روزي قيس بن ذريح از محلّه يحيي بن كَعب ميگذشت؛ از «لَبْني» دختر حباب الكعبيه آب خواست و شيفته جمال او شد و به پدرش، ذريح، جريان را گفت ذريح، كه مردي ثروتمند بود، از اين وصلت امتناع نمود و گفت «بايد با عموزادگان خود وصلت كني»
قيس از مادرش كه دايه امام حسين (ع) بود كمك خواست، لكن اوهم كمكي نكرد قيس خود شرفياب محضر حسين(ع) گرديد و از حضرتش كمك خواست، امام(ع )خود به خيمه حباب رفت و او مقدم حسين(ع) را بسيار گرامي داشت و گفت «هر امري داشتيد ميفرموديد تا خود خدمتتان برسم» امام(ع) خواستهاش را بيان كرد، حباب گفت «يا بن رسول الله(ص)! فرمان، فرمان توست و هرچه صلاح ميدانيد انجام دهيد ولي اي كاش پدر اين جوان را ميفرموديد كه او نيز براي خواستگاري بيايد زيرا ميترسم او بي ميل به اين وصلت باشد و اين برما ننگي شود»
حسين(ع) به قبيله ذريح آمد و اهل قبيله به احترام امام(ع) بپا خاستند و مقدم امام(ع) را بسيار گرامي داشتند چون از علت تشريف فرمايي با خبر شدند همه ابراز اطاعت نمودند امام، همه آنها را همراه خود جهت خواستگاري، نزد قبيله حباب برد و آن دو به عقد هم درآمده و با هم ازدواج كردند روزگاري با هم زيستند، بعدها در نتيجه عقيم بودن عروس، ذريح، قيس را وادار به طلاق نمود؛ اما قيس از محبّت و مهر «لبني» دست بر نميداشت، ولي در اثر فشار پدر، بين آنها جدايي افتاد وقتي امام حسين(ع) باخبر شد، بسيار ناراحت شد و ذريح را سرزنش نمود و گفت «آيا حلال بود رشته محبّت ها را با شمشير قطع كني؟»
________________
قمقام ص 141
«خواستگاري امام حسين علیه السلام براي قيس»
- بازدید: 3418