متن ادبی «کشتی نجات »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

آسمان خم می‏شود تا به زمین تکیه کند. فرشتگان، دسته دسته از آسمان فرود می‏ آیند؛ انگار کسی می ‏آید!
تمام کائنات، ایستاده ‏اند تا ورودش را به نظاره بنشینند.
نسیم، مژده آمدنش را در کوچه کوچه ‏های مدینه جار می‏زند؛ انگار کسی می‏ آید؛ کسی که تمام گل‏های زیبا، رایحه ‏شان را از عطر خوش او وام گرفته‏ اند؛ کسی که تمام آب‏های دنیا، با افتخار، دست تعارف به سویش گرفته ‏اند؛ کسی که کشتی نجات و چراغ هدایت خواهد شد.
حسین علیه ‏السلام آمد تا...
حسین می ‏آید؛ با کوله باری از عشق و ایمان. می‏ آید، تا کمر طاغوت‏ های جهان بشکند و شوکت ستم، فرو بریزد.
حسین می‏ آید؛ تا همه پنجره ‏های دنیا، رو به حق و حقیقت باز شوند؛ تا بنده ای اسارت و بندگی را از پای بشر باز کند؛ تا ریشه باورهای سبز و آسمانی، نخشکد؛ تا فریاد آزادی و آزادگی، در سینه ‏ها یخ نزند و اسلام، جاودانه شود.

زینب مسرور

اشارات :: مرداد 1386، شماره 99