سلام بر تو که آفتاب چشمان فاطمه علیهاالسلام ، در نگاهت بود و هیمنه علی علیهالسلام ، در وجودت. مهربانیات، تار و پود حسین علیهالسلام را خواهری میکرد؛ آنچنان که تاریخ گواهی میدهد صفحات درخشان خواهرانگیات را.
تو از آینهها و حوالی معطر یاسها آمدهای.
نشانههایت، صلابت کوهها را دارد.
پیشانی بلندت را مهتاب سجده میبرد و رودها، جاری حضورت را در سرزمین عفت و پاکدامنی، شهادت میدهند. قبله بهاریمان، وامدار نفسهای معطر توست.
بانوی صبوری
تو آن بانویی که پایداریات، کوه را صبوری میآموزد.
دریای خروشان دلت را در توفان ستمگری و شقاوت میشناسم.
ایستادی، تا گلهای سیلیخورده حرم را پرستاری کنی.
ایستادی، تا سیاهکاری یزیدیان، پنجرههای حقیقت را تاریک نکند.
پایداریات، هیبت ذوالفقار را بهخاطر میآورد و بردباریات، متانت فاطمه علیهاالسلام را.
ای بزرگ! حماسه ایستادنت، کربلایی دیگر است.
تیغ سخنانت، شکوه پوچ امویان را از هم درید. تو را میستایم که حضور حماسیات، تا ابد بر پیشانی تاریخ حک شده است.
اگر تو نبودی
سرّ نی در نینوا میماند اگر زینب نبود *** کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
و برخاستی تا در بحبوحه تاریکی، پیامآور روشنایی باشی. شهر بیخبری ـ شام ـ را به راه افتادی و در هر کوچهاش، شمشیر کلام تو بود که دلهای جاهل را به بیداری میخواند.
دلت، پاره پاره داغ بود و درد.
آمده بودی که از بیداد ستم بگویی و دستان آلودهاش را رو کنی.
آمده بودی، تا حصارهای خفقان را درهم بشکنی و نفسهای بیعدالتی را در سینههای شبآلوده، به بند بکشی.
اگر تو نبودی، پیام بلند عاشورا، در جادههای توطئه و غفلت، عقیم میماند.
اگر تو نبودی، روایت به خون نشسته نینوا را سکوت حنجرههای سوداگر، به ورطه فراموشی میکشاند.
آمدی و ایستادی، تا حماسه حسینی، برای همیشه، کوچههای حقیقت را روشنگری کند
معصومه داوودآبادی
مقاله ها
متن ادبی((سلام بر زینب!))
- بازدید: 9710
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا