در اين جا فرصت خوبى به وجود آمده بود تا با استفاده از آن نتوان ريشه ى حيات ننگين زاده ى زياد را براى هميشه در هم سوخت و امت اسلامى را از يك نكبت جهانگير آن ناپاك آسوده ساخت، اما انجام يك خيانت بزرگ و يك گناه عظيم موجب شد كه اين فرصت عالى و پر ارزش به آسانى از دست برود و عبيدالله خائن با خاطرى آسوده دنباله ى نقشه هاى شيطانى رسول خدا را بگيرد، آن خيانت و آن گناه بوسيله ى يك روحانى نا پاك و مرد آبستن جاه و مقام انجام مى گرديد! شريح قاضى كه به علت تصدى مقام قضاوت (كه يك مقام بزرگ روحانى و اسلام است ) از اعتماد مردم نسبت به خود بر خوردار بود از جانب فرزند زياد ماءموريت يافت تا هانى را ديدار كند آنگاه سلامتى و حيات او را به قبيله ى وى اطلاع دهد، آن مرد از خدا بى خبر با آنكه هانى را با صورتى آلوده به خون و حالى بسيار زار ديدار كرد با اين حال به نزد مردم آمد و به آنها گفت :
ناراحت نباشيد، اينك هانى در نزد امير عبيدالله نشسته است و با يكديگر مكالمه مى كنند و بزودى سلامت نزد شما بر مى گردد!
اين سخن خلاف واقع و دروغ كه از حلقوم يك اهرمن فرشته نمائى خارج گرديد مورد پذيرش آن جمع واقع شد و به زودى متفرق شدند و هر يك به سوى كار خود رفتند پسر زياد پس از پراكنده گشتن آن جمع با خاطرى آسوده دنباله كارهاى خود را گرفت و با استفاده از سست پيمانى مردم قدم به قدم نقشه هاى خود را با موفقيت انجام داد و به هدفها و آرمانهاى جهنمى خويش نزديك گرديد تا جائيكه بالاخره توانست جمعيت انبوهى را از همان مردم كوفه - همان مردمى را كه با مسلم بيعت كرده بودند!! در جنگ عليه آن حضرت و براى دستگيرى آن بزرگوار بسيج نمايد، مردم كوفه كه در ابتداى خروج حضرت مسلم در اطراف آن بزرگوار اجتماع كرده بودند با تهديد و تطميع و تخويف دست ياران زياده ى زياد به زودى آن نايب امام را تنها گذاردند، ولى تنهائى براى آن شير بيشه ى شجاعت وحشت آور نيست و با آنكه ميدان جنگ كوچه هاى تنگ كوفه بود و جنود شيطان از همه طرف مسلم بن عقيل را در ميان گرفته بودند و حتى بعضى از زنان كوفه هم از پشت بامهاى منازل، آن حضرت را با سنگ و چوب مورد تعرض قرار مى دادند با اين حال آن برادر زاده ى على و آن نماينده ى خاص حسين آن چنان شجاعت و شهامت از خود نشان داد كه همگان را دچار بهد و حيرت ساخت تا جائيكه فرزند فرزند زياد به فرمانده لشكر محمد بن اشعث اعتراض نموده و به وى گفت :
ثكلتك امك و عدموك قومك ، واحد يقتل منكم هذه القتلة العظيمة ؟! فكيف لواءر سلناك الى من هو اءشد باسا و اشد مراسا.
يعنى مسلم يك مرد است با اين حال اين همه از شما مى كشد؟!
پس چه خواهى كرد هنگاميكه تو را به جنگ كسى به فرستم كه از مسلم شجاع تر و شديدتر است (مقصود وى از از جمله ، حسين عليه السلام بود).
محمد بن اشعث در پاسخ گفت :
ايهاالامير اءتظن انك بعثتنى الى بقال من بقالى الكوفة اوالى جز مقانى من جرامقة الحيرة ؟! اولم تعلم ايهاالامير انك بعثنى الى اسد ضرغام وسيف حسام فى كف بطل همام من آل خيرالانام (1)
يعنى تو گمان كردى مرا به جنگ بقالى از بقالهاى كوفه و يا كشاورزى از كشاورزان حيره فرستادى ؟! مگر نمى دانى كه مرا به جنگ شيرى از ژيان و شمشيرى بران فرستادى ، شمشيرى كه در دست يك قهرمان بى همتا و يك شجاع بى مانندى از خاندان پيغمبر است .
و بالاخره هم توانستند مسلم بن عقيل را با نبرد و پيكار از پاى در آورند ناچار خدعه كردند و آن حضرت را با نيرنگ دستگير نمودند و او را بدارالاماره نزد پسر زياد بردند.
------------------------------------------------
1-ناسخ التواريخ حالات سيد الشهداء عليه السلام ج 2 صفحه ى 91 چاپ جديد
-----------------------------------------
شهيد سيد عبد الكريم هاشمى نژاد
تاريخ خيانت شريح را فراموش نمى كند
- بازدید: 4356