يابند!!! آيا ننگ و عذاب بر شما نباشد با آنكه شما ما را ره كرديد و با دشمنان ما پيوند نموديد در حالى كه شمشيرها در نيام بود و آتش جنگ بر افروخته نشده بود و راءى ها محكم بود در آن شتاب نمودن چون پروانگانى كه خود را به آتش مى زنند و در ميان آن مى سوزند.
فسحقا لكم يا عبيدالامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و محرفى الكلم و عصبة الانام و نفثة الشيطان و مطفى السنن اءهولاء تعضدون و عنا تتخاذلون .
ننگ بر شما باد. شما از بزرگان گمراهان اين امت و از شازده هاى اين اجتماعيد شما كتاب خدا را به دور انداختيد و آن را تحريف نموديد - شما از گروه گناهكاران و پيروان شيطانيد، شمائى كه سنت پيغمبر و مقررات آسمانى آن حضرت را محو ساختيد، آيا از يزيد و بنى اميه حمايت مى كنيد ولى ما را رها مى نمائيد و مخدول مى سازيد؟!
اجل و الله غدر فيكم قديم و شجت اليه اصوالكم و تاءزرت عليه فروعكم فكنتم اخبث ثمرشجى للناظر والكة للغاصب .
آرى به خدا قسم نيرنگ و فريب در شما بسيار با سابقه است و اين صفت زشت اصول و فروع شما را فرا گرفته شما خبيث ترين ثمرى هستيد كه چشم بيننده و ناظر را تعب مى دهيد و گلوى خورنده را به رنج مى آوريد.
الا وان الدعى قدر كزنى بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة ياءبى الله ذلك لنا و رسوله و المؤ منون و حجور طابت و طهرت و انوف حمية و نفوس ‍ ابية من ان نؤ ثر طاعة اللئمام على مصارع الكرام الا و انى زاحف بهذه الاسرة مع قلة العدد و خذلان الناصر (6)
اى مردم اين بى پدر و ناپاك فرزند بى پدر (يعنى پسر زياد) مرا بين دو كار مخير گردانيد كه بايد يكى از آن دو را انتخاب كنم كنم يا شمشير را اختيار كنم و كشته شوم و يا آن كه تن زير بار ذلت بدهم ، اما من تصميم خود را گرفته ام و آن تصميم جنگ است، من اهل ذلت و خوارى نيستم و اينها از ما خاندان پيغمبر خدا رضايت مى دهد و نه مؤ منين بدين ننگ راضى مى گردند و هم دامنهاى پاك مادرانى كه ما را تربيت كردند رضايت نمى دهند كه ما ذلت را بپذيريم و همچنين اين راد مردانى كه اطاعت از مردم پست و فرومايه را بپذيرند اكنون آگاه باشيد كه من با اهلبيت كم و جمعيت اندك خود با شما جنگ خواهم كرد
خوانندگان عزيز - در اين خطبه ى آتشين حسين عليه السلام دقت كنيد، در نظر بگيريد كه اين خطبه را كسى ايراد نمود كه لبهاى مقدسش تشنه و شكمش گرسنه بود، كسى كه مى داند تا چند ساعت ديگر بدن مقدس او زير سم ستوران لگد كوب خواهد شد، اين خطبه در برابر هزاران نفر دشمن ايراد گرديد كه با نيزه ها شمشيرهاى خويش آماده كشتن وى هستند با اين حال اينگونه با شهامت سخن مى راند و جوانمردى و آقائى نشان مى دهد، به آن پيروان شيطان مى گويد كه شما تشخيص خود را از دست داده ايد، از دودمان ابوسفيان كه دشمنان شما هستند حمايت مى كنيد و ما را كه دوستان شما هستيم مى كشيد، شما با شمشيرى كه پيغمبر در دستتان داد فرزند او را به قتل مى رسانيد.
زاده ى اميرالمؤ منين در اين گفتار سخن از بيعت با يزيد به ميان مى آورد و آن را ذلت و خوارى مى شمرد آن گاه تصميم قطعى خود را بيان مى كند - همان تصميمى كه از روز اول در مدينه گرفته بود - و مى فرمايد من شهادت را مى پذيرم و تن زير بار ننگ نمى دهم ، حسين عليه السلام مى داند كه اكنون سرنوشت اسلام و حق و عدالت با تصميم او بستگى دارد، حين مى داند كه بيعت با يزيد باز كردن راه خوارى و سر شكستگى به سوى امت و اجتماع اسلامى است و تسليم او را در برابر فرزند معاويه به منزله ى تسليم نمودن اسلام و حقيقت است در برابر كفر و بيدادگرى و ستم ، از اين نظر مى فرمايد: آن دامنهائى كه مرا تربيت كردند به اين ذلت رضايت نمى دهند يعنى انتظار آن دامنها اكنون از من اين است كه كشته كردن تا اسلام و حق را از نيستى نجات بخشم ، خاندانم به اسارت بروند تا قرآن و عدالت را از اسارت آزاد سازم .
اين منطق حسين است و فرزند برومند او على اكبر هم اين منطق را از پدر تعليم گرفت در هنگام رجز مى فرمود:
و الله لايحكم فينا ابن الدعى - به خدا قسم ممكن نيست كه فرزند يك بى پدر بر ما حكومت كند.
------------------------------------------------
1-كامل ابن اثير ج 4 صفحه ى 24 چاپ مصر سال 1303 لهوف صفحه ى 39 چاپ نجف
2-كامل ابن اثير ج 4 صفحه ى 26 چاپ مصر
3-ناسخ التواريخ حالات سيد الشهداء ج 2 صفحه ى 255 چاپ جديد
4-كتاب صفين تاءليف نصر بن مزاحم كوفى صفحه ى 166 چاپ تهران سال 1301
5-مروج الذهب ج 2 صفحه ى 72 چاپ مصر سال 1346
6-لهوف سيد بن طاوس صفحه 57 چاپ قم
-----------------------------------------
شهيد سيد عبد الكريم هاشمى نژاد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 محرّم الحرام

 ١ محرّم الحرام ١ ـ آغاز ايّام حزن آل محمد(علیهم السلام)٢ ـ حادثه شعب ابیطالب٣ ـ اولین جمع...


ادامه ...

2 محرّم الحرام

٢ محرّم الحرام ورود كاروان حسینی به كربلابنا بر مشهور در روز دوم محرم سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

3 محرّم الحرام

 ٣ محرّم الحرام ١ـ دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)٢ـ نامه‌ امام حسین (علیه...


ادامه ...

4 محرّم الحرام

٤ محرّم الحرام سخنرانی عبید الله بن زیاد در مسجد كوفهعبید الله بن زیاد حاكم كوفه برای این...


ادامه ...

6 محرّم الحرام

١ـ یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد٢ـ اولین محاصره آب فرات1ـ یاری خواستن حبیب بن...


ادامه ...

7 محرّم الحرام

 ٧ محرّم الحرام ممنوعیت استفاده از آب فرات برای كاروان امام حسین(علیه السلام)بعد از آنكه عبیدالله بن زیاد،...


ادامه ...

8 محرّم الحرام

ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد در كربلاامام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه راضی به...


ادامه ...

9 محرّم الحرام

١ ـ محاصره خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) در كربلا٢ ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل...


ادامه ...

10 محرّم الحرام

١ـ عاشورای حسینی٢ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)٣ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد٤ـ قیام حضرت مهدی...


ادامه ...

11 محرّم الحرام

١ـ حركت كاروان اسیران از كربلا٢ـ برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون1ـ حركت كاروان اسیران از كربلاعمربن سعد...


ادامه ...

12 محرّم الحرام

١ـ دفن شهدای كربلا٢ـ ورود کاروان اسرای کربلا به كوفه٣ـ شهادت امام سجاد‌(علیه السلام)1ـ دفن شهدای كربلاروز...


ادامه ...

13 محرّم الحرام

١ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید٣ـ شهادت عبدالله...


ادامه ...

15 محرّم الحرام

 ورود نمایندگان طایفه «نَخَع» به مدینه و پذیرش دین اسلامرسول گرامی اسلام‌(صلی الله علیه و آله) در...


ادامه ...

19 محرّم الحرام

حركت كاروان اسیران كربلا از كوفه به طرف شام یزید ملعون در جواب نامه عبیدالله بن زیاد به...


ادامه ...

20 محرّم الحرام

مراسم عروسی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)بنا بر قول مشهور شب بیست و یكم محرم سال...


ادامه ...

25 محرّم الحرام

١ـ شهادت سيّد الساجدین علی بن الحسین‌(علیهما السلام)٢ـ قتل «محمد امین» به دستور برادرش «مأمون»1ـ شهادت سيّد...


ادامه ...

26 محرّم الحرام

١ـ شهادت علی بن الحسن المثلث‌٢ـ محاصره شهر مكه و سنگ باران كعبه توسط سپاه یزید1ـ شهادت...


ادامه ...

28 محرّم الحرام

١ـ رحلت حذیفه بن یمان٢ـ ورود كاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به بعلبك٣ـ تبعید امام جواد‌(علیه السلام)...


ادامه ...
01234567891011121314151617

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page