متن ادبی «قبله حادثه‏ ها»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

مکّه، چشم به راه صبح بود و صبح، چشم به راه قبله حادثه‏ ها.
پیامبر آمد؛ از پشت تمام تردیدها، تا یقین آفتابی ‏اش را به دل‏های مردد و مشکوک بتاباند.
«چو صبح صادق آمد راست گفتار    ***     جهان در زر گرفتش محتشم ‏وار
پیامبر آمد و ابوجهل، در پشت جهل جاری خویش مخفی شد و ابوسفیان، خانه‏ نشین سرای نخوت و ذلت گردید. چشم انتظاری کعبه به پایان رسید و قدم‏ های مردی از جنس نور، آمد و تاریکی را از دوش زخم خورده مکّه برداشت و هیبت هبل ‏ها را فرو ریخت.
و محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم ، این چنین آمد و پلیدی و پلشتی آن‏چنان رخت بر بست که هنوز که هنوز است، مکه غرق نور است و ستاره که «جاء الحق و زهق الباطل انَّ الباطل کان زهوقا».
محمّد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم آمد و ابوسفیان منتظر بود تا پیامبر بگوید «القتل»؛ تا تمام اهل مکه، در خون غوطه ‏ور شود. ابوسفیان منتظر بود تا پیامبر ندای «النهب» سر دهد، تا تمام اموال مکّیان به غارت رود. ابوسفیان منتظر بود تا پیامبر بگوید «الاسر»؛ تا تمام اهل مکّه اسیر شوند و حقیر؛ امّا پیامبر هیچ نگفت و هیچ نکرد؛ جز لبخندی ساده که به آن بسنده نمود، جز نگاهی از سر مهربانی و عفو و گذشت، که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم، دریای عفو بود و اقیانوس گذشت. پیامبر آمد و چشم ‏ها همه حلقه بر در خانه خدا شد.
و پیامبر چه باشکوه پا بر خانه خدا نهاد و بر آستانه آسمانی کعبه، سجده شکر به جای آورد و زمزمه زلال «لا اله الا اللّه‏ وَحْدَهُ وَحْدَهُ، اَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْاَحْزاب وَحْدَه» را سر داد.
و این صدای آسمانی پیامبر بود که از فراز منبر نور و ایمان، به گوش می‏رسید که: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنّ اکرمکم عند اللّه‏ اتقیکم» محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم آمد تا من و من، من و تو یکی شود، سید قریشی با سیاه حبشی، عرب با عجم برابر شوند و برادر. محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم آمد تا «من‏ها» به هم بپیوندند و «ما» شویم؛ مایی که در برابر عظمت الهی هیچ است و هیچ.
«این من و ما بهر آن بر ساختی    ***    تا تو با خود مزد خدمت بافتی
تا من و توها، همان یک جان شود    ***     عاقبت مستغرق جانان شود»
محمد کامرانی اقدام