بدون ترديد حضرت بقية اللّه روحى فدا در مجالس عزادارى حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين ع حاضر مى شوند زيرا آن حضرت خود را صاحب عزاء مى دانند به خصوص اگر مجلس را افراد متّقى و با اخلاص ترتيب داده باشند و باز بالاخص اگر در اَمكنه متبرّكه تشكيل شود و يا روضه اى خوانده شود كه مورد علاقه آن حضرت باشد. مثَلا غالبا در مجالسى كه روضه حضرت ابوالفضل ع خوانده مى شود آن حضرت نظر لطفى به آن مجلس دارند.
حضرت آية اللّه سيد حسن ابطحى حفظه اللّه مى فرمايد يكى از دوستان كه راضى نيست اسمش را بگويم . در سال هزار و سيصد و شصت و سه به مكّه معظمه مشرف مى شود روحانى كاروان كه مرد خوبى بود سه شب قبل از آنكه به عرفات برويم در عالم رؤ يا حضرت ولى عصر ع را زيارت مى كند آن حضرت به او مى فرمايد كه در روز عرفه روضه حضرت ابوالفضل ع را بخوان كه من هم مى آيم ضمنا مخدره اى كه فلج بود در كاروان بوده كه بايد زير بغلهايش را بگيرند تا او اعمالش را انجام دهد. در ضمن زن دائى ايشان هم در آن كاروان بوده كه فرزندش در جبهه شهيد شده بود شب عرفه در خواب مى بيند كه پسرش آمده مى گويد حالم خوب است و من كشته نشده ام اين مادر از خواب بيدار مى شود عكس فرزندش را مى بوسد وگريه زيادى مى كند، آن زن افليج مى گويد جريان چيست ؟ اين عكس كيست ؟ او جريان شهادتش را براى زن افليج نقل مى كندو عكس پسرش را به او نشان مى دهد زن افليج عكس پسر زن دائى را مى گيرد و مثل كسى كه با شخصى زنده حرف مى زند به او خطاب مى كند و اشك مى ريزد و مى گويد تو امروز كه روز عرفه است بايد از خدا بخواهى كه امام زمان ع را به كاروان ما بفرستد و مرا شفا دهند.
بعد از ظهر عرفه در بين دعاء عرفه روحانى كاروان مشغول روضه حضرت ابوالفضل العباس ع شد. همه اهل كاروان مى ديدند كه ناگهان مردى بسيار نورانى با لباس احرام در وسط جمعيّت نشسته و براى مصائب حضرت ابوالفضل ع زياد گريه مى كند افراد كاروان كم كم مى خواستند متوجّه او شوند به خصوص بعد از آنكه روحانى كاروان گفت كه من چند شب قبل خواب ديدم كه حضرت بقيّة اللّه روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا به من فرمودند كه روز عرفه روضه حضرت ابوالفضل ع را بخوان من هم مى آيم آن مرد ناشناس متوجّه شد كه بعضى به او نگاه مى كنند همه منجمله زن افليج معتقد شده بودند كه او خود حضرت است لذا از ميان جمعيّت حركت كرد مى خواستند از در خيمه بيرون بروند كه آن زن افليج صدا زد آقا و اشاره به پايش كرد يعنى پاهاى من فلج است حضرت برگشتند و به او نگاه كردند و با اشاره به او فهماندند خوب مى شوى و از در خيمه بيرون رفتند.
دوست ما مى گفت كه اين زن همان ساعت كسالتش برطرف شد و توانست تمام اعمال حجّش را انجام دهد.(1)
باز افتادم بسرم سوداى عشق
عاشقان را با سرو باجان چكار
عاشق آن باشد كه در درياى آب
آنكه بهر آبى از عالم گذشت
جوئى ار از عاشق صادق نشان
نام او گويم به آواز جلى
كرد كارى در ره سوداى عشق
عاشقان پا در گل حيرت شدند
آنزمان كو رايت همّت فراشت
نى همى در راه او از جان گذشت
----------------------------------------
1-ملاقات با امام زمان (عج)، جلد 2، ص 312.
----------------------------------
على مير خلف زاده