اشارات :: شهریور 1384، شماره 76
هنوز میآید نوای کربلاییات از عمق میدان، ای آفتاب غروب کرده در ظهر عاشورا! هنوز میآید غریو فریادت از بلندای آسمان؛ فریادی که دژخیمان کوفی را به مبارزه میخواست و نهیبش، رشته جانشان را از هم میگسیخت.
هنوز میآید عطر حضورت، از حوالی خیمههایی که آکنده از نگاه سکینه علیهاالسلام بود.
امروز، روز ولادت توست، مولای جوانمرد!
روزی که خداوند خواست تا چهرهات آیینه جمال نبوی صلیاللهعلیهوآله بشود.
روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید.
روزی که خداوند خواست تا نبیره علی علیهالسلام ، سیرتی همچون او داشته باشد.
روزی که خداوند خواست مشام مدینه از عطر حضورت آکنده گردد.
امروز، روز توست؛ روز تولّدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد. غوغایی در دل آل الله است. عطر صلوات، شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است.
امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که روزی همت بلندش، او را از ناسوت خاک به لاهوتستان افلاک خواهد برد. او نام بشکوهش را بر تارک عرش جای خواهد زد.
... و روزی ورق برمیگردد و کربلا رقم میخورد.
تصویر در تصویر، کوفیان و غلتیدنشان در خاک مذلّت!
شمشیر به شمشیر، دست یداللهیِ تو بود و یادآوری حماسه ذوالفقار!
جلوهزار هستی در شگفت نقشی بود که تو ایفا میکردی؛ نقشی بدیع که ایمان و حماسه را به هم پیوند میداد؛ همانگونه که قامت دلآرایت، زیبایی نبوت و ولایت را به تماشا گذاشته بود.
علی جان، جوانمرد مولای جوان! میدان کربلا چه بیفروغ میشد، اگر به میدان نمیآمدی! هنوز هم وقتی خورشید به آسمان کربلا میرسد، درنگ میکند و به یاد فروغ چهرهات، اشک حسرت میریزد.
چهرهای که عاشقانه، سرخی خون، در شفق نگاهش نشست و افلاک را سوگوار تبسّمهای دلنشیناش کرد.
امروز، روز ولادت توست.
تویی که عشق از یادآوری نامت به خود میبالد و آسمان، شکوه تو را هماره با عطر صلوات، میستاید.
مبارک باد بر عاشقان کوی حضرت دوست «جل جلاله» حضور عاشقی که زندگی را شرمنده ایثار خود کرد و بیمهابا: «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد».
سید علیاصغر موسوی
متن ادبی «آینه عشق»
- بازدید: 8916