شيعيان همانند اصحاب نوح علیه السلام امتحان می شوند

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

امام صادق علیه السلام فرمودند :
خداوند عمر طولانی قائم علیه السلام را مانند عمر طولانی نوح قرار داد :
زمانى كه نوح علیه السلام از خداوند متعال نزول عذاب آسمانى را طلب كرد، خداوند جبرئيل را فرستاد كه با خود هفت[دانه يا هسته درخت] داشت و گفت:
اى پيامبر خدا!خداوند متعال مى‌فرمايد:اين‌ها بندگان و مخلوقات من هستند و من با صاعقه[يا عذاب فورى]آن‌ها را از بين نمى‌برم،مگر اين‌كه دعوت به حقّ‌ شده و در حقّ‌ آن‌ها اتمام حجّت شود. پس برگرد و همه تلاشت را در دعوت قومت[به توحيد]به كار ببند و من در مقابل آن به تو ثواب خواهم داد.
اين دانه‌ها را بكار، پس وقتى رشد كرد و به حدّ كمال رسيدند[تنومند شدند] و ميوه دادند، آن‌وقت زمان خلاصى و فرج است و مؤمنين و تابعينت را به آن بشارت بده.
وقتى كه آن دانه‌ها روييد و درختانى با شاخ و برگ و تنومند شدند و ميوه هم دادند، آن هم پس از مدّت زمانى بسيار طولانى،[نوح]از خداوند وعدۀ خلاصى[از كفار]را مسألت كرد،
پس خداوند تبارك و تعالى امر فرمود تا از هسته اين درختان هم بكارد و باز صبر و تلاش را از سر گيرد،صبر كند و تلاش كند[تا شايد قوم هدايت شوند] و حجّت را بر مردمش تمام كند.
نوح،اين امر الهى را به افرادى كه به او ايمان آورده بودند خبر داد.امّا سيصد نفر از آن‌ها مرتد شده و از ايمان خود برگشتند و گفتند: اگر آنچه نوح ادّعا مى‌كند حقّ‌ و درست بود نمى‌بايست كه در وعده خودش تخلف كند.
خداوند تبارك و تعالى همواره او را امر مى‌كرد كه هسته درختان را بكارد تا هفت مرتبه نوح دانه درختان را كاشت[يا اين‌كه تا هفت نسل درختان اين كار را كرد] در اين مدّت گروه‌هايى از مؤمنين، دسته‌دسته[و در طول اين زمان]از ايمان خود برگشتند تا اين‌كه فقط‍‌ هفتاد و چند نفر از ياران نوح باقى ماندند،
پس خداوند در اين هنگام به نوح وحى فرستاده و فرمود:الآن سفيدى صبح از پس ظلمت شب در مقابل چشمان تو قرار گرفت،چراكه حقّ‌ روشن شد و امر ايمان،صاف و بى‌غل‌وغش گرديد،و به واسطه ارتداد و روگردانى همه كسانى كه طينت خبيث و ناپاكى داشتند، از كدورت و ناصافى درآمد[قوم تو غربال شدند و كسانى ماندند كه طينت پاك داشتند].
پس چنانچه اين كفار را نابوده كرده و كسانى كه ظاهرا به تو ايمان آورده و سپس مرتد شدند را باقى مى‌گذاشتم،وعده سابقم به مؤمنين،درست و صادق نبود،مبنى
بر اين‌كه[اگر]خود را براى توحيد،خالص كرده و به ريسمان نبوت تو چنگ زنند تا با زوال و نابودى شك و ترديد در قلبشان عبادت من خالص شود؛آن‌ها را در زمين جانشين گذشتگان قرار داده و حاكميت بر دينشان را هم به آن‌ها مى‌دهم و نيز ترسشان را به امنيت تبديل مى‌كنم.
در اين حال چگونه مى‌شد مؤمنين را خليفه در زمين قرار دهم و آنان را تمكين بدهم و ترسشان را بدل به امنيت كنم،در حالى‌كه ضعف ايمان مرتدان و خبث طينت و بدى باطنشان را كه نتيجه نفاق و گمراهى آن‌ها بود مى‌دانستم،پس اگر آن‌ها به خلافتى كه بعد از هلاكت كافران به مؤمنين داده مى‌شود مى‌رسيدند، حتما بدى باطنشان را مستحكم مى‌كردند و با مؤمنين عداوت و دشمنى مى‌كردند و براى رسيدن به رياست با برادران مؤمن خود مى‌جنگيدند، پس چگونه تمكّن در دين و انتشار[امر توحيد]در ميان مؤمنين با وجود اين فتنه‌ها و جنگ قدرت‌ها به وجود مى‌آمد.بلكه هرگز[تمكن در دين واقع نمى‌شد]
پس اينك«كشتى را به كمك ما و وحى ما بساز».
امام صادق عليه السّلام فرمودند: وضعيت قائم ما هم همين‌طور است، ايام غيبتش آن‌قدر طولانى خواهد شد تا حقّ‌ خالص مشخص شود و ايمان از كدورت و غبار[نفاق] با ارتداد و روگردانى تمامى كسانى كه طينت و باطنى خبيث دارند از ميان شيعيان ايشان كه خوف آن مى‌رود كه با خلافت و تمكين مؤمنين و امنيت ايشان و در عهد قائم عليه السّلام نفاقشان را آشكار كنند،جدا شوند.

شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج ۳، ص ۳۵۷.    
الغيبة (للطوسی)  ج۱ ص۱۶۷