متن ادبی «آینه عشق»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: شهریور 1384، شماره 76
هنوز می‏آید نوای کربلایی‏ات از عمق میدان، ای آفتاب غروب کرده در ظهر عاشورا! هنوز می‏آید غریو فریادت از بلندای آسمان؛ فریادی که دژخیمان کوفی را به مبارزه می‏خواست و نهیبش، رشته جانشان را از هم می‏گسیخت.
هنوز می‏آید عطر حضورت، از حوالی خیمه‏هایی که آکنده از نگاه سکینه علیهاالسلام بود.
امروز، روز ولادت توست، مولای جوانمرد!
روزی که خداوند خواست تا چهره‏ات آیینه جمال نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بشود.
روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید.
روزی که خداوند خواست تا نبیره علی علیه‏السلام ، سیرتی همچون او داشته باشد.
روزی که خداوند خواست مشام مدینه از عطر حضورت آکنده گردد.
امروز، روز توست؛ روز تولّدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد. غوغایی در دل آل الله است. عطر صلوات، شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است.
امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که روزی همت بلندش، او را از ناسوت خاک به لاهوتستان افلاک خواهد برد. او نام بشکوهش را بر تارک عرش جای خواهد زد.
... و روزی ورق برمی‏گردد و کربلا رقم می‏خورد.
تصویر در تصویر، کوفیان و غلتیدنشان در خاک مذلّت!
شمشیر به شمشیر، دست یداللهیِ تو بود و یادآوری حماسه ذوالفقار!
جلوه‏زار هستی در شگفت نقشی بود که تو ایفا می‏کردی؛ نقشی بدیع که ایمان و حماسه را به هم پیوند می‏داد؛ همانگونه که قامت دل‏آرایت، زیبایی نبوت و ولایت را به تماشا گذاشته بود.
علی جان، جوانمرد مولای جوان! میدان کربلا چه بی‏فروغ می‏شد، اگر به میدان نمی‏آمدی! هنوز هم وقتی خورشید به آسمان کربلا می‏رسد، درنگ می‏کند و به یاد فروغ چهره‏ات، اشک حسرت می‏ریزد.
چهره‏ای که عاشقانه، سرخی خون، در شفق نگاهش نشست و افلاک را سوگوار تبسّم‏های دلنشین‏اش کرد.
امروز، روز ولادت توست.
تویی که عشق از یادآوری نامت به خود می‏بالد و آسمان، شکوه تو را هماره با عطر صلوات، می‏ستاید.
مبارک باد بر عاشقان کوی حضرت دوست «جل جلاله» حضور عاشقی که زندگی را شرمنده ایثار خود کرد و بی‏مهابا: «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد».
سید علی‏اصغر موسوی