شعر «اي خطبه بليغ و رسا، مولا»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

برخاست مثل کوه ز جا، مولا *** پل بست بين خاک و خدا مولا
چون عطر آسماني گل پيچيد *** در زلف کوچه‌هاي رها مولا
يا مثل بغض بسته فرو غلتيد *** در گودي کبود صدا، مولا
با قطره‌هاي اشک فرود آمد *** از چشم‌هاي پنجره‌ها، مولا
کوفه چه کرده بود که مي‌ناليد *** ز آن نخل‌هاي بي‌سر و پا مولا
اي روح بي‌قرار دعا، معصوم *** اي خطبه بليغ و رسا، مولا
کس، غير چاه کوفه نمي‌فهميد *** فرياد واژگون تو را، مولا
مسجد بغل گشود و قدم بگذاشت *** بر چشم وعده‌گاه خدا، مولا
يک تکه جدا شده از شب را *** بيدار کرد وقت دعا، مولا
بر سجده رفت آينه قرآن، *** تکرار شد در آينه‌ها مولا
ناگاه، سايه برق زد و محراب *** فرياد زد بلند، که يا مولا!

عبدالجبار کاکايي

اشارات :: مهر 1387، شماره 113